ادامه #سفرنامه_حج
بله قرار بود از پنجره بیشتر توضیح بدم قضیه پنجره این بود که قبل از مشرف شدن تو جلسات آمادگی مدیر کاروان گفتند که تو مدینه هتل کنار قبرستان بقیعه و اتاق هایی که پنجره رو به بقیع دارند فقط بین خانم ها قرعه کشی می شوند . چون خانم ها از زیارت بقیع محرومند.
http://eitaa.com/sheydayezeynab
#سفرنامه_حج
وقتی وارد هتل شدیم و شماره اتاق ها رو بهمون گفتند .اتاق ما طبقه سوم بود اتاق چهارنفره که من و سه تا خانم دیگه با هم باشیم. طبق عادت همیشگی آخرین نفر که وارد اتاق شد من بودم و اولین کاری که کردم دقت به پنجره بود که پنجره ای ندیدم و ناامیدانه به سمت آخرین تخت که خالی مانده بود رفتم و روی تخت نشستم
http://eitaa.com/sheydayezeynab
#سفرنامه_حج
بعد از احوالپرسی و آشنایی با همراهان به سمت چپم یعنی بالای سر تخت نگاه کردم و در فرو رفتگی اتاق یک پنجره دیدم که درست بالای سرم بود ولی از اونجایی که این اتاق انتهای راهرو بود و امکان نداشت پنجره داشته باشه فکر کردم این پنجره فقط برای نوره و رو به خیابان نیست اما اما اما ........!!!
که انشالله نصیب همه تون بشه کنار پنجره که رفتم و پرده را کنار زدم یک تصویر مثل تصاویری که از تلویزیون دیده بودم بود.آه که چه لحظه ای بود چه عنایتی بود😍
http://eitaa.com/sheydayezeynab
شیدای زینب (سلام الله علیها)
#سفرنامه_حج
اما متاسفانه فقط این یک عکس اونم به لطف ایتا و کانال شیدای زینب برام مونده
حضرت #باقرالعلوم علیه السلام
يُؤۡتِي ٱلۡحِكۡمَةَ مَن يَشَآءُۚ آیینه ی توست
از کرب و بلایی است که در سینه ی توست
آن خیر کثیری که خدا فرموده
در علم لدنی و نهادینه ی توست
زینت کریمی نیا
http://eitaa.com/sheydayezeynab
#شب_های_جمعه_زیارتی
#امام_باقر علیه السلام
خیال یک شب شیرین به لهجه ی باقر
به بال قمری شعر و به شیوه ی شاعر
بیا که قصه بخوانیم و شاعری بکنیم
بیا زبان حال شویم از حکایت باقر
سر کلاس حضورش قلم قلم گیریم
به دست گوشه کار از رسالت جابر
بیا به باد بگوییم تا کمک بکند
برای این غم سنگین و خلوت خاطر
بیا به ابر بگوییم تا ببارد از طرفش
خنک شود دل پاکش از این غم وافر
بیا به ماه بگوییم تا عقب برود
که در مدینه بمانیم همچنان زائر
برای این شب تاریک خویش چاره کنیم
به یمن نور طلوعی که می شود ظاهر
دوباره آمده ام بر حسین گریه کنم
به هر کجا بروم کربلا شود آخر
زینت کریمی نیا
http://eitaa.com/sheydayezeynab
ادامه #سفرنامه_حج
رفتن به مسجدالنبی راحت بود خیلی نزدیک به هتل در ضمن از پایین دیوار قبرستان بقیع هم رد می شدیم ولی داخل آن را نمی دیدیم چون دیوار ها بلند بود و آنطور که من قبلا از تلویزیون دیده بودم و فکر می کردم می توانم پشت نرده ها بایستم نبود .و اگر آن پنجره رحمت نبود نمی توانستم داخل بقیع را ببینم .
و آقایان کاروان هم کلا ناامیدمان کردند.
روضه رضوان بخشی از مسجدالنبی است که قبر مطهر پیامبر آنجا واقع شده و زیارت آنجا برای هر کاروان فقط یک بار سهمیه داده شده است که به آن زیارت دلنشین ولی عجولانه و تحت فشار نگهبانان که اصرار به خروج داشتند هم مشرف شدیم ولی خب بعد از یک عمر واقعا زمان پنج شش دقیقه کم بود که با آرزوی سالهای دراز خود باشیم و درد دل کنیم
http://eitaa.com/sheydayezeynab
8.9M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
هشت ذیحجه حرکت کاروان امام حسین (ع) از مکه به کربلا
تا که خاکی نشده معجر زینب برگرد
#حسین
#عرفه
#مهدوی_ارفع
🆔https://eitaa.com/mahdavi_arfae/19194
.
پنج شب مدینه مثل برق و باد گذشت و من هنوز آن طور که دلم می خواست زیارت نکرده بودم.شب پنجم که شب آخر بود بعد لز نماز مغرب که همراهان به هتل برگشتند من ماندم .می خواستم از هوای خوش بین روضه رضوان و بقیع تنفس کنم و حرف هایی را که هنوز موفق نشده بودم به پیامبر و حضرت زهرا بگم تمام کنم.
نماز عشا هم برگزار شد و من هنوز دل نمی کندم .تلفنم را دست گرفتم و شماره همسرم را گرفتم بر خلاف انتظارم وصل شد و زنگی زد و من شتابان گفتم که نگرانم نباشند .و روی فرش های صحن مسجدالنبی که زیر سایبان ها پهن شده بود و پنکه هایی هم زیر آنها کار می کرد نشستم.و شروع کردم به زبان خودم به حرف زدن و شعر خوندن .اصلا وقتم کم بود و نمی خواستم متون عربی را بخوانم باید حرفهایم را می زدم و تمام می کردم .
کم کم پنکه ها را خاموش می کردند و مجبور بودم جابجا شوم تا اینکه ساعت حدود یازده شب بعد از چندین بار جابه جایی یک خانم ایرانی که از قزوین آمده بود کنارم نشست .از من سوال کرد برای زیارت موندی؟گفتم نه مگه میشه زیارت رفت ؟ گفت من برای زیارت اوندم شنیدم ساعت حدود دوازده در روضه رضوان را باز می کنند . خوشحال شدم و با اون خانم ماندم .و قدری خوابیدم .
بعد فهمیدیم که در را باز کردند و دوباره بسته شده
اما گفتند که بعد لز نماز صبح هم باز میشه به این امید ماندیم.
اون خانم مثل یک فرشته بود که برای امداد من اومده بود .بهم گفت زیارت بقیع رفتی ؟گفتم نه خانم ها که نمی تونن برن
گفت من یه راهی نشونت میدم که همه خبر ندارن می تونی بری پشت نرده ها زیارت کنی
و اونطوری که نشونی داد معلوم شد که اون راه مخفی نزدیک هتل ماست .
خلاصه نماز صبح خوندیم و بلافاصله رفتیم به سمت در روضه رضوان و بعد از مدتی صبر کردن بالاخره شرطه ها اجازه دادند و راه باز شد جای شما خالی خیلی زیارت خوبی بود و حسابی عقده های دلم وا شده بود.
وقتی به هتل رسیدم دیگه وقت صبحانه تموم شده بود .رفتم به سه تا خانم هم اتاقی ام گفتم می خواهید بریم زیارت بقیع گفتند چرا که نه
در واقع دلم نیومد تنهایی برم و بی معرفتی بود که به دوستام نگم .ظهر هم قرار بود به سمت مسجد شجره بریم برای محرم شدن......
#سفرنامه_حج
http://eitaa.com/sheydayezeynab