eitaa logo
شیدای زینب (سلام الله علیها)
270 دنبال‌کننده
337 عکس
251 ویدیو
8 فایل
اشعار آئینی #زینت_کریمی_نیا @sheydaye_zeynab ادمین
مشاهده در ایتا
دانلود
با فاصله هم دلم نمی برد از او وقت گله هم دلم نمی برد از او این شهر ، بهشت ، در بغل دارد پس با زلزله هم دلم نمی برد از او زینت کریمی نیا ساعت دو و نیم وقت زلزله امروز مشهد ۱۴۰۲/۲/۸ نایب الزیاره دوستان http://eitaa.com/sheydayezeynab
اینم ی شکل دیگه ش😍 با فاصله هم دلم نمی لرزد از او وقت گله هم دلم نمی لرزد از او این شهر ، بهشت ، در بغل دارد پس با زلزله هم دلم نمی لرزد از او زینت کریمی نیا ساعت دو و نیم وقت زلزله امروز مشهد ۱۴۰۲/۲/۸ نایب الزیاره دوستان http://eitaa.com/sheydayezeynab
بداهه ای در جمعه مشهد الرضا حال دل ما پشت هم بدتر شود بد حتی کمی غم دارد عصر جمعه مشهد دیگر نفس ها هم هوا پس می زنند و بوی بهشت این حرم هم کم می آید آقا نمی دانم کجا آواره ای تو بی شک شده دلواپست قلب محمد زینت کریمی نیا ۴۰۰/۵/۱ وحالا۱۴۰۲/۲/۸ http://eitaa.com/sheydayezeynab
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
ای کاش پیاده شود این طرح بدیع از هشتم شوال الی هشت ربیع همگام شود امامت صاحب عصر با ختم پروژه‌یِ حرم‌هایِ بقیع محمد جواد منوچهری
بسم الله الرحمن الرحیم دوستان عزیز و بزرگوارم با موضوع نماز عزیزانی که سروده ای دارند لطفا تقاضا دارم دراین گروه قرار دهند https://eitaa.com/joinchat/2381775234C32ee7fbe14 مهلت ارسال آثار ازمورخ 1402/2/9الی 1402/2/20 روابط عمومی انجمن ادبی محیط عامری
امیرالمومنین علی علیه السلام:هرکس کلمه ای به من بیاموزد مرابنده خودساخته است یک شعر قدیمی از صفای معلمی ام تقدیم به معلمان مهربان خودم و همکاران عزیزم پیشاپیش روز معلم مبارک من در کلاس خوبت آن روز طعم محبت راچشیدم ازعشق پرسیدم نشانی رنگ خدارا درتو دیدم درآن کلاس روشن تو با قاصدک گفتم ترانه با لهجه سبز قناری شعری سرودم عاشقانه درقعرچشمان سیاهت یک قصرزیباساختم من رفتم به شهر قصه هایت دل را درانجا باختم من وقتی نگه کردم به چشمت دیدم طلوعی آسمانی دل باتپش فریاد می زد ای کاش باز اینجا بمانی آنگاه که ای مهربانم دستی کشیدی بر سرمن گلهای احساسم شکوفا شددرمیان باغ وگلشن وقتی صدایم کردی آنروز پهلوی تخته با محبت بر گونه هایم گل درخشید گل کرد بین ما که صحبت ان روز گفتی از خدایم از انکه با من آشنا بود آنجا ملک پرواز می کرد آنجا طنین یا خدابود بر دفتر مشقم نوشتی با خودنویست یادگاری گفتی همیشه باخدا باش تازندگی رایابی آری امروز درصحن کلاسم بوی تو آید بانسیمی گوید به من هشدارهشدار آن گوشه بنشسته یتیمی آن یک پدر دارد ولیکن اورا پدر همدم نباشد ازجسم مادر بهره منداست بهتر که مادر هم نباشد از اعتیادمادر او داند فقط او وخدایش از من خجالت می کشداو گوید صریحا حرفهایش من درمیان چشم هایش یک بغض بی اندازه دیدم بر روی پیشانی صافش خط چروکی تازه دیدم آن دیگری در سوی دیگر برهم نهاده چشم خسته بر روی تخته روبرویش یک دار قالی نقش بسته فرمول های درس شیمی چون پتک آید برسراو باید کلامی تازه آورد تا جای گیرددرسر او آن دیگری با شیطنت ها گوید به من کمبودخودرا چون مرغکی از قید رسته هی می پرد اینجا وآنجا من در کلاسم بار دیگر نام خدا را بردم ان روز با خنده ای در را گشودم با خنده ای از درد جانسوز گفتم خدایا یاریم کن برلطف توامیدوارم بی شک دوپایم سخت لرزد وقتی نباشی در کنارم گفتم خدایا یاریم کن هستی برایم یار ویاور تنها معلم نیستم من نقشم دراینجا هست مادر یکبار دیگر در کلاسم ازعشق واز ایثار گفتم بر درس ها خطی کشیدم شعری دگر اینبار گفتم زینت کریمی نیا http://eitaa.com/sheydayezeynab
خلیج فارس خاتونم! اهل بندر عباس هستم نسبت به آب و خاک خود وسواس هستم نسبت به عنوان خلیج تا ابد فارس من هم شبیه دیگران حساس هستم من دختر بندر، "وولک"*جاشوی دریاست من واضحم اما "وولک" مثل معماست فکر عروسی کردن با او برایم- بالاتر از یک خواب شیرین است- رویاست- سرمست ها، بوی سبو را می شناسند باآبرویان، آبرو را می شناسند هرچند، در شهر شما شکل غریبه ست اینجا همه در بندر او را می شناسند خم کن " وولک" قلاب ماهیگیری ات را این بیمه ی تلخ زمان پیری ات را عمری ست دریا می روی هر صبح، اما یک بار در عمرم ندیدم سیری ات را با لنج خود از تنگه ی هرمز گذر کن از بندر عباس تا عمان سفر کن دشداشه پوشان سعودی نابکارند با نان و خرما-وسبور*و عشق سرکن از عشق تو، آتش مرا افتاده در دل شاید شبیه لنج تو بنشسته در گل دریاد دستان توام-دریا به دریا- دنبال چشمان توام -ساحل به ساحل- سکان بچرخان لنج را، جاشوی خاتون! امروز یا فردا سفر کن سوی خاتون! بنگر که در شعرم چه تصویر شگرفی ست تصویری از چشم تو با ابروی خاتون اما خبر آمد "وولک" توفان گرفته در غرب چشم کودکان باران گرفته در تنگه ی هرمز اگر طوفان به پا خاست درتنگه ی مرصاد هم جریان گرفته جریان گرفت از غرب، باد ناموافق قناسه را پر کن! "وولک" در این دقایق باید که یکسر کرد کار کافران را بس بدتر از کفر است کردار منافق بندر به چشمان تو عادت دارد ای مرد! عمری ست دریا با تو صحبت دارد ای مرد! قناسه ات کی زنگ زد! قناسه با تو - انگیزه ی تجدید بیعت دارد ای مرد! برتن بپوش امشب وولک دشداشه ات را روغن بزن خان تفنگ و ماشه ات را فصل شکار امسال قدری پیش افتاد با خود ببر بر شانه حتی "واشه"* ات را می ترسم از افتادن در چاه، جاشو! هرگز نصیبی برده ای جز آه، جاشو! فرقی ندارد تنگه ی مرصادو هرمز سکان بچرخان، سمت کرمانشاه جاشو! مرز من است از خسروی تا میرجاوه اشغال شد، ماقبل خرمشهر، پاوه سکان بچرخان سمت کرمانشاه جاشو! از لنگه، از میناب، از قشم، از گناوه ما از جنوب، از غرب، از قصر، از گناوه نسل علی(ع) نسل خمینی نسل کاوه یک حرف، تنها فرق مهران است و تهران یک حرف ساده، منفک ساوه ست و پاوه دیوانگی راهی که تا مرز جنون رفت دشمن از این وادی چه رسوا و زبون رفت! سرخ است، یا آبی خلیج تا ابد فارس؟ از گمبرون بیگانه هم شد گم!برون رفت! باید که از بیگانه خاکم پاک باشد این شعر اگر آیینه ی ادراک باشد سرتاسر ایران سرای ماست جاشو! مرصاد -هرمز، منتها در خاک باشد- جاشوی کوچک گر گرفت و ناخدا شد یک "یاعلی" گفت و زجای خویش پا شد از تنگه ی هرمز به آسانی گذر کرد تیری شد و سمت منافق ها رها شد سرمست ها، بوی سبو را می شناسند با آبرویان، آبرو را می شناسند دیگر وولک در هیچ جا ناآشنا نیست در خشکی و دریا هم او را می شناسند... . *وولک: در گویش جنوبی، نام تحبیبی برای پسران است *سبور: نوعی ماهی *واشه: در زبان محلی به عقاب شکاری واشه میویند که بر شانه ی صاحب خود می نشیند و از آن در شکار استفاده می کنند خاتون رئیسی http://eitaa.com/sheydayezeynab
معلم روزت مبارک من اردیبهشتی نوام یا تویی؟ که هر روز سرشار از پرتویی که مانند مهری و اسفندوار اگر کهنه ای ماه تر از نویی من اسمم بهار است اما خزان برایم کشد سرد ، خط و نشان ولی تو زمستان شعله وری پر از گرمی باطن مهرگان شکوفه نکرده پر از آذرم به گرمای مهرت پناه آورم که شاید به دستت شکوفا شوم که شاید شوی سایه ای برسرم پناهنده ام بر تو ای مهربان که وقتی درخشی در این آسمان اگر چه پر از زرد پاییزی ام شود رنگ گلنار من ارغوان کنار تو سرسبز تر می شوم که سرشار علم و هنر می شوم تو که حامی غنچه ام می شوی گل افتخار پدر می شوم خدای طلایی ترین روزگار مساوی است پاییز او بابهار خدایی که خیر مرا خواسته* خداوند عشق است و آموزگار زینت کریمی نیا *خداوند اگر خیر کسی را بخواهد او را علاقمند به علم و دانش می نماید (قرآن کریم) http://eitaa.com/sheydayezeynab
خداروشکر برای سومین سال متوالی رتبه اول شعر نماز و گرفتم