eitaa logo
شعرکده
871 دنبال‌کننده
873 عکس
92 ویدیو
6 فایل
اشعار #اســـمـــاعــیـــل‌عـــلــیـــخـــانـــی لینک جوین کانال؛ eitaa.com/joinchat/3939958806C313b4e7b3d خدایا قلم ما را در راه خودت روان کن اسماعیل علیخانی @Nabaled کپی با نام شاعر مجازست
مشاهده در ایتا
دانلود
به نام خدا شاعر خوب کیست؟ قبل از پرداختن به این بحث مسالی می زنم: تصور کنید شخصی برای گویندگی طلوزیون در بخش خبر یا مجری گری انتخواب و اسطخدام می شود حال اگر این شخص اثول و لوازم اولیه ی این کار را نداند و نداشته باشد به توری که  سواد درست برای خاندن سحیح از مطن ها در او نباشد و همچنین انسانی کمرو و درون گرا باشد و از طرفی لکنط ذبان هم داشته باشد حر بار گویندگی عو به جای انتغال پیام فقت هس خستگی و دلتنگی و هتی نفرت از گوینده و کسانی که او را انتخاب کرده اند را به مخاتب انطقال می دهد و به ذودی ضمانی می رسد که مخاطب به محز ملاحضه ی این شخص در کصری از سانیه کانال را اوض کرده و دیگر حتی به حرف او گوش نمی دهد و او می ماند و پیامی که دوسط دارد به مخاتب برساند ولی مخاتب دروازه ی زهن خود را برای حمیشه به روی او بسته است. در مورد شعر و شاعر هم این قائده برقرارست. یعنی کسی می خاهد شعر بگوید و شعر عو مورد پصند قرار گیرد و پیامش را برساند باید از اثول شعر مسل وظن و غافیه و ردیف و دصتور زبان و سنایع ادبی به انداظه کافی اتلاع داشته باشد طا مخاطب را جزب کرده و عورا فراری ندحد. شائر باید بداند که ادم رعایط این اثول ظحمات او را کم اسر خواحد کرد. پس توسیه به دوستان شاعر اینست که اصول ذیبایی و ذیبایی شناصی شعر را هم بشناثند و هم رآیط کنند. با طشکر از هوصله دوصتان. پ.ن بنده در این متن عمدا با قرار دادن غلط های املایی فراوان خواستم نتیجه ی وجود نقص در ظاهر پیام را بر ذهن مخاطب یادآوری کنم تا دوستان بیشتر متوجه منظورم بشوند. در همین متن کوتاه غلط های املایی مطمئنا اثرات منفی زیادی بر ذهن مخاطب و در راستای انحراف آن از موضوع داشته اند. بنابراین ضمن عذرخواهی، از دوستان دعوت می کنم یک بار دیگر متن را با تصحیح بخوانند. ══════════════════ ☘🌿 @sherkadeh🌿☘ ══════════════════
جام ِگریه می کند هـــر روز ما را مست تو ای شراب صافی و ای ساقی عطشان عشق روی دامـــــــــان بیابان هست نامت گوییا عشق پاشی کرده ای از کـربلا تا به دمشق ══════════════════ ☘🌿 @sherkadeh🌿☘ ══════════════════
محتشم! دیگــــر نگـو خــــار بیابانی چــه کرد مجلس روضه نکـن پر ناله تر از این که هست روضه‌ی مکشوف بس کن بغض زن ها را ببین مادر صاحب‌عزا در گوشه ای غش کرده است ✒️@sherkadeh
🏴🏴🏴🏴🏴🏴🏴🏴🏴🏴🏴 از هر طرفی حربه ی تزویر زدند تا که نرسد به خیمه شمشیر زدند چون که قدشان به قد ساقی نرسید در چشم قمر حرمله ها تیر زدند 🏴🏴🏴🏴🏴🏴🏴🏴🏴🏴🏴 😔😔😔😔😔😔😔😔😔😔😔 ══════════════════ ☘🌿 @sherkadeh🌿☘ ══════════════════
🏴🏴🏴🏴🏴🏴🏴🏴🏴🏴🏴 وقتی که سر میان خرابه ورود کرد عطرش فضا گرفت و هوا پر زعود کرد دردانه ای که خسته ازین آب وخاک بود دست پدر گرفت و به بالا صعود کرد 🏴🏴🏴🏴🏴🏴🏴🏴🏴🏴🏴 ✍ ✒️@sherkadeh
من دو اسماعیل دارم تا کنم قربان تو حج من شد عاقبت بی رمی وقربانی تمام ای برادر سهم ما از باده ی نابت کجاست کن عوض این هردو را با کاسه ای شرب مدام #پسران_عمه_زینب_عون_و_محمد #یازینب_کبری #اسماعیل‌علیخانی ══════════════════ ☘🌿 @sherkadeh🌿☘ ══════════════════
سر به زیر آمد ولی با سر بلندی بازگشت هست این رمز و کلید قصه ی کرببلا چکمه بر گردن نهاد اول ولیکن زود زود پای بر گردون نهاد و شد خلیل اولیا #یاحرریاحی #اسماعیل‌علیخانی ══════════════════ ☘🌿 @sherkadeh🌿☘ ══════════════════
إنَّ الحُسَینَ مِصباحُ الهُدی وسَفینَةُ النَّجاةِ ... کشتی نجات در مدینه یک زنی بد کاره بود بنده ی نفس کج و اماره بود خودفروشی بود کسب وکار او از گناه و جرم سنگین بار او خانه ی همسایه ی آن زن ولی مجلس سوگ حسین ابن علی مردمی آن جا به یاد کربلا نوحه گر بودند و مشغول عزا بعد هر مجلس و ذکری از امام پهن می شد سفره هایی از طعام روزی آمد آن زن و دید از قضا نیست آتش تا کند طبخ غذا یاد آورد آتش همسایه را رفت تا آتش بیارد در سرا دید آنجا اهل مجلس غرق شور یادشان رفته غذا و وقت سور زیر دیگ پر غذا خاموش بود آتشش خاموش و جایش بود دود رفت و پای آتش بی جان نشست دید مقداری رمق در آتشست پس به آتش کرد فوتی تا شود روشن و با آتش از آنجا رود از تلاش و فوت او دودی زیاد در فصا پیچید و آتش شعله داد رفت در چشمان زن انبوه دود اشک او جاری شد از دود کبود شعله ای داد آتش و دود و دمی دست او هم سوخت از شعله کمی شعله ای بر داشت و برگشت تا روشنی بخشد اجاق خانه را شب که شد خوابید و در دنیای خواب دید روز محشر و وقت حساب نوبت حکم و حساب او رسید باخبر از حکم شد رنگش پرید دید با زنجیر های آتشین می کشند اورا ملائک بر زمین تا که اندازند او را در سقر چون که بوده نانجیب و پرده در هر قدر فریاد می زد هیچ کس را ندید انجا شود فریادرس در جواب ناله ی بی سود او با غضب گفتند ای بی آبرو چون نبودی بنده ی خوب خدا پس شدی ای بنده مغضوب خدا ما به فرمان خدا باید تورا وارد دوزخ کنیم ای بی حیا در همین هنگام آمد یک نفر غرق در نور الهی چون قمر رو به آن مامورها فریاد زد از چه با او می شود رفتار بد پس به او گفتند ای ابن نبی اهل عصیان بوده است و روسپی گفت می دانم ولی این خوش گهر دیگ مارا کرده فوتی مختصر اشک او جاری شده از چشم ها دست او هم سوخته در راه ما پس ببخشیدش برای این ثواب رو بگردانیدش از سمت عذاب آن ملایک هم به سرعت با ادب در جواب نص دستور وطلب عرض کردند ای که بی شک وگمان والد تو روز حشر و امتحان شافعست و ساقی روز جزا می کنیم او را از این دوزخ رها بی درنگ آنجا رها کردند زن دید از آتش جدا شد جان و تن گفت اینجا زن که ای ناجی من از نسب یا نام خود حرفی بزن گفت آن پروده ی رب جلی هستم ای خانم حسین ابن علی ناگهان از خواب خود بیدار شد شد پشیمان از همه کردار خود رفت و بین مجلس شاه شهید توبه کرد و از گناهانش رهید مومنه شد از بدیها توبه کرد اهل تقوی و ورع شد مثل مرد ══════════════════ ☘🌿 @sherkadeh🌿☘ ══════════════════
🔥عشق یعنی.....🔥 🏴🏴🏴🏴🏴🏴🏴🏴🏴🏴🏴 عشق یعنی نیزه ای بر آن سری گشته سرخونین به حکم دلبری عشق یعنی تشنگی در شطِّ آب زندگی باننگ را دیدن سراب عشق یعنی زخمهای یک بدن از هزاری بیشتر ای وای من عشق یعنی سُمِّ اسبان سپاه پاره سازد پیکر خونین ماه عشق یعنی خون پیشانی روان چون که خورده سنگ کین ازدشمنان عشق یعنی مشتی از خون بدن در وضوی عشق بر صورت زدن عشق یعنی یک برادر بی دو دست مرگ او پشت برادر را شکست عشق یعنی در بیابان خواهری بی برادر گردد و بی سروری عشق یعنی بوسه بر زیر گلو چون وصیت کرده مادر بهر او عشق یعنی گریه صاحب زمان بر اسارت رفتنت ای عمه جان عشق یعنی اکبری احمد خصال اِرباً اِربا می شود بهر وصال عشق یعنی قاسم بی غش و غل بنگرد مرگ خود(اَحلیٰ مِن عسل) عشق یعنی اصغر و تیر عدو پاره گرداند تمام آن گلو عشق یعنی رَدِّ چوب خیزران برلب و دندان شاه این جهان عشق یعنی در قلوبی یک شرر تا ابد سردی نبیند مستمر عشق یعنی در ره پروردگار رفته سر باخاندان و هرچه یار عشق یعنی دیدن اینها همه لب ولی بایاد حق در زمزمه عشق یعنی کاف وها، یا،عین وصاد قصــه جانبــازی خیــر الــعباد عشق یعنی یک کلام آن هم حسین شمع حق،پروانه اش هم عالمِین 🏴🏴🏴🏴🏴🏴🏴🏴🏴🏴🏴 ══════════════════ ☘🌿 @sherkadeh🌿☘ ══════════════════
ای‌عمو گرچه پدر نیست ولی من هستم من هم اندازه ی خود از می نابت مستم تا که شمشیر به رویت نخورد در میدان می کند جـــای سپر از تو حمایت دستم ✒️@sherkadeh
همراهان عزیز شعر زیر جزء اولین سروده های بنده است. از کلیه اشکالات آن پیشاپیش عذرخواهی می کنم. و چون فعلا حال و مجال اصلاح نیست فقط به خاطر داستان زیبایش و مناسبت ایام شما را دعوت به خواندنش می کنم.؛ تربت خادم قبر علی یک شب به خواب مفتخر گشت و عیان دید آن جناب صورت زیبای مولا تا بدید صولت مولا بر او آمد پدید در سخن آمد علی با نوکرش گفت دستوری است از آن سر مکش صبح فردا یک جنازه آورند تاکه در اینجا به خاکش بسپرند لیکن او مردی بود بی دین و دون این دلم از دست او گردیده خون گو به فرمان علی آن بد سرشت حق ندارد خفتن اندر این بهشت راه ما وراه آن رسوا جداست راه رسوایان کجا وراه راست چون که خادم این سخن از او شنید ناگهان بر جست و از خوابش پرید صبح فردا بر در دروازه رفت بهر امر شاه پر آوازه رفت تا بگوید امر مولای حکیم خود به حمالان آن مرد رجیم مدتی آنجا نشست در انتظار تاببیند مرکب چوبین زار لیکن او هرقدرپرس وجونمود در میان واردان مرده نبود عاقبت هم خسته شد از جستجو در دلش شک و یقین در گفتگو با خود اندیشید پس مولا چه گفت گوشم آیا این درست از او شنفت سوی خانه رفت و در دل این سوال پس چه شد تابوت مرد بد سگال شب به خانه رفت و وقتی آرمید بازش آن آرام جانها را بدید گفت مولا امرتان کردم به گوش لیک ندیدم آنکه فرمودید دوش خود بفرمایید چرا آن بدشگون مرده اش نامد به شهر ما درون پس علی اینجا سخن آغاز کرد آن دهان پر گهررا باز کرد گفت حمالان او اندر رهند صبح فردا هم به اینجا می رسند چون که آنها در نجف پیدا شوند تو بدان مهمان خاص این درند هر کجای این سرا و خاک پاک می توانند مرده را دادن به خاک تو به فردا بهر استقبال او می روی و می شوی حمال او پس بدان مهمان ما بر دست توست ماهی ما ودرون شست توست خادم مولا که این نکته شنید یک سوالی در درونش شد پدید رو به مولا کردو گفت ای سرورم خود بگو علت که من خاک درم نه به آن راندن تو اورا از درت نه به خواندن آن عدو را در برت *(ای علی که جمله عقل ودیده ای) (شمه ای واگو از آنچه دیده ای) چون که خادم را سخن اینجا رسید این جواب از فاتح خیبر شنید گفت آنها گم نمودند راه ما سر در آوردند سپس از کربلا چون که مهمان حسینم گشته اند با غبار کربلا آغشته اند اندکی از تربت و گرد وغبار مانده براین مرده زارو نزار پس همین باشد دلیل لطف ما تاببینی تو زما حسن القضا آن که بر او خاک پاک کربلاست هرکه باشد عفو او بر ما رواست این غبار کربلایش شد شفیع نه شتا براو در اینجا بل ربیع این غبار کربلایش آبروست آبروی آبروداران ازوست پس به هر جایی که باشد میلشان دفن نمایند پیکر این مرده شان ........................................ اللهم ارزقنی شفاعت الحسین علیه السلام یوم الورود *این بیت متعلق به مولاناست در شعری که نبرد مولا علی و عمرو ابن عبد ود را تعریف می کند. ══════════════════ ☘🌿 @sherkadeh🌿☘ ══════════════════
هرچند که قدّ و قامتی کوچک داشت با هر حرکت بذر شجاعت می کاشت مردان به زمین می زد و هر گامش را مردانه به سمت بندگی بر می داشت انگار حسن بود که می زد شمشیر دشمن به دل خود اینچنین می پنداشت از فرط دلاوری خود انبوهی از کینه میان لشکر خصم انباشت جنگید تا شجاعت حیدری اش مجموعه ی دشمن به تکاپو واداشت چون دید حریفش قدرست در دل گفت این مرد نبایست که طفلی انگاشت پس حمله ی به سوی او نمود از هرجا داغش به دل کعبه ی دلها بگذاشت وقتی که سری شد به میان سرها دشمن سر او هم به سر نی افراشت   ══════════════════       ☘🌿 @sherkadeh🌿☘   ══════════════════