#اطلاع_رسانی | پویش مطالعاتی کتاب «مرا با خودت ببر»
معرفی کتاب: 🔹مرا با خودت ببر؛ رمانی پرحادثه و خواندنی است که از دوران امام جواد علیه السلام روایت میشود و تلاش میکند تا بازتابی از وضعیت اجتماعی و اعتقادی آن زمانه باشد. کتاب داستانی عاشقانه و پرکشش دارد و درباره سه شخصیت بزرگ تشیع در زمانه امام جواد(ع) گفتگو می کند.
✅جایزه خاص۹کمک هزینه سفر به عتبات عالیات و زیارت مرقد مطهر حضرت جوادالائمه(ع)
📬تهیه نسخه های دیجیتالی، صوتی و چاپی کتاب و کسب اطلاعات بیشتر مسابقه در:
www.behnashr.com
#یا_علی
همین که نام تو بردم قلم هم آرامش
گرفت و واژه اندوه و ماتم آرامش
گرفت و نیز زمین و زمان که لرزیدند
فقط به نام تو آمد به عالم آرامش
به یک گروه ز عقل و به یک گروه ز عشق
به من که با توام از هر دو توام آرامش
رسیده است به خاک یتیمی افسرده
به یمن بارش عشق تو نم نم آرامش
شبیه کوه میآید به امن شانه تو
و چون دلیل به آیات محکم آرامش
چقدر ولوله افتاده بی تو در قلبم
که داده ای به نگاهی به این هم آرامش
الا بذکر علی یا الا بذکرالله....
تو کیستی که بدونت ندارم آرامش
تویی علی و خدایت علی و این یعنی
دمیده است ز روحت بر آدم آرامش
حقیقی آینه ی تو ، مجازی است از ما
که روی آینه مان هست مبهم آرامش
هوا غبار گرفته زمین ترک خورده
ندارد عصر هنوز از محرم آرامش
کجاست ماه زمین و کجاست شاه زمان
که بر جهان برساند از این غم آرامش
زینت کریمی نیا
http://eitaa.com/sheydayezeynab
هدایت شده از آستان قدس رضوی و حرم مطهر
_🍂🌼🍂______________
ســـــــالها مےگذرد غایبے از دیدهی ما
نکند چشم تو از دیدن ما سیر شده...
#امام_زمان
هدایت شده از بنیادحضرت مهدی(ع)کرمان
🔴 امام زمان از چه کسانی می پذیرد ؟
🔵 ماجرای عجیب امام کاظم علیه السلام و شطیطۀ نیشابوری
🌕 آیت الله حائری شیرازی (ره) :
🔹 شطیطه یک خانم نیشابوری است. اهالی نیشابور برای موسی بن جعفر علیه السلام وجوهاتشان که شامل سکههای طلا میشد را فرستادند. شطیطه چهار سکه درهم سیاه فرستاد با یک کلاف نخ. فردی که به نمایندگی از اهل نیشابور به مدینه رفته بود، وجوهات را تحویل امام داد.
حضرت نگاه به سکهها کرد، کیسه، کیسه، کیسه طلا. حضرت فرمود: من قبول نمیکنم، ما نیازی نداریم، اینها را به صاحبشان برگردانید. حضرت فرمود: دیگر چیزی نیست؟ مرد نیشابوری گفت نه. بار دیگر امام فرمود: خوب فکر کن. مرد نیشابوری گفت بله، یک زنی وقتی من میخواستم بیایم یک کلافی داد و چند تا درهم سیاه، چون قابل شما را نداشت؛ من رویم نشد بیاورم.
امام فرمود: همان را بیاور. حضرت سکه سیاه و کلاف را برداشت. بعد به او فرمود: بلند شو؛ رفتند یک مقداری پارچه آوردند، یک مقدار پول، گفت این را بده به آن خانم؛ بگو این پارچه از پنبهای بود که ملک اجدادی ماست و خواهرم حکیمه به دست خودش این پنبه را رشته و این پارچه را بافته. این را دادم برای کفنت. از وقتی که این پارچه به تو میرسد تا وقتی این پول را مصرف کنی در حیات هستی.
مقداری میماند برای خرج بقیه مقدمات کفن و دفن. به او سلام برسان و بگو روز رفتن تو ما میآییم، و من بر تو نماز میخوانم.
این فرد میگوید من برگشتم نیشابور. وقتی برگشتم همینهایی که پول طلا داده بودند، از امام موسی بن جعفر علیه السلام برگشته بودند و به عبدالله افطح رجوع کرده بودند. طبیعی بود که احساس میکردند پول شان هدر رفته اگر حضرت قبول کرده باشد.
وقتی پول را به ایشان دادم خوشحال شدند که پول شان به ایشان برگشته. رفتم سراغ شطیطه، پارچه و سکهها را به او دادم، سلام آقا را رساندم. [گفتم] درهمها را تحویل گرفتند و آقا دعا کرد.
من روزشماری میکردم ببینم این زن کی فوت میکند. روز نوزدهم شطیطه فوت کرد و من به علما گفتم حضرت مال هیچکس را قبول نکرد الا این زن. تجلیل عجیب و تشییع پرشکوهی از او شد و من میخواستم بدانم چه کسی بر او نماز میخواند.
علما به صف ایستاده بودند، همه به صف ایستاده بودند، یک دفعه دیدم موسی بن جعفر علیه السلام آنجا حاضر شد؛ تکبیر را گفت و نماز را خواند و اینها هم گفتند شاید یکی از علما برای یک شهر دیگر بوده، آمدند جلو به احترام او. هیچکس نفهمید کی بود. حضرت نماز را بر او خواند. وقتی نمازش تمام شد، به من یک نگاهی کرد یعنی یادت آمد من وعده دادم؟ عملی کردم. زبانم بند آمده بود که حرفی بزنم.
این دستگاه امام زمان است. سکۀ طلای آنها را نمیپذیرد اما کلاف آن زن را میپذیرد و شما میخواهید پذیرفته شوید. دستگاه پذیرش او دستگاه دقیقی است. ممکن است یک سرباز صفر شما را قبول کند، اما یک فرماندۀ بزرگتان را قبول نکند. ممکن است یک بیاسم و بیشهرت و بیعنوان و کفش بردار و آب بده و جاروکش و فرد بیقابلیتی را بپذیرد و خدمات او را قبول کند، اما یک معروفِ مشهورِ پر سابقۀ همه چیز تمام را قبول نکند.
#امام_زمان
🆔 eitaa.com/bonyadkerman
#شب_های_جمعه_زیارتی
خیال ، بال من است و چه بال بالایی
دوباره فکر من و عالی معلایی
به لطف بال خیالم پریده ام تا عشق
رسیده ام سر گود بلند و والایی
به آن فضا که پر از فیض های نورانی است
به فرش عرش نشستم به عرش اعلایی
سری به سجده سپردم به گود این محراب
که تا کنون نرسیده به آن مصلایی
چرا به زیر طلا برده اند عرشت را
چه پوششی چه طلایی عجب مطلایی
دلم هوای حرم کرده زیر باران و
هوای شانه گرم ضریح مولایی
نگاه چشم گناهم به اشک می خواهد
نگاه مهر و پناهی ز چشم شهلایی
زینت کریمی نیا۱۴۰۱/۱۰/۲۹
http://eitaa.com/sheydayezeynab
https://eitaa.com/joinchat/2540831006C91dd6e3879
لینک گروه جشنواره استانی(کرمان) شعر مهدوی ارواحنا فداه
برای اطلاع و شرکت در جشنواره عضو شوید و دوستان خود را دعوت فرمائید
#یا_بقیه_الله_روحی_لک_الفدا
دو سه شب هست که ماهم به محاق افتاده
کوه ایمان به سرش باد نفاق افتاده
قدر برگشتن ماه است که بر می گردد
مادری چشم براه است که بر می گردد
زینت کریمی نیا
http://eitaa.com/sheydayezeynab
#شنبه_رسول_مهربانی
از نام تو شعله هم دهانش خشکید
بشکست غرور کاخ و کسری لرزید
حمد تو به هر زبان شد از واجب ها
وقتی که خدا تو را محمد نامید
اللهم صلی علی محمد و آل محمد و عجل فرجهم
http://eitaa.com/sheydayezeynab
هدایت شده از شیدای زینب (سلام الله علیها)
#اطلاع_رسانی | پویش مطالعاتی کتاب «مرا با خودت ببر»
معرفی کتاب: 🔹مرا با خودت ببر؛ رمانی پرحادثه و خواندنی است که از دوران امام جواد علیه السلام روایت میشود و تلاش میکند تا بازتابی از وضعیت اجتماعی و اعتقادی آن زمانه باشد. کتاب داستانی عاشقانه و پرکشش دارد و درباره سه شخصیت بزرگ تشیع در زمانه امام جواد(ع) گفتگو می کند.
✅جایزه خاص۹کمک هزینه سفر به عتبات عالیات و زیارت مرقد مطهر حضرت جوادالائمه(ع)
📬تهیه نسخه های دیجیتالی، صوتی و چاپی کتاب و کسب اطلاعات بیشتر مسابقه در:
www.behnashr.com