بچههـای ده مــــــــــا رسم قشنگی دارند
سر هـــر کوچه گل شور و صفا می کارند
بعد دعوا سر شب، تا به قیامت قهـــــرند
صبـح فــــــــــردا نشده باز رفیق و یارند
تایر لخت دوچرخه شده سرگـــرمی شان
پشتش انگـــــار همه با شوماخر همکارند
بین بازار محبت سرشـــــان گرم وفـاست
فـــــرصت کینه ندارند، مگــــــر بیکارند؟
از حسد، رنگ و ریا ننگ و دورویی خالی
از مــــــــرام و کرم و سادهدلی سرشارند
مشت در مسلکشان واحد بی معناییست
پای مــــردی برسـد بیشتـــــر از خروارند
✍#اسماعیلعلیخانی
✒️@sherkadeh
وقتی از سیلی غم سرخ شدی،زرد شدی
کـــم کـــمـــک همنفس دائمی درد شدی
می کشمرویسرتدستوبهتو میگویم:
"عرض تبریکِ فراوان!پسرم! مرد شدی"
✍#اسماعیلعلیخانی
✒️@sherkadeh
نوجوان بودم که مهــــرش آمد و دل را گرفت
سرنشین قلب من شد پشت فرمــان جا گرفت
تا بفهمــــــــــم روح را تسخیر کامل کرده بود
پای خاطــــرخواهی اش حس درونم پا گرفت
با خیـــالش زندگی شد کار من هـر روز و شب
طول و عرض ذهن را دربست این رویا گرفت
وقت صیدش شد نمی دانم چرا طوفان شد و
مـــــاهی ام را موج هــــــای ممتد دریا گرفت
یک نفــــــــر پشت نقــــاب خیرخواهی آمد و
با دروغی فرصت این عشق را از مـــــا گرفت
✍#اسماعیلعلیخانی
✒️@sherkadeh
از جواب رد تو گـرچه شکایت دارم
آمــدم باز بگویــــم که؛ ارادت دارم
نگـــران دل من هیچ نباش آقـاجان
نرسیدن شده تقدیرم و عادت دارم
✍#اسماعیلعلیخانی
✒️@sherkadeh
دار و ندار مــــــــا به قـــــربان رقیه
دل خون شدیم از اشک ریزان رقیه
کی انتقــــام عمه را می گیری آخر؟
آقا بیا جــــان خودت جـــــان رقیه
✍#اسماعیلعلیخانی
✒️@sherkadeh
نه حس پیــام و نه شوق سلام
نه آن گــرمی صحبت و احترام
دل بی قــرارم شد از غصـه اش
گرفتـار خـون جگر صبح و شام
به او گفته بودم نکـن خسته ام
که عشق من و تو بمانـــد مدام
ولی گـوشش آیا بدهکـــار بود؟
که نرمش کنـد با دلم این کلام؟
در آخر رسیدم به اینجا که زود
طنین سلامـــــــم شود والسلام
نوشتم برایش دو خط مختصر:
به نام خدا خسته هستم... تمام
✍#اسماعیلعلیخانی
✒️@sherkadeh
مـا که از دوری شـــــاه کــــــربلا
همنشینمان جز اشک و غم نشد،
یک سفــــــر پای پیــــــاده موقعِ
اربعین میخواستیم آن هم نشد
✍#اسماعیلعلیخانی
✒️@sherkadeh
جمعـهشد باز دل و روح و روان درگیرت
میکشد سمت تو هر سوخته را زنجیرت
اسب را زین کن و شمشیر بکش زود بیـا
ما به قــــربان تو و اسب تو و شمشیرت
سن مان کمتر از اینست خودت میدانی
حسرتت کــــرده سر و ظاهر ما را پیرت
کار دنیـــــــــا شده بازیچهی بی تدبیران
چشممـــان هست به در تا برسد تدبیرت
کاش یک روز شود مثـل طلایی مرغوب
مس بی ارزش مـــــــان از مدد اکسیرت
باید از حق و عدالت بنویسی هـــــــرجا
یک جهـــــــان منتظر خط تو و تحریرت
روی زیبـــای تو را می طلبد جان هرچند
هست در آلبوم سینه یمـــــــان تصویرت
#یاصاحبالزمان
✍#اسماعیلعلیخانی
✒️@sherkadeh
8.6M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
پند آخر
وقت رفتن شهریار خوشسخن
داد پندی رهگشای مرد و زن
گفت اگر راضی شود دل بر قضا
میشود خوشبخت انسان از رضا
دل اگر بر قسمتش راضی نشد
می کند بیچارگی را سهم خود
پس بیا راضی در این عالم شویم
تا خلاص از رنج ها و غم شویم
#بزرگداشتشهریار
#روزشعروادبفارسی
✍#اسماعیلعلیخانی
پن:
برگرفته از آخرین مصاحبه ی جناب شهریار
✒️@sherkadeh
میشود کمتـر دلم را خون کنی؟
حال من را بدتر از مجنون کنی؟
رفتنت درد است آیـــا می شود؟
فکــر آن را از سرت بیرون کنی؟
✍#اسماعیلعلیخانی
✒️@sherkadeh
دل مـــــن وقف دلــت هست نرو
میشـــــــوم از نفست مست نرو
مهـربان! سخت به دست آمده ای
بی وفــــــــایی نکن از دست نرو
✍#اسماعیلعلیخانی
✒️@sherkadeh