⛔ بی حجابی پیامبر خدا را هم شکست داد
حضرت موسی (ع) برای نجات مردم انطاکیه، سپاهی به فرماندهی یوشع و کالب به انطاکیه رهسپار کرد.
دشمنان حضرت موسی در انطاکیه گرد عالمِ عابد شهر، بلعم باعورا، که اسم اعظم را میدانست جمع شده، از او خواستند حضرت موسی علیه السلام و سپاهش را نفرین کند.
بلعم در ابتدا این پیشنهاد را رد کرد، ولی بعد بر اثر هواپرستی و جاهطلبی، جواب مثبت به آن داد، سوار الاغ خود شد تا به سر کوهی که سپاه حضرت موسی علیه السلام از بالای آن پیدا بودند برود، و در آن جا حضرت موسی علیه السلام و سپاهش را نفرین کند. در راه الاغش، از حرکت ایستاد.
هر چه کرد الاغ پیش نرفت. آن دانشمند لجوج، آن قدر با ضربات تازیانهاش، الاغ را زد که مرد. سپس آن را رها کرده و پیاده به بالای کوه رفت. ولی در آن جا هر چه فکر کرد تا اسم اعظم را به زبان آورد و نفرین کند به یادش نیامد.
بنابراین، چون به نفع دشمن و به زیان حق و عدالت گام برمیداشت، شایستگی استجابت دعا از او گرفته شد و با کمال سرافکندگی برگشت.
بلعم باعورا برای سرکوبی سپاه حضرت موسی علیه السلام راهکاری عجیب و شیطانی را به مردم انطاکیه پیشنهاد کرد، *که همواره برای شکست هر ملتی، استعمارگران از همین راه استفاده می کنند.*
او گفت: مردم انطاکیه از خصلت انسانی عفاف فاصله بگیرند و *از راه اشاعه فحشا و انحراف جنسی، پیروزی خود را طلب کنند؛* دختران و زنان زیبای را بیارایند و آنان را زمانی که برای فروش اجناس وارد سپاه حضرت موسی علیه السلام میشوند، همراه خود ببرند و هرگاه سربازی قصد سوء به آن دختران و زنها بکند مانع او نشوند و به او روی خوش نشان دهند.
طولی نکشید که لشکریان ضعیف الایمان حضرت موسی علیه السلام با نگاههای هوسآلود خود به اندام عریان دختران و زنان آرایش کرده، در پرتگاه انحراف جنسی قرار گرفتند. کار رسوایی بدانجا کشید که:
یکی از فرماندهان سپاه حضرت موسی علیه السلام بنام زمری بن شلوم سرکرده قبیله شمعون بن یعقوب- که سخت مست در شهوات نفسانی شدهبود- زن زیبایی را به حضور حضرت موسی علیه السلام آورد و گفت: خیال میکنم نظر شما این است که هم بستر شدن با این زن حرام است؟.
به خدا سوگند، هرگز دستور تو را اجرا نخواهم ساخت. سپس آن زن را به خیمه برد.
کمکم بر اثر شهوت پرستی، ارادهها سست شد، بیماریهای مقاربتی و طاعون زیاد گردید، لشکر حضرت موسی علیه السلام از هم پاشید تا جایی که بیست هزار نفر از سپاه حضرت موسی علیه السلام به خاک سیاه افتادند و با وضع ننگینی سقوط کردند،
روشن است که با رخ دادن چنین وضعی، شکست و بیچارگی حتمی است. این ماجرا یک واقعیت تاریخی است که به خوبی اهمیت عفاف و یکی از فلسفههای پوششی را بیان میکند.
داستان غم انگیز کشور اسلامی اندلس، بهترین درس برای ماست که چگونه بیگانگان فرهنگ، تمدن، استقلال و در یک کلام هستی یک ملت را با نابودی عفاف از بین بردند. در تاریخ اندلس اسلامی (اسپانیای فعلی) آمده است که:
نقشهای که مسیحیان برای تصرّف اندلس و بیرون کشیدن آن از دست مسلمانان کشیدند این بود که به صورت دوستی و خدمت، وسائل عیاشی برای آنها فراهم کردند؛ باغها و بوستانها را وقف ساختن شراب کردند، دختران زیبا و طنّاز در خیابانها به دلربایی و عشق بازی پرداختند. سرگرمیهای شهوانی از هر جهت فراهم شد و روح ایمان و جوانمردی و عفت نابود شد. پس از این جریان، مسلمانان را بیدرنگ از دم تیغ گذراندند.
*استعمار غرب این برنامه را در قرون اخیر به صورت دقیقی در کشورهای اسلامی اجرا کرد. نابودی عفت و حیا و ترویج بیبندوباری از طریق بدحجابی و بیحجابی در جوامع مسلمان، از ترفندهای مهم استعمارگران برای نفوذ در کشورهای اسلامی است. *این واقعیتی است که مسترهمفر، جاسوس استعمار پیر انگلیس، در خاطرات خود به طور صریح به آن اعتراف کرده است.*
النور المبین فى قصص الأنبیاء و المرسلین، ص 313
مجموعه آثار استاد شهید مطهرى، ج 3، ص 404 ..
وقتی کاروان امام حسین (ع) به کربلا رسید، حضرت فرمود: اینجا فرود آیید. به خدا قسم، اینجا جایگاه کاروان ما و محل ریخته شدن خون ماست.به خدا قسم، همین جا، جای قبرهای ماست. به خدا سوگند، اینجا همان جایی است که اهل حرم ما به اسارت گرفته میشوند. جدم این خبر را به من داد
اسب امام سوم شیعیان از ورود به کربلا پرهیز کرد و این امام بزرگوار هفت اسب عوض کرد و با هفتمین اسب وارد سرزمین کربلا شد. ایشان با لباس پیامبر وارد زمین کربلا شدند.
در هنگام ورود امام حسین (ع) به سرزمین کربلا، سپاه حر نیز با وی وارد کربلا شدند
در همین موقع سواری کمان بر دوش رسید و نامه عبیداللهزیاد را به حر داد. در نامه نوشته بود همین که نامهام رسید بر حسین سخت بگیر و او را در زمینی بیآب و خشک و بیپناهگاه فرود آور.
این پیک نیز مراقب است که همراه تو باشد و جدا نشود تا دستورم را کاملا انجام دهی
حر نامه را به امام حسین (ع) نشان داد و گفت: چارهای جز این ندارم. در همین جا فرود آی. امام سوم شیعیان فرمود:بگذار در دهکده غاضریه فرود آیم یا در شفیه که حر نگذاشت و گفت:این مأمور مراقب من است
یزید بن مهاجر، از همراهان امام به فرستاده ابن زیاد نگریست، او را شناخت و گفت: مادرت به عزایت بنشیند! چه فرمانی آوردهای؟ گفت: مطیع پیشوایم بودم و وفادار به بیعتم.
زهیر ابن قَیْن سردار سپاه اسلام، به امام عرض کرد: اکنون تناسب دارد که ما با این گروه بجنگیم، امام فرمود: من هرگز آغاز به جنگ نمی کنم زهیر گفت: در اینجا قریه ای نزدیک شطّ فرات هست که برای سنگر گرفتن مناسب است
امام فرمود: نام آن قریه چیست؟ او گفت: «عَقْر»، فرمود:
نَعُوذُ بِاللهِ مِنَ الْعَقْرِ.: «پناه میبرم به خدا از عقر» (هلاکت و پی کردن)
امام به حُرّ فرمود: مانع نشو تا ما از اینجا به این نزدیکی (کنار فرات) حرکت کنیم، حُرّ و سپاهش مانع شدند، در این کشمکش، کاروان حسینی حرکت کردند تا آنکه اسب حسین (ع) ایستاد
امام پرسید: نام این زمین چیست؟
پیرمرد راه بلدی رو از آن ناحیه نزد امام اوردند عرضه داشت: «طف» (ساحل فرات)
امام فرمود: آیا نام دیگری دارد؟
پیرمرد عرض کرد: «شاطئ الفرات»
امام فرمود نام دیگری هم دارد،
عرض کرد: «غاضریه» « نینویٰ» از نامهای دیگر اوست
انگارامام دنبال اسم دیگری میگردد،😭😭
یک مرتبه فرمود ایا این مکان دارای نام دیگری هست ،پیرمرد گفت: نام دیگر او کربلاست
امام فرمود: خدایا پناه میبرم به تو از کرب و بلا (اندوه و رنج)
همین جا محل بارهای ما و مکان اقامت ما و محل ریختن خون ما است، و همین جا جایگاه قبرهای ما است و جدّم رسول خدا (ص) این چنین به من خبر داده است.
همین جا فرود آئید، امام و یارانش «روز دوم محرم» در همانجا فرود آمدند، و سپاه حُرّ نیز در جانب دیگر فرود آمدند