#چهارشنبه_امام_رضا_جان
#زیارت_جامعه
خَلَقَكُمُ اللّهُ أنْوارا فَجَعَلَكُمْ بِعَرْشِهِ مُحْدِقينَ حَتّى مَنَّ عَلَيْنا بِكُمْ فَجَعَلَكُمْ في بُيُوتٍ أذِنَ اللّهُ أنْ تُرْفَعَ وَ يُذْكَرَ فيهَا اسْمُهُ .خداوند ، شما را [ به صورت ] نورهايى آفريد و گِرداگِرد عرش خود ، قرارتان داد تا اين كه به واسطه شما ، بر ما نعمت بزرگى عطا فرمود . پس شما را در خانه هايى قرار داد كه خداوند ، رخصت داده است كه بزرگ داشته شوند و نام وى در آن ها ياد شود .
باید آرام بگیرم "في بُيُوتٍ أذِنَ اللّهُ"
که سرانجام بگیرم في بُيُوتٍ أذِنَ اللّهُ
رفته ام تا بن دشت و سر کوه و خبری نیست
فقط آرام بگیرم في بُيُوتٍ أذِنَ اللّهُ
قلمم شور ندارد کاغذم شعر ندارد
باید الهام بگیرم في بُيُوتٍ أذِنَ اللّهُ
باید از عشق بپرسم که کجا خانه گرفته
بعد فرجام بگیرم في بُيُوتٍ أذِنَ اللّهُ
جرعه ای جامعه نوشم صله ای وصل بسازم
اذن از جام بگیرم في بُيُوتٍ أذِنَ اللّهُ
بارها را بگذارم بال پرواز درآرم
گوشه ای بام بگیرم في بُيُوتٍ أذِنَ اللّهُ
حرم الله شوم تا محرم ماه شوم تا
تابشی تام بگیرم في بُيُوتٍ أذِنَ اللّهُ
زینت کریمی نیا
http://eitaa.com/sheydayezeynab
اقدامی بیسابقه در حرم رضوی
🔹در اقدامی بی سابقه و با دستور تولیت آستان قدس رضوی، فردا در واکنش به جنایات وحشیانه رژیم غاصب صهیونیستی به ویژه بمباران بیمارستان المعمدانی بود، پرچم گنبد منور و مطهر رضوی مشکی خواهد شد و نقاره خانه نواخته نمیشود.
#این_نیز_بگذرد – #ضرب_المثل ۳۶
بسم الله الرحمن الرحیم
هست کلید درِ گنجِ حکیم
این نیز بگذرد
در زمانهای قدیم پادشاهی قدرتمند زندگی میکرد که وزیران خردمند زیادی را در خدمت داشت.
روزی این پادشاه با نارضایتی وزیران خود را فرا خواند و به آنها گفت:
«احساس بسیار عجیبی دارم. دوست دارم انگشتری داشته باشم که حال مرا همواره یکسان نگاه دارد.
روی نگین این انگشتر باید شعاری حک شده باشد که وقتی ناراحت هستم مرا خوشحال کند و
در عین حال هنگامی که خوشحال هستم و به این شعار نگاه میکنم مرا غمگین سازد.»
وزیران خردمند همگی به فکر فرو رفتند و شروع به مشورت با یکدیگر کردند.
آنها پس از مشورت با هم نتوانستند به نتیجه برسند و نزد عارفی رفتند و از او درباره چنین انگشتری درخواست کمک کردند.
او از قبل چنین انگشتری را همراه خود داشت.
وی تنها انگشتر را از انگشت خویش بیرون آورد و آن را به وزیران داد و به آنها گفت:
«انگشتر را به پادشاه بدهید اما به او بگوئید که تنها در شرایطی که احساس میکند دیگر نمیتواند هیچ چیز را تحمل کند میتواند انگشتر را باز کند و از شعار آن آگاه شود.
به هیچوجه نباید از سر کنجکاوی به این شعار نگاه کند زیرا در این صورت پیام نهفته در این شعار را از دست خواهد داد.
این شعار همیشه در انگشتر هست ولی برای درک کامل آن به لحظهای بسیار مناسب نیاز است.»
وزیران انگشتر را به پادشاه دادند و او از این دستور اطاعت کرد.
کشور همسایه به قلمرو پادشاه حمله کرد و بر ارتش او پیروز شد.
لحظات بسیاری از ناامیدی اتفاق افتاد که پادشاه دوست داشت انگشتر را باز کند و پیام حک شده بر آن را بخواند ولی چنین کاری نکرد
زیرا احساس کرد که اگر چه در حال از دست دادن مملکت خویش است ولی هنوز زنده است.
دشمن تا نزدیکی قصر او پیش رفت و او برای نجات جان خویش از قصر خارج شد و با چند نفر از نزدیکانش فرار کرد.
دشمن در حال تعقیب کردن او بود و او میتوانست صدای پای اسبهای دشمن را بشنود که هر لحظه نزدیک میشدند.
ناگهان متوجه شد جادهای که در آن در حال فرار است به یک دره منتهی میشود.
دشمن پشت سر او بود و هر لحظه به او نزدیکتر میشد.
او نه میتوانست به عقب بازگردد و نه در پیش رویش جایی برای فرار کردن کردن داشت.
پادشاه به آخر راه رسیده بود و مرگش حتمی بود. ناگهان بیاد انگشتر خویش افتاد.
انگشتر را از انگشتش بیرون آورد. آن را باز کرد و شعار روی آن را خواند:
«این نیز بگذرد…»
ناگهان آرامشی عمیق وجود پادشاه را فرا گرفت. «این نیز بگذرد» و البته چنین هم شد.
دشمن که در تعقیب پادشاه بود و به او خیلی هم نزدیک شده بود راهش را عوض کرد و به سوی دیگری رفت.
پادشاه که پشت تخته سنگی پنهان شده بود حالا صدای پای اسبها را میشنید که از او دور میشدند.
او از خستگی مفرط به خواب رفت و در طی ده روز توانست دوباره ارتش شکست خوردهاش را گرد آورد.
به دشمن حمله کند. کشورش را پس بگیرد و به قصر خویش بازگردد.
حالا مردم کشورش از این فتح مجدد شاد بودند و جشن گرفته بودند.
همه جا پایکوبی میآمد. پادشاه بسیار خوشحال و مسرور بود و از شادی در پوست خود نمیگنجید
ناگهان دوباره انگشتر را به خاطر آورد آن را باز کرد و شعار حک شده را خواند:
«این نیز بگذرد»
همچنین
از شیخ بهایی پرسیدند:
“سخت می گذرد”، چه باید کرد؟
گفت: خودت که می گویی
سخت “می گذرد”
سخت که “نمی ماند”!
پس خدارو شکر که “می گذرد” و “نمی ماند”.
دیروزت خوب یا بد “گذشت”
و امروز روز دیگری است…
قدری شادی با خود به خانه ببر…
راه خانه ات را که یاد گرفت،
فردا با پای خودش می آید.
@adabkhane
#خبرفوری
تجمع خودجوش امشب مردم مشهد
🔹ساعت ۲۴ امشب - میدان بیت المقدس(فلکه آب) در محکومیت حمله به بیمارستان معمدانی
@Akhbarmashhad
مداحی_آنلاین_شد_کرب_و_بلا_هر_کران.mp3
2.37M
✌️ #طوفان_الاقصی🇵🇸🇮🇷
⏯ #حماسی #انقلابی
👊شد کرب و بلا هر کران
👊نفرین بر کودک کشان
👊بر حرملههای زمان
🎙حاج #صادق_آهنگران
✊ #القدس_لنا #القدس_اقرب🇵🇸🇮🇷
اللّٰهمَّ عَجِّلْ لِوَلِیِّكَ ٱلْفَرَجَ
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🔴بلند شو علمدار...😭
#بیمارستان_المعمدانی
#امام_زمان
اللّٰهمَّ عَجِّلْ لِوَلِیِّكَ ٱلْفَرَجَ
هدایت شده از رادیو زیارت
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🏴 لحظه تعویض پرچم گنبد حرم مطهر امام رضا علیهالسلام، در میان شعارهای «لبیک یاحسین» زوار
⚜در اقدامی بی سابقه و با دستور تولیت #آستان_قدس_رضوی در واکنش به جنایات وحشیانه #رژیم_غاصب_صهیونیستی به ویژه #بمباران #بیمارستان_المعمدانی ، پرچم گنبد منور و مطهر رضوی بامداد چهارشنبه مشکی شد و نقاره خانه نواخته نخواهد شد.
#فلسطین
#رادیو_زیارت
#زیارت_با_رادیوزیارت
🆔 @radioziyarat
🌐 Www.RadioZiyarat.ir
مشتِ گره کرده
باید سوال کرد دقیقاً که چیستیم؟
امروز اگر که مشتِ گره کرده نیستیم
شمر زمانه در دل میدان مشخص است
در این نبرد، خوب ببینیم کیستیم
در عمرمان دقیقه دقیقه حساب نیست
آن لحظهها که با مدد از عشق زیستیم
ما ابرهای صاعقه باریم پس چرا
در تنگنای قافیه تنها گریستیم
ما پرچمیم دست علمدار و حاضریم
حتی اگر که دست فدا شد، بایستیم
ما در خط مقدّم عشقیم، عاشقیم
ما عاشق مبارزه با صهیونیستیم
✍🏻 #زهرا_سپهکار
اگر از تو درباره ی غزه پرسیدند
بگو:
در آنجا شهیدی است
که شهیدی آن را حمل میکند
و شهیدی از وی عکس میگیرد
و شهیدی او را بدرقه میکند
و شهیدی بر وی نماز میخواند
#محمود_درویش
#غزه
#کودک_کشی
جواب به آنها که این روزها یا سکوت کرده و یا فریاد #نه_به_جنگ سر داده اند
برای جنگ فقط #نه_به_جنگ می گویند
به راه و رسم غلط نه به جنگ می گویند
هنوز خط شهیدان به نقطه هم نرسید
که قاتلین سر خط نه به جنگ می گویند
جواب فتنه فقط کشتن است در قرآن
به این دلیل و جهت نه به جنگ می گویند
برای مرگ نهنگی شوند جنگ افروز
به قتل ماهی شط نه به جنگ می گویند
شدند در صف دشمن به خط و هشتگ را
ردیف کرده به خط نه به جنگ می گویند
زینت کریمی نیا
http://eitaa.com/sheydayezeynab
✨
نوع جارو كردنش كمى ناشيانه بود ؛ تا حالا ، در طى صدها روز ده ها پاكبان رو ديدم و حاليم بود كه اين يارو اين كاره نيست ؛
بنا بر شمّ پليسيم ، رفتم تو نخش ؛
كم كم اين مشكوك بودنش رفت رو مخم ، در كيوسک رو باز كردم و صداش كردم «عزيز ، خوبى ؟ يه لحظه تشريف بيار» ...
خيلى شق و رق ، اومد جلو و از پشت عينك ظريف و نيم فريمش ، خيلى شسته رفته جواب داد : «سلام ، در خدمتم سركار ، مشكلى پيش اومده ؟»
از لحن و نوع برخوردش جا خوردم ، نفس هاش تو سرماى سحرگاه ابر مي شد ؛ به ذهنم رسيد دعوتش كنم داخل ...
لحنمو كمى دوستانه تر كردم : «خسته نباشى ، بيا داخل يه چايى با هم بزنيم »...
بعد تكه پاره كردن يه چندتا تعارف ، اومد داخل و نشست ، اون يكى هدفون هم از گوشش درآورد . دنباله سيم هدفون رو با نگاهم دنبال كردم كه ميرفت تو يقه ش و زير لباس نارنجى شهرداريش محو مي شد .
پرسيدم «چى گوش ميدى ؟» گفت : «يه كتاب صوتى به زبان انگليسيه» ...
كنجكاوتر شدم : «انگليسى ؟! موضوعش چيه ؟» گردنشو كج كرد و گفت : «در زمينه اقتصادسنجى» ...
شكّم ديگه داشت سر ريز مي شد !
«فضولى نباشه ؛ واسه چى يه همچه چيزى رو مى خونى ؟». با يه حالت نيم خنده تو چهره ش گفت : «چيه ؟ به يه پاكبان نمياد كه مطالعه داشته باشه ؟ ... به خاطر شغلمه» ...
استكانى رو كه داشتم بالا مى بردم وسط راه متوقف كردم و با حالت متعجب تر پرسيدم : «متوجه نميشم ، اين اقتصاد و سنجش و اين داستان ها چه ربطي به كار شما داره ؟».
نگاشو يه لحظه برگردوند و بعد دوباره به سمت من نگاه كرد و گفت : «من استاد هستم تو دانشگاه».
قبل از اينكه بخوام چيزي بپرسم انگار خودش فهميد گيج شدم و ادامه داد : «من پدرم پاكبان اين منطقه است . آقاى عزيزى ، در مورد شما و دو تا دختر باهوش شما هم براى ما خيلى تعريف كرده جناب حيدرى پور ...
من دكتراى اقتصاد دارم و دو تا داداشم يكي مهندسه و اون يكى هم داره دكتراشو مي گيره. هرچى بش ميگيم زير بار نمى ره بازخريد شه ؛ ما هم هر ماه روزايي رو به جاى پدرمون ميايم كار مى كنيم كه استراحت كنه ، هم كمكش كرده باشيم هم يادمون نره با چه زحمتى و چطورى پدرمون ما رو به اينجا رسوند ».
چند لحظه سكوت فضاى كيوسك رو گرفت و نگاه مون تو هم قفل بود. استكان رو گذاشتم رو ميز و بلند شدم رفتم سمتش ، بغلش كردم و گفتم درود به شرفت مرد ، قدر باباتم بدون ، خيلى آدم درست و مهربونيه ...✨
بر اساس داستانى واقعى ،
به قلم على رضوى پور ، روانشناس و مربى زندگى❣
#شب_های_جمعه_زیارتی
دوباره وقت ملاقات ساکن قفسی
نفس کنار نفس در کنار هم نفسی
دوباره عشق به پاکرده کفش رویا را
صدا صدای رحیل است و نغمه جرسی
دو پا که داشت دو پای دگر گرفته و نه
دو پا که خیر دو بال است حامی مگسی
که آرزوی کبوتر شدن فقط دارد
که رنج برده در این عشق سالها و بسی
چه اتفاق بزرگی است با تلاش دلت
به هر زمان که بخواهی به کربلا برسی
چه نخل های کریمی به کربلا دیدم
هزار #غزه به پایش شبیه خار و خسی
زینت کریمی نیا
http://eitaa.com/sheydayezeynab
📣کانال اطلاع رسانی دبیرخانه کانونهای خدمت رضوی استان کرمان را در پیام رسان ایتا دنبال کنید 👇
eitaa.com/aqr_kerman_ir
درخشش خبرنگار کرمانی در جشنواره رسانهای بین المللی امام رضا (ع)
http://goldashtkerman.ir/?p=44995
"حامد شجاعی باغینی" خبرنگار کرمانی در سومین جشنواره رسانهای بین المللی امام رضا (ع) موفق به کسب رتبه سوم شد.
شیدای زینب (سلام الله علیها)
درخشش خبرنگار کرمانی در جشنواره رسانهای بین المللی امام رضا (ع) http://goldashtkerman.ir/?p=44995
با عرض تبریک به برادر محترم جناب آقای شجاعی انشالله که در همه مراحل زندگی در راه خدمت به اهل بیت علیهم السلام موفق باشید
در سالروز میلاد حضرت عبدالعظیم علیه السلام
باید برای درک بزرگان حکیم شد
باید حسن شناخت که شاید کریم شد
باید حسین را حرمش را شناخت بعد
والفجر خواند و محو رضای رحیم شد
باید که عطر و مزه سیب بهشت را
با جان چشید و سایه به سایه ندیم شد
یک عمر پای منبر هادی نشست و بعد
در شهر ری مجاور یاری قدیم شد
آن وقت می شود که بفهمی چگونه یک
مرد بزرگ مالک صحن نعیم شد
حتما شبیه تر به حسین است از همه
وقتی شبیه کرب و بلا این حریم شد*
گویم حسین و باز نویسم ولی حسن
نام حسن به عطر حسینی مقیم شد
عمری به هر بهانه نوشتم من از حسین
اینبار هم بهانه ی عبدالعظیم شد
زینت کریمی نیا
http://eitaa.com/sheydayezeynab
*امام هادی علیه السلام(خطاب به یکی از اهالی ری) بدان که اگر قبر عبد العظیم در شهر خودتان را زیارت کنى، همچون کسى باشى که حسین بن على (علیه السلام) را زیارت کرده باشد.
(میزان الحکمه، ح ۷۹۸۴
این قضیه یعنی زیارت حضرت عبدالعظیم که به منزله زیارت امام حسین است خودم خواب دیدم و البته از قبل این حدیث و نمی دانستم وقتی برای اولین بار مشرف شدم همان صحن را که در خواب دیده بودم زیارت کردم
#یا_بقیه_الله_روحی_لک_الفدا
#جمعه_های_انتظار
#امام_زمان_عج
جمعه هایم ترانه می خواهد
گریه هایم بهانه می خواهد
عاشقم عیب نیست بر عاشق
شعر را عاشقانه می خواهد
دل تنگم فراتر از دریا
وسعتی بیکرانه می خواهد
کودک #غزه هم دلی دارد
او فقط آشیانه می خواهد
و خلاصه جهان بدون نشان
مانده و یک نشانه می خواهد
آخر خط به انتقام حسین
دل شیعه بهانه می خواهد
آتش انتقام شعله ور است
که فقط یک زبانه می خواهد
زینت کریمی نیا
http://eitaa.com/sheydayezeynab