حضرت علی اکبر(ع)
شب هشتم محرم
در بغل میگیرمت افسوس دَرهَم میشوی
گاه پیدا میشوی و گاه مبهم میشوی
اینکه بر دوش من عمری بود تابوت تو بود
در عبا میچینم اما زود دَرهَم میشوی
بوسهای حتی تنت را نامرتب میکند
آه با نازی عزیزم نامنظم میشوی
پیش زینب پیش تو دارم خجالت میکشم
وای داری بر سرم خاک دو عالم میشوی
خیمهام را دخترانم را صدایت کُشت کُشت
آبرویم مرهم این چند مَحرم میشوی
روی زین اسب بودی نیزهها پیچاندنت
روی زین از درد دیدم هرطرف خم میشوی
نیزه هم قلبش به حالت سوخت وقتی که دید...
طعمهی یک دشت تیغ و دشنه از دَم میشوی
روی یال اُفتاده بودی اسب راهش را ندید
روی یال اُفتادی و دیدم فقط کم میشوی
قاتلت تا دید وضعم را به حالم گریه کرد
قبل آن گودال داری قتلگاهم میشوی
خوب شد لیلا کنارت نیست هنگام غروب
بر سر سرنیزهای با زور محکم میشوی
شاعر:حسن لطفی
@shere_aeinii
حضرت علی اکبر(ع)
شب هشتم محرم
سرت را ابن ملجم ها شکستند
و پهلوی تو را با پا شکستند
جوانم مرد و پیشم کل کشیدند
سر پیری غرورم را شکستند
مشو راضی که با خجلت بگردم
دراین صحرا به صد زحمت بگردم
زمان بردنت دلشوره دارم
نیوفتی از عبا دورت بگردم
کنارت عمر من سرآمد اکبر
ز خیمه عمه مضطر آمد اکبر
ز جا برخیز تا برخیزم از جا
دوباره حرف معجر آمد اکبر
شاعر:سیدپوریاهاشمی
@shere_aeinii
حضرت علی اکبر(ع)
شب هشتم محرم
آینه دار شکوه است علی جانِ حسین
همچنان سلسله کوه است علی جانِ حسین
آمده مثل ابالفضل پناهش بشود
یک تنه آمده تا اینکه سپاهش بشود
زلف بر شانه به سیمای نبی می آید
به اُحد می رود و جای نبی می آید
صفت سرو بر این قد رسا کم باشد
قامتش جلوه ای از عرش معظم باشد
لشکرِ ابروی او تیغ زنان می آید
دشمن از کثرت کشته به فغان می آید
میرود تا که ولی زنده بماند بی شک
اشهَدُ اَنَّ علی زنده بماند بی شک
تیر از چله ی ابروی کجش می بارد
برق چشمش اثر صاعقه ها را دارد
میمنه میسره را ساده بهم می ریزد
دسته دسته جلویش دست قلم می ریزد
دست در قبضه شمشیر شبیه علی است
پدرش گفت که این شیر شبیه علی است
لشکری پیش قدمهاش زمین می افتد
چقدر سر جلوی پاش زمین می افتد
کوفه را کشت رجز خواندن بی مانندش
همه گفتند علی آمده یا فرزندش
جبرییل آمده فضل علی اکبر می خواند
به جوانمردی او آیه مکرر می خواند
می رود میمنه تا میسره را مثل علی
زرهش پشت ندارد بخدا مثل علی
چین می افتد به صف لشکر اگر تیغ کشد
شامْ مرگی برسد اکبر اگر تیغ کشد
از عطش حیف نمانده ست رمق در جانش
دستش از خستگی افتاد چو مادر جانش
اسب او خواست به خیمه برود،عکسش شد
خواست از حادثه ها دور شود، عکسش شد
برد با حوصله در کوچه دشمن او را
می سپارد به دم تیزی آهن او را
ذره ذره تنش از اسب زمین می ریزد
اربأ اربا بدنش مثل نگین می ریزد
روی زانو پدر از راه خمیده آمد
از همه زندگی اش دست کشیده آمد
شاعر:حسن کردی
@shere_aeinii
حضرت علی اکبر
شب هشتم محرم
سبک:ای سمَت نوکریت
شهزاده لیلایی ومراقرص قمری اکبرم
شبه پیمبرمنی شب من راسحری اکبزم
فرزندارشدمنی تودلم رامی بری اکبرم
من که نمی گویم مرو اکبرم
چندقدم توراه برودربرم اکبرم
ای پسرم ای ثمرم اکبرم
جان میدهی دربرمن تومراببخش که لب تشنه ای
ابی نباشددرحرم تومرا ببخش که لب تشنه ای
بگوچه سازم پسرم تومرا ببخش که لب تشنه ای
دلم رونشکن ای علی اکبرم
پاشوبریم باهم به سمت حرم
ای پسرم ای ثمرم اکبرم
می سوزد اینک جگرم اکبرم درغم هجران تو
ناله زنم گریه کنم من برای کام عطشان تو
جسم توقطعه قطعه شدعمه ات گشته پریشان تو
ببین دل شکسته عمه ات
تبسمی کن ببیندخنده ات
ای پسرم ای ثمرم اکبرم
اگرزپیشم بروی خاک عالم به سرم می شود
ازغم هجرانت پسرکه شکسته کمرم می شود
برخیزعزیزدل من دگروقت سفرم می شود
اگرمرارها کنی اکبرم
شودخاک عالمیان برسرم
ای پسرم ای ثمرم اکبرم
شاعرسیدابوالحسن حلاج فرد
@shere_aeinii
حضرت علی اکبر(ع)
شب هشتم محرم
علی اکبر ای لاله پرپرم
چگونه توراسوی خیمه برم
زداغت ببین قامتم شد کمان
توبشنوزخیمه صدای زنان
یکی گوید ای اکبر مه جبین
بیاسوی خیمه توای نازنین
کمانی شده قامت عمه ات
شده باب پیرتو شرمنده ات
مراای علی جان تویاری نما
برای دل خسته کاری نما
به جسم نهیفم توانی بده
لب خشک خودراتکانی بده
صدایم بزن باردیگرعلی
که شاید دل من شودمنجلی
مروای بهار م بسوی خزان
اگرمی توانی بمانی بمان
شده جسم تودربرم چاک چاک
الهی شونددشمنانت هلاک
زجاخیزعزیزم تورعنا جوان
پاشو عمه ات رابه خیمه رسان
شاعر:سیدابوالحسن حلاج فرد
@shere_aeinii
حضرت علی اکبر(ع)
شب هشتم محرم
نوحه زنجیرزنی
دم نوحه:
عجب گلی روزگار زدست لیلا گرفت
که تا قیامت گلاب زچشم لیلا گرفت
ادامه ی نوحه:
گل اش مشبّک شده از دم تیغ وسَنان
گل اش به خون غوطه ور،شدست چون ارغوان
گل اش به دشت بلا شدست در خون تپان
قرار وصبر و شکیب زجمله دلها گرفت
گل اش زتاب عطش یقین که پژمرده بود
آب ندادش فلک یقین که افسرده بود
مادر افسرده اش ز داغش آزرده بود
دشت بلا دربغل آن قد رعنا گرفت
گفت نبیّ وعلی غنچه لب باز کن
از دل پرحسرتت زمزمه آغاز کن
درد جوان مرگیت بر پدر آغاز کن
شور وفغان حرم تا به ثریا گرفت
ای گل خوش رایحه ،مایه درمان من
ماتم هجران تو سوخت دل وجان من
تا به فلک می رود ناله وافغان من
مادر زارت مکان به کوه و صحرا گرفت
چهارده.عجب گلی روزگار
راوی:محمد عجمی(شهرستان ورامین)
@shere_aeinii
حضرت علی اکبر(ع)
شب هشتم محرم
نوحه زنجیرزنی
کوفیان! حیدر به میدان آمده
یـا که پیغمبـر به میدان آمده
یـا علیاکبـر بــه میدان آمده
این جوان پیغمبر است یا علیاکبر است؟
این تمام عشق و احساس علیست
هـم علی هم اشجعالناس علیست
چشـمهایش چشم عباس علیست
این جوان پیغمبر است یا علیاکبر است؟
بار عشق خود به منزل میبرد
رو به یک دریـای قاتل میبرد
از حسیـنبـنعلـی دل میبرد
این جوان پیغمبر است یا علیاکبر است؟
اهل کوفه! سورۀ طاهاست این
نـور چشم یوسف زهراست این
بـاغ سـرخ لالـۀ لیــلاست این
این جوان پیغمبر است یا علیاکبر است؟
این جوان نسل جوان را رهبر است
ایـن جوان خـون خدا را یاور است
ایـن جـوان نـامش علیاکبر است
این جوان پیغمبر است یا علیاکبر است؟
این جوان یک عمر بوده با حسین
این پسـر پـرواز کــرده تا حسین
اول و آخــر کلامـش یـــاحسین
این جوان پیغمبر است یا علیاکبر است؟
این جوان قـربان بابا میشود
جسـم پاکش ارباً اربا میشود
مثل قرآن نقش صحرا میشود
این جوان پیغمبر است یا علیاکبر است؟
شاعر:سیدغلامرضا سازگار
@shere_aeinii
حضرت علی اکبر(ع)
شب هشتم محرم
نوحه زنجیرزنی
ای اهـل حرم! سـوی حرم اکبرم آمد
صـدپاره بـدن، نور دو چشم ترم آمد
علی شبه پیمبر علی ای گل پرپر
این کشتۀ صدپاره بدن جان حسین است
آیــات پــراکنــدۀ قـــرآن حسین است
علی شبه پیمبر علی ای گل پرپر
ای یوسف خونین بدن یوسف زهرا
خون گلویت ریخته در دامـن صحرا
علی شبه پیمبر علی ای گل پرپر
ای ماه حسین ازچه شدی غرق ستاره؟
زخـم بـدنت گشتـه فزونتـر ز شمـاره
علی شبه پیمبر علی ای گل پرپر
گردیـده نفس در دل تنگــم شــرر دل
یک کشتۀ خونین بدن واین همه قاتل؟
علی شبه پیمبر علی ای گل پرپر
شاعر:سیدغلامرضا سازگار
@shere_aeinii
حضرت علی اکبر(ع)
شب هشتم محرم
نوحه زنجیرزنی
ستـاره سحـرم علـی علـی پسـرم
چگونه جسم تو را به خیمهها ببرم
یاس سرخ پرپرم ای علیاکبرم
لاله لیلا علی (2)
چه میشود که کنی به من نظاره علی
پدر صـدا بــزنــی مـرا دوبـــاره علی
دیده بگشا اکبرم عمه آمد از حرم
لاله لیلا علی (2)
کتاب عشق تو شد شکاف زخم سرت
شهـادت تـو شـــده شهــادت پدرت
پارهپاره پیکرم نور چشمان ترم
لاله لیلا علی (2)
نظاره کـن پسـرم قـد کمان مرا
صدای العطشت گـرفته جان مرا
من شدم ای شمع دل از لب خشکت خجل
لاله لیلا علی (2)
من اوفتاده ز پا تو نقش خاک زمین
غمم بـه دل بنشان کنار من بنشین
پیش چشمم پر نزن بر دلم آذر نزن
لاله لیلا علی (2)
دویـدهام ز حــرم کـه زنـدهات نگرم
دو چشم خود بگشا مگر نه من پدرم
بین خمیده قامتم گریه کن بر غربتم
لاله لیلا علی (2)
تو میروی پسرم چو جان ز پیکر من
ببـر سلام مـرا بــه جـد و مـادر من
پیش جدم جای من بوسه بر دستش بزن
لاله لیلا علی (2)
شاعر:سیدغلامرضاسازگار
@shere_aeinii
حضرت علی اکبر(ع)
شب هشتم محرم
دودمه
اکبر رود ای اهل حرم جانب میدان ، خدا زینب(س) چه سازد
گیرد به بالای سر او همه قرآن ، خدا زینب(س) چه سازد
🖤
می زنم من دست بر هم می زنی تو دست و پا ، حیدر کرب و بلا
خاک عالم بر سر این روزگار بی وفا ، حیدر کرب و بلا
🖤
ای پراکنده شده پیکر تو دور و برم ، پسرم ای پسرم
اربا اربا شده از داغ تو بابا جگرم ، پسرم ای پسرم
🖤
ای پراکنده شده پیکر تو دور و برم ، ( ای علیِ اکبرم(2) )
اربا اربا شده از داغ تو بابا جگرم ، ( ای علیِ اکبرم(2) )
🖤
@shere_aeinii
حضرت علی اکبر(ع)
شب هشتم محرم
جوانان بنی هاشم بیایید علی را بر در خیمه رسانید
خدا داند که من طاقت ندارم تماشای رخ اکبر نمایم
بگوئید مادرش لیلا بیاییدتماشای قد اکبر نمایید
جوانان بنی هاشم بیایید علی را بر در خیمه رسانید
بگویید عمه ش زینب بیایید علی را بر در خیمه رساند
خدا داند که من طاقت ندارم علی را بر در خیمه رسانم
علی جان چراغ شام تارم فراقت برده آرام و قرارم
نچیدم حجلگاه شادی تو ندیدم من شب دامادی تو
امیدم بود تو در هنگام پیری عصای پیری مادر بگیری
به امیدی علی اکبر بیایید در غم بر رخ لیلا گشاید
جوانان بنی هاشم بیایید علی را بر در خیمه رسانید
بگویید عمه ش زینب بیایید علی را بر در خیمه رساند
خدا داند که من طاقت ندارم علی را بر در خیمه رسانم
منو یاذ قد شمشادی تو منو ناکامی و ناشادی تو
منو یاد لب خشکیده ی تو منو سوز دل تپدیده ی تو
منو اون زخمهای بی حسابت منو اون پیکر در خون خضابت
جوانان بنی هاشم بیایید علی را بر در خیمه رسانید
شاعر:ناشناس
@shere_aeinii
حضرت علی اکبر(ع)
شب هشتم محرم
به هر زخم تنت تصویر لبخند خدا دیدم
خدا از من تو را می خواست من چشم از تو پوشیدم
چو دیدم وقت بی آبی عقیق از تشنگی کاهد
لبان تشنه ات را گه مکیدم، گاه بوسیدم
به خود گفتم که شاید چشم خود را بازبگشایی
به روی شسته از خونت، ز اشکم آب پاشیدم
نیازی نیست دیگر سر ببرند از تنم بابا
که با جان دادنت صد بار مرگ خویش را دیدم
تنم در خیمه بود و مرغ روحم با تو در میدان
تو دور مرگ گردیدی و من دور تو گردیدم
زبان سرخ خود را تا نهادی در دهان من
سراپا شعله سبزی شدم، بر خویش پیچیدم
تو جان کندی و دست و پا زدی و من نگه کردم
ز هر زخمت هزاران ناله نشنیده بشنیدم
تو آب از من طلب کردی و آبم کردی از خجلت
چو شمع سوخته، هم سوختم، هم اشک باریدم
تو را با فرق بشکسته، روی خونین و لب عطشان
چو معبودم پسندید این چنین من هم پسندیدم
اگر "میثم" ز سوز خویش دل ها را زدی آتش
من اول از شرار دل، به آهت شعله بخشیدم
شاعر:استادسازگار