#امام_کاظم #مرثیه_امام_کاظم
@shere_aeini
ای امید همه ، ای چارهی حیرانیها
ای دوای همهی درد و پریشانیها
سفرهات کرد نمکگیر همه دنیا را
روضهات راه نجات همه زندانیها
سیدی دست مریزاد ! رسیده یک عمر
کرم ایل و تبار تو به ایرانیها
عاشقی در همه جا دردسری بود ولی
ما رسیدیم از عشق تو به آسانیها
نَفَس گرم تو با آن زن بدکاره چه کرد؟
که گذشت از همهی بی سر و سامانیها
قتلگاه آمدهای یا که به زندان آقا؟
ساق پایت چه شده؟ وای ازین جانیها
تازیانه، غل و زنجیر، جسارت، دشنام
چارده سال تو بودی و پریشانیها
یوسف فاطمه و تخته در و چار غلام
کرده تغییر چرا رسم مسلمانیها
پیکرت روی زمین ماند، نماندند اما_
دختر و خواهر تو بین بیابانیها
**
سر جدت که جدا شد، همگی شیر شدند
شمر آمد به حرم، کرد رجز خوانیها
🔸شاعر:
#محمد_حسین_رحیمیان
==========================
🔹کانال اشعار ناب آئینے🔹
@shere_aeini
#امام_کاظم #مرثیه_امام_کاظم
@shere_aeini
فلق در سینه اش آتش فشانِ صبح گاهی داشت
که خون آلوده پیغام از کبوتر های چاهی داشت...
طراوت در هوا از ریشهء زنجیر می روید
زمین در خود سپیداری در اعماق سیاهی داشت
مگر خورشید را هم می توان خاموش کرد آخر
کسی از تیرهء شب در سرش افکار واهی داشت
عبایی روی خاک افتاده بود از خاک خاکی تر
که در آن نخ نما آغوش، اسرار الهی داشت
کدامین گل به جرم عطر افشاندن گرفتار است؟
مگر او نیت دیگر به غیر از خیر خواهی داشت
هماره آه او خرج دعا بر مردمان می شد
اگر در سینه اش یارای آهی گاه گاهی داشت
به تسبیحش قسم زنجیرهء عالم به دستش بود
چنین مردی کجا در سر خیال پادشاهی داشت
چه بنویسم از آن گودال، ازآن قعر السجون، از زخم
از آن زندان که حکم روضه های قتلگاهی داشت
تمام کشور من کاظمین کوچک مردی ست
که در هر گوشه ای از خاک ایران بارگاهی داشت
تمام سرزمینم غرق در موسی بن جعفر شد
تو حول حالنایی، حال و روزم با تو بهتر شد
تو مثل جان درون خاک من هر گوشه پنهانی
تو شیرازی، خراسانی، قمی، آری تو ایرانی
کنون دریای طوفانی ست ایران ناخدایی کن
نمک گیر تبار توست این کشور دعایی کن
🔸شاعر:
#سید_حمید_رضا_برقعی
==========================
🔹کانال اشعار ناب آئینے🔹
@shere_aeini
#امام_کاظم #مرثیه_امام_کاظم
@shere_aeini
این عشق آخر می کند کار خودش را
این دیده ی تر می کند کار خودش را
با دست خالی بر نمی گردیم،یعنی
موسی بن جعفر می کند کار خودش را
اشکی که جاری می شود در بین روضه
فردای محشر می کند کار خودش را
مستی دو چندان می شود در پای ایوان
الحق که ساغر می کند کار خودش را
**
جان می سپارم آخرش در کاظمینت..
اینبار نوکر می کند کار خودش را
🔸شاعر:
#احسان_نرگسی
==========================
🔹کانال اشعار ناب آئینے🔹
@shere_aeini
#امام_کاظم #مرثیه_امام_کاظم
@shere_aeini
همیشه سهم آب و نان ما چندین برابر بود
چرا که رزق ما از سفرهی موسیبنجعفر بود
اگر بابالحوائج خوانده میشد علتش این است؛
که با قلب شکسته مرهم دلهای مضطر بود
زن بدکار و بُشر حافی و مردان زندانبان
به لطف او برای هرکسی ایمان میّسر بود
عذاب شیعیان یا قعر زندان؟ انتخاب از او
به دوشش بار جرم دوستان تا روز محشر بود*
اسیری که تمام مدت آزادیاش تنها
زمان رفتن از زندان به یکزندان دیگر بود
امام مهربانِ مسلمین افطار هر روزش
به دست سندیبنشاهک ملعون کافَر بود
اگرچه عاقبت آزاد شد، اما همه دیدند
که بر یک تختهپاره در غل و زنجیر، پیکر بود
به یاد مادرش افتاد هرکس دید جسمش را
به او گفتند؛ "صارت کالخیال" از بس که لاغر بود
🔸شاعر:
#مجتبی_خرسندی
==========================
🔹کانال اشعار ناب آئینے🔹
@shere_aeini
#امام_کاظم #مرثیه_امام_کاظم
@shere_aeini
ساقم شکست و پا به روی استخوان گذاشت
قدری نفس برای منِ ناتوان گذاشت
چسبیده بود حلقهی زنجیر بر تنم
زنجیر را کشید و نمک جای آن گذاشت
بدکاره هم عوض شد و سَندی عوض نشد
با تازیانه رفت و مرا نیمهجان گذاشت
می خواست تا که دادِ مرا دربیاورد
با ناسزا مقابلِ من تکه نان گذاشت
میخواستم قنوت بگیرم ولی نشد
این دردِ دست روی لبم الامان گذاشت
زیرِ عبا به سجدهی من اعتنا نکرد
آمد به دورِ گردن من ریسمان گذاشت
یادِ سهساله بودم و شامی که در بغل
لب را به زخمهایِ نوکِ خیزران گذاشت
من جای سجده بود به پیشانیام ولی
زخمی به روی صورت او ساربان گذاشت
گودال بود سجده گَهَم ، نه سیاه چال
هرکس رسید ، پا به رویم ناگهان گذاشت
گودال بود و فاصله کم بود و حرمله...
زانو زد و سهشعبهی خود در کمان گذاشت
یک نانجیب نیزهی خود را کشید و رفت
بعدش سنان رسید به جایش سنان گذاشت
این سالها که رفت و رضایم بزرگ شد
در سینه داغِ دیدن معصومه جان گذاشت...
🔸شاعر:
#حسن_لطفی
==========================
🔹کانال اشعار ناب آئینے🔹
@shere_aeini
#امام_کاظم #مرثیه_امام_کاظم
@shere_aeini
آنکه نوری در کنارش قدر یک سوسو نبود
آه ، تب می کرد و غیر از ناله ش دارو نبود
کاش حتی آسمان می شد ملاقاتش کند
کاش زندان این قَدر تاریک و تو در تو نبود
سهمِ این آقاترین شد بدترین روزگار
آنکه با این مهربان ، یک لحظه هم خوش رو نبود
بارها مویش پریشان گشت و یاد از کوفه کرد
کاش نزدش ، یکدم این نامردِ خولی خو نبود
زیر بارِ تازیانه آنقدر وا رفته بود
این که بر تن داشت دیگر شکل یک بازو نبود
ذکرِ غم کن تا رسیدی از درِ باب الجواد
یک نفر هم وقت جان دادن کنارِ او نبود
بعد ، با ابن شبیب این را بخوان و گریه کن
پیکرش یک سو نبود و حنجرش یک سو نبود
🔸شاعر:
#حامد_آقایی
==========================
🔹کانال اشعار ناب آئینے🔹
@shere_aeini
#امام_کاظم #مرثیه_امام_کاظم
@shere_aeini
دارد نشان یوسف از زندان
بر شانه های باد می آید
اما نمیدانم چرا دارد
پیراهن از بغداد می آید
وَجعل مِن اَهلی خواند و هارون را
موسی کنار خود برادر دید
موسی بن جعفر را چرا هارون
با منطق بیداد می آید
سی شب کجا موسی!؟چه میخوانی؟
پایان ده اَتممنا بِعشرت را
موسای ما را چارده سال از
زندان به زندان یاد می آید
هم خشمگین است از ستمکاران
هم کاظمین الغیظ بر یاران
هرکس امام المتقین شد هان !
با جمعی از اضداد می آید
زندان عبادتگاه شد با او
بدکاره هم آگاه شد با او
اصلا از این آقا مگر کاری
جز یاری و امداد می آید!؟
خَلِّصنی از زندان از این آزار
یارب ! چُنان کز سنگ و آهن، نار
وقتی که از در وقتی از دیوار
غم می چکد فریاد می آید
زندانی بغداد ما کارش
با سِندی بن شاهِک افتاده است
سم کار خود را می کند آخر
هر کار از این جلاد می آید
ایرانیان شوق خراسان را
در کاظمینش جستجو کردند
بوی زیارتنامه ی او نیز
از صحن گوهرشاد می آید
باب الحوائج اوست یعنی ما
هر وقت مشهد آرزو کردیم
دیدیم بوی حضرت کاظم
از پنجره فولاد می آید
🔸شاعر:
#محسن_ناصحی
==========================
🔹کانال اشعار ناب آئینے🔹
@shere_aeini
#امام_کاظم #مرثیه_امام_کاظم
@shere_aeini
شکر خدا نعش تو را بی سر ندیدند
زخم سنان بر روی آن پیکر ندیدند
شکر خدا که شیعیان بودند آن روز
مردم تو را بی یار و بی یاور ندیدند
شکر خدا آن روز دخترها نبودند
پای تو را آن لحظه ی آخر ندیدند
دوری تو از خانواده بد نبوده_
_وقتی تنت را این چنین لاغر ندیدند
ساقت شکسته بود اما سینه ات را
در زیر پای سرخ یک لشکر ندیدند
آقا خدا را شکر مردم حنجرت را
درگیر با کندی یک خنجر ندیدند
هر چند روی تخته ی در بود جسمت
اما در آن زخمی ز میخ در ندیدند
هم دخترت رنگ اسارت را ندیده
هم خواهرانت غارت معجر ندیدند
هم پیکرت عریان نمانده روی خاک و
هم غارت انگشت و انگشتر ندیدند
جانم فدای آن غریبی که به جسمش
جایی برای بوسه ی خواهر ندیدند
🔸شاعر:
#وحید_محمدی
==========================
🔹کانال اشعار ناب آئینے🔹
@shere_aeini
#امام_کاظم #مرثیه_امام_کاظم
@shere_aeini
آسمان روی زمین جایی به جز زندان نداشت
غربتش را، آشنایی غیر زندانبان نداشت
بیملاقاتیترین زندانی قعر زمین
وقت تنهایی به جز از آسمان مهمان نداشت
ارثِ مَحبس بود، از زندان به زندان میرسید
عمرِ زندان سر میآمد؛ حبس او پایان نداشت
«ربِّ خَلِّصنی» پرِ پرواز از دیوار بود
جان برای پر کشیدن از تن او جان نداشت
روزهایش شب، شبش شب، کورسویی هم نبود
صفحهی تقویمِ عمرش جز شب هجران نداشت
اشکهایش سیلی و شلاق را مغلوب کرد
آسمان در چلهاش چیزی به جز باران نداشت
نور در زنجیرِ ظلمت هم پر از تنویر بود
آفتابی که فرار از نور او امکان نداشت
در عبایش داشت چترِ «اَلَّذینَ آمَنوا»
میگشود آن را برای هر کسی ایمان نداشت
«لَنترَانی» پاسخِ موسای آلالله نیست
نورِ مطلق چیزی از آیینهاش پنهان نداشت
🔸شاعر:
#رضا_قاسمی
==========================
🔹کانال اشعار ناب آئینے🔹
@shere_aeini
#امام_کاظم #مرثیه_امام_کاظم
@shere_aeini
هر ز پا افتاده ای را ، دست یاری میدهی
بیقراری های هر دل را قراری میدهی
دل ، اگر عشقت نباشد،مشت خاکی بیش نیست
این تو هستی که به این دلها عیاری میدهی
ای که روزی میخورد کل زمین از یمن تو
شوق باران را تو بر ابر بهاری میدهی
روی پاهای خودش می ایستد سخت و سترگ
تا به کوه از خاک پای خود غباری میدهی
باز عزراییل در بین فدایی های تو
بانگ سر داده که (اذن جان نثاری میدهی؟)
از نگهبانان زندان وصف تو باید شنید
هرزن بدکاره را چون بند و باری میدهی
من بدهکار توام اما نمی آری به روم
ای که نان سفره ام را هم تو داری میدهی
🔸شاعر:
#محمد_کابلی
==========================
🔹کانال اشعار ناب آئینے🔹
@shere_aeini
#امام_کاظم #مرثیه_امام_کاظم
@shere_aeini
قرعهٔ غربت به یار آشنا افتاده بود
فتنه هایِ زهر در جام بلا افتاده بود
درد غالب شد به قلبش، لحظه لحظه لرزه بر
دستهایِ حضرتِ مشکل گشا افتاده بود
با نفسهایی سرآسیمه جدالی سخت داشت
استخوانِ سینه اش در تنگنا افتاده بود
خورد مظلومانه بر دیوارِ زندان صورتش
حضرتِ باب الحوائج بیهوا افتاده بود
شد عبایش گرد و خاکی؛ خورد لبهایش ترک
رنگ و رو از چهرهٔ آقایِ ما افتاده بود
هم کبودی بر تنش، هم روی ساقِ پایِ او
ردّی از زخم ِ غل و زنجیرها افتاده بود
زهر با خود حنجرش را تکه تکه بُرده بود
با عطش یادِ شهیدِ کربلا افتاده بود
پیکرش رویِ پلِ بغداد جانم را گرفت
دل؛ پریشانحال یادِ بوریا افتاده بود
لرزه ها و ضجه ها انداخت بر ارکانِ عرش
خنجر کندی که در کارِ قفا افتاده بود
سنگ می بارید با شمشیرِ برّان بر تنش
در کنارِ خونِ در جریان؛ عصا افتاده بود
آبروی هر دو عالم بی کفن؛ عریان؛ سه روز
بر تنِ صحرایِ ماریه رها افتاده بود!
🔸شاعر:
#مرضیه_عاطفی
==========================
🔹کانال اشعار ناب آئینے🔹
@shere_aeini
#امام_کاظم #مرثیه_امام_کاظم
@shere_aeini
بازهم خورشید پشت ابر پنهان می شود
باز هم مولایمان راهی زندان می شود
آری آن شب زنده دار تا سحر محو سجود
آنکه در وقت عبادت دیده گریان می شود
روزه دار روز ها و روضه دار شب به شب
جای جای صورت او جای باران می شود
ما گدایان را دعا کرده سر سجاده اش
درد نوکرها به لطف اوست، درمان می شود
حاجتش را بی برو برگرد می گیرد گدا
در حریم کاظمین او که مهمان می شود
بر در این خانه حتی انبیا جاروکشند
حضرت موسی درِ این خانه دربان می شود
واژه واژه حرف هایش چون چراغِ روشن است
بُشرحافی با کلامش اهل ایمان می شود
آن زن رقاصه آمد پیش او قدیسه شد
با نگاه لطف او کافِر مسلمان می شود
سِندیِ شاهِک چقدر آقای ما را زجر داد
ناله ی "خلصنی یا ربَ"ش دو چندان می شود
ساق پایش خرد شد در قعر این زندان تنگ
روزهای آخری رنجور و نالان می شود
عاقبت زهر خودش را ریخت زهر لعنتی!
حال آقا روز آخر چه پریشان می شود
روی یک تخته تنش افتاده، اما باز شکر
لااقل دارد لباس، این غُصه جبران می شود
کربلا اما تنی در قتلگاه افتاده بود
غرق تیر و نیزه و زخمی و عریان می شود
🔸شاعر:
#علی_میر_حیدری
==========================
🔹کانال اشعار ناب آئینے🔹
@shere_aeini