با سلام و عرض ادب محضر دوستان گرامی
بحمدالله اولین جلسه گفتگوی علمی شنیه های فقهی با موضوع بررسی عنوان افساد فی الارض به عنوان جرم حدی در محضر حجج اسلام طاهرآبادی و محمدی برگزار شد .
ابتدا صدیق ارجمند حجت الاسلام طاهرآبادی به تقریب ادله مثبتین پرداختند و آن را به دو طائفه روایات و آیات دسته بندی کردند .
در بخش آیات به دو آیه از سوره مبارکه مائده آیات 33 و 34 استناد کردند و دلالت آیه اول را بر مدعی قوی تر دانستند .
در آیه اول به دو استلال بر آن از آیات مومن ره و مدرسی تمسک کردند :
اما استدلال اول : مفهوم وصف (بغیر نفس) به انضمام ارتکاز عقلاء در قبیح شمردن هر قتلی بدون سبب و مجوز دلالت بر آن دارد که اگر دلیل و مجوزی بر قتل داشتیم محمول آیه شریفه (فکانما قتل الناس جمیعا) که دلالت بر حرمت می کند منتفی خواهد شد .
استدلال دوم : مفهوم استثناء در عبارت (بغیرنفس) که در جمله سالبه آمده و دلالت بر نفس حکم عند انتفاء الاستثناء می کند .
اما آیه دوم که معروف به آیه محاربه است :
موضوع آیه عبارت (یسعون فی الارض فسادا) است و حکم بر این موضوع مترتب شده است یا به عنوان اینکه صدر آیه شریفه تمهید بر موضوع است یا به عنوان اینکه عبارت (یسعون) تعلیل برای صدر است و احکام اربعه آیه بر این موضوع بار شده است.
در ادامه صدیق ارجمند حجت الاسلام محمدی به نقد استلالات پرداختند و قبل از آنکه نکاتی را متعرض شدند:
اولا این عنوان در هیچیک از کتب فقهی قدماء نیامده است و از منفردات معاصرین شمارش می شود .
ثانیا احتیاط شارع در باب دماء و فروج از مسلمات فقه و فقهاء است لذا برای تجویز آن نیاز به دلیل محکم داریم .
ثالثا مراد از افساد فی الارض معنی عام آن نیست تا شامل تمامی مصادیق افساد شود و تمامی عناوین مجرمانه شود بلکه مراد افساد خاصی است که عدل عناوین دیگر مجرمانه در قانون قرار گرفته است .
اما استدلال اول به آیه اول :
اولا ارتکاز عقلاء که به عنوان ضمیمه برای مفهوم وصف مطرح شد صغرویا ثابت نیست چراکه 103 کشور از جهان اصلا چنین عنوان مجرمانه ای ندارند و 30 کشور هم در عمل ملتزم به آن نیستند .
علاوه بر اینکه در جایی مفهوم وصف ثابت است که علت منحصره برای موص0وف خود باشد و در اینجا چنین نیست یعنی (بغیر نفس) علت منحصره برای حکم نیست .
ثانیا محمول در آیه حرمت نیست بلکه حرمت شدیده است که در صورت مفهوم داشتن وصف و انتفاء سنخ الحکم عند انتفاء الوصف حرمت شدیده منتفی می شود و این دلالتی بر جواز قتل در صورت افساد ندارد بلکه ساکت است .
اما استدلال دوم به آیه اول :
اولا اصل در لفظ (غیر) وصفیت است و گاهی در استثناء به کار می رود بخلاف (الا) مخصوصا وقتی با (باء) همراه شود که سبقه ای در استثناء ندارد .
ثانیا موارد دیگری هست که مجازاتش قتل است و باید از این آِه به دلالت استثناء و حصر بیرون بروند و با دلیل مخصص داخل شوند که چنین مخصصاتی در بین نداریم .
ثالثا اشکال سوم در استدلال قبل هم در اینجا وجود دارد .
اما استدلال به آیه دوم :
ظاهر عبارت (یسعون) تتمیم موضوع است نه موضوع براسه علاوه بر اینکه (سعی) غیر از (فساد) است و دلیل با مدعی همخوانی ندارد .
سپس حجت الاسلام طاهرآبادی به برخی از اشکالات پاسخ دادند مثلا فرمودند ذیل آیه شریفه اول دال بر همان ارتکاز عقلائی است و در بین عقلاء فرقی بین نفی حرمت شدیده و اصل حرمت نمی کند فلذا وقتی وصف نفی شود سنخ حکم با جمیع مراتبش منتفی خواهد شد .