eitaa logo
منتظران ظهور "تولید دارو تختی"
774 دنبال‌کننده
22هزار عکس
4.6هزار ویدیو
34 فایل
#منتظران_ظهور_تولید_دارو_تختی https://eitaa.com/shhdMoezGholami_Jahadi مدیریت کانال @Tasbih1361
مشاهده در ایتا
دانلود
حواســت؛ به دو تــا چــیز باشه : ۱. نماز اول وقتت...! ۲. جلوی چشمتو بگیر...! +بقیه اش درست میشهシ 😍🌿♥️🍃  http://eitaa.com/joinchat/3093823506Ccc6baf7b22
سه دقیقه در قیامت 25.mp3
42.64M
🔈 شرح و بررسی کتاب 🔈 تجربه نزدیک به مرگ جانباز مدافع حرم 🔊 جلسه بیست و پنجم * راوی کتاب، اختیاری نداشتم هر جای پرونده عمل خودم را ببینم * بررسی اعمال در محضر اهل‌بیت (علیهم‌السلام) * اگر ابدیت را باور کنیم، دل کندن از تعلقات راحت خواهد بود * ای کاش همانقدر که از ویروس کرونا می‌ترسیم، از مرگ هم بترسیم * وضعیت تنفس در وادی حق‌الناس * خانه تکانی مملکت قلب * نیت عمل قلبی است نه ذهنی * نیت از خود عمل سخت‌تر است * ثبت شدن نیت کار خوب، هر چند که کار انجام نشود * عدم ثبت نیت کار بد مگر... * نسبت علم و عمل * شاکله انسان را نیّتش می‌سازد * رابطه ارتقا روح و نیت خالص * ناقه حضرت صالح را یک نفر کشت، پس چرا خدا این عمل شر را به حساب یک قوم نوشت؟ * خلود در جهنم هم به نیت است * اول چیزی که در برزخ می‌بینیم، نیت خودمان است * مرتبه وجودی انسان با اعمال جوانحی است http://eitaa.com/joinchat/3093823506Ccc6baf7b22
http://eitaa.com/joinchat/3093823506Ccc6baf7b22 سلامعلیکم جمیعا با توجه به اینکه خیلے از دوستان مشکل اتصال به تلگرام را دارند لطفا هر چه سریعتر درکانال ایتا عضو شوید پایگاه شهید ذوالفقاری (واحدخواهران)
سلام خانم فراهانی عزیز، مبلغ ناقابلی که فرستادم ۲۰ تومنش برای صدقه هستش، ۵۰ تومنش به نیت برادر مرحومم برای کمک به جهزیه اون دختر خانمی که تو کانال گفته بودید. http://eitaa.com/joinchat/3093823506Ccc6baf7b22
تله نرم‌افزار ظاهراً ضدکرونایی 🔻طی چند روز گذشته، پیامی تحت عنوان برنامه اندازه‌گیری دمای بدن بر روی بعضی گوشی‌ها منتشرشده که با توجه به حساسیت کرونایی مردم با استقبال برخی کاربران مواجه شده است .ازآنجاکه صفحه «تاچ» گوشی، قابلیت اندازه‌گیری دما را ندارد و احتمالاً این برنامه قصد کپی اثر انگشت افراد جهت سوءاستفاده‌هایی چون ورود به نرم‌افزار بانک‌ها و خود گوشی که با تاچ انگشت فعال می‌شوند را دارند، کارشناسان توصیه می‌کنند این برنامه را نصب نکنید تا از اطلاعات گوشی‌تان محافظت شود و اگر این نرم‌افزار را نصب کرده‌اید، آن را بلافاصله پاک و اثر انگشت گوشی‌تان را غیرفعال نمایید و اثر انگشت‌های تعریف‌شده را نیز محو و جایگزین کنید http://eitaa.com/joinchat/3093823506Ccc6baf7b22
تصاویر پایین: ساخت بیمارستان چینی در ده روز؛ به به و چه چه رسانه‌های داخلی تصاویر بالا: ساخت نقاهتگاه مجهز دو هزار تختخوابی توسط ارتش در دو روز، سکوت رسانه‌ها! http://eitaa.com/joinchat/3093823506Ccc6baf7b22
🔴 تو این شبای باهم رمان بخونیم 😊 👇👇👇👇👇
✍️ 💠 ظاهراً دیگر به نتیجه رسیده و می‌خواست قصه را فاش کند. باور نمی‌کردم حیدر اینهمه بی‌رحم شده باشد که بخواهد در جمع را ببرد. اگر لحظه‌ای سرش را می‌چرخاند، می‌دید چطور با نگاه مظلومم التماسش می‌کنم تا حرفی نزند و او بی‌خبر از دل بی‌تابم، حرفش را زد:«عدنان با تکریت ارتباط داره، دیگه صلاح نیس باهاشون کار کنیم.» 💠 لحظاتی از هیچ کس صدایی درنیامد و از همه متحیرتر من بودم. بعثی‌ها؟! به ذهنم هم نمی‌رسید برای نیامدن عدنان، اینطور بهانه بتراشد. بی‌اختیار محو صورتش شده و پلکی هم نمی‌زدم که او هم سرش را چرخاند و نگاهم کرد و چه نگاه سنگینی که اینبار من نگاهم را از چشمانش پس گرفتم و سر به زیر انداختم. 💠 نمی‌فهمیدم چرا این حرف‌ها را می‌زند و چرا پس از چند روز دوباره با چشمانم آشتی کرده است؟ اما نگاهش که مثل همیشه نبود؛ اصلاً مهربان و برادرانه نبود، طوری نگاهم کرد که برای اولین بار دست و پای دلم را گم کردم. وصله بعثی بودن، تهمت کمی نبود که به این سادگی‌ها به کسی بچسبد، یعنی می‌خواست با این دروغ، آبروی مرا بخرد؟ اما پسرعمویی که من می‌شناختم اهل نبود که صدای عصبی عمو، مرا از عالم خیال بیرون کشید :«من بی‌غیرت نیستم که با قاتل برادرم معامله کنم!» 💠 خاطره پدر و مادر جوانم که به دست بعثی‌ها شده بودند، دل همه را لرزاند و از همه بیشتر قلب مرا تکان داد، آن هم قلبی که هنوز مات رفتار حیدر مانده بود. عباس مدام از حیدر سوال می‌کرد چطور فهمیده و حیدر مثل اینکه دلش جای دیگری باشد، پاسخ پرسش‌های عباس را با بی‌تمرکزی می‌داد. 💠 یک چشمش به عمو بود که خاطره پدرم بی‌تابش کرده بود، یک چشمش به عباس که مدام سوال‌پیچش می‌کرد و احساس می‌کردم قلب نگاهش پیش من است که دیگر در برابر بارش شدید احساسش کم آوردم. به بهانه جمع کردن سفره بلند شدم و با دست‌هایی که هنوز می‌لرزید، تُنگ شربت را برداشتم. فقط دلم می‌خواست هرچه‌زودتر از معرکه نگاه حیدر کنار بکشم و نمی‌دانم چه شد که درست بالای سرش، پیراهن بلندم به پایم پیچید و تعادلم را از دست دادم. 💠 یک لحظه سکوت و بعد صدای خنده جمع! تُنگ شربت در دستم سرنگون شده و همه شربت را روی سر و پیراهن سپید حیدر ریخته بودم. احساس می‌کردم خنکای شربت مقاومت حیدر را شکسته که با دستش موهایش را خشک کرد و بعد از چند روز دوباره خندید. 💠 صورتش از خنده و خجالت سرخ شده و به گمانم گونه‌های من هم از خجالت گل انداخته بود که حرارت صورتم را به‌خوبی حس می‌کردم. زیر لب عذرخواهی کردم، اما انگار شیرینی شربتی که به سرش ریخته بودم، بی‌نهایت به کامش چسبیده بود که چشمانش اینهمه می‌درخشید و همچنان سر به زیر می‌خندید. 💠 انگار همه تلخی‌های این چند روز فراموشش شده و با تهمتی که به عدنان زده بود، ماجرا را خاتمه داده و حالا با خیال راحت می‌خندید. چین و چروک صورت عمو هم از خنده پُر شده بود که با دست اشاره کرد تا برگردم و بنشینم. پاورچین برگشتم و سر جایم کنار حلیه، همسر عباس نشستم. 💠 زن‌عمو به دخترانش زینب و زهرا اشاره کرد تا سفره را جمع کنند و بلافاصله عباس و حلیه هم بلند شدند و به بهانه خواباندن یوسف به اتاق رفتند. حیدر صورتش مثل گل سرخ شده و همچنان نه با لب‌هایش که با چشمانش می‌خندید. واقعاً نمی‌فهمیدم چه‌خبر است، در سکوتی ساختگی سرم را پایین انداخته و در دلم غوغایی بود که عمو با مهربانی شروع کرد :«نرجس جان! ما چند روزی میشه می‌خوایم باهات صحبت کنیم، ولی حیدر قبول نمی‌کنه. میگه الان وقتش نیس. اما حالا من این شربت رو به فال نیک می‌گیرم و این روزهای خوب ماه و تولد علیه‌السلام رو از دست نمیدم!» 💠 حرف‌های عمو سرم را بالا آورد، نگاهم را به میهمانی چشمان حیدر برد و دیدم نگاه او هم در ایوان چشمانش به انتظارم نشسته است. پیوند نگاه‌مان چند لحظه بیشتر طول نکشید و هر دو با شرمی شیرین سر به زیر انداختیم. هنوز عمو چیزی نگفته بود اما من از همین نگاه، راز فریاد آن روز حیدر، قهر این چند روز و نگاه و خنده‌های امشبش را یک‌جا فهمیدم که دلم لرزید. 💠 دیگر صحبت‌های عمو و شیرین‌زبانی‌های زن‌عمو را در هاله‌ای از هیجان می‌شنیدم که تصویر نگاه حیدر لحظه‌ای از برابر چشمانم کنار نمی‌رفت. حالا می‌فهمیدم آن نگاهی که نه برادرانه بود و نه مهربان، عاشقانه‌ای بود که برای اولین بار حیدر به پایم ریخت. عمو چند دقیقه بیشتر طول نکشید و سپس ما را تنها گذاشتند تا با هم صحبت کنیم. در خلوتی که پیش آمده بود، سرم را بالا آوردم و دیدم حیدر خجالتی‌تر از همیشه همچنان سرش پایین است... ✍️نویسنده: http://eitaa.com/joinchat/3093823506Ccc6baf7b22
💢خرےدکتاب با تخفیف 💢 گاج یه طرح گذاشته به مناسبت این ایام بعضے کتاب هاش رو با تخفیف۹۹درصد میفروشه برا بچه ها یے که تو خونه هستن.مثلاقند و عسل ۹۵هزارتومنے رو ۵۰۰تا تڪ تومنے میفروشه.هرفرد فقط و فقط یڪ کتاب میتونه بخره.ازابتدایے تا کنکورهم داره.فقطپول ارسال رو میگیره ازتون. کسیکتابے خواست یا احیانا دوستان یا در خانواده دانش آموزے داشتید بگید با لینڪ زیر وارد بشه و خرید کنه.کارخیرے هست شایدکسے کتابے بخواد و بتونه با این طرح خیلے ارزان تر بخره. 💐در خانه بمانیم در خانه بخوانیم💐 https://www.gajmarket.com/landing/%D8%AF%D8%B1-%D8%AE%D8%A7%D9%86%D9%87-%D8%A8%D9%85%D8%A7%D9%86%DB%8C%D9%85-%D8%AF%D8%B1-%D8%AE%D8%A7%D9%86%D9%87-%D8%A8%D8%AE%D9%88%D8%A7%D9%86%DB%8C%D9%85/@hedayat18
تشکر وقدردانے از خواهر بسیجی مبلغ 20/000هزار تومان کمڪ به هزینه دارو بیمار اهدا نمودند.. 99/1/8 قبولحق🙏 http://eitaa.com/joinchat/3093823506Ccc6baf7b22
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
دوكوهه مغموم است اما اشتباه نكنید! او جنگ را دوست ندارد،جمع با صفای بسیجی ها را دوست دارد،جمع شهدا را. http://eitaa.com/joinchat/3093823506Ccc6baf7b22
درتعطیلات نوروزی شلمچه از دور به تو مینگرم کفش هایم را از پا در می آورم و به سوی تو می آیم.. تا دستان خسته ام را بگیری و درس شهیدانه زیستن را به من بیاموزی http://eitaa.com/joinchat/3093823506Ccc6baf7b22
اینجا بیشترین شباهت را به کربلا دارد و هر کسے به وسع خود دل به زیارت مشهد شهیدان مے دهد. تعطیلاتنوروزے فرصت مناسبے برایزیارت شهدا آن هم در مناطق گرم جنوب است. http://eitaa.com/joinchat/3093823506Ccc6baf7b22
اینجا،ابتدا زائران زیارت نامه شهیدان شلمچه را مے خوانند سپس با احترام و سلام گفتن بر شهیدان ارادت خالصانه خود را ابراز مے کنند. http://eitaa.com/joinchat/3093823506Ccc6baf7b22
سلام بر عشق ، سلام بر همدم و همراز عشق یعنی شهید و شهادت http://eitaa.com/joinchat/3093823506Ccc6baf7b22
اے شهیدان!گمان مے کردیم گذشت زمان،هواے سرزمین پاکتان را از ذهنمان خواهد زدود.اما داغ فراق شما روز به روز بیشتر آبمان مے کند. http://eitaa.com/joinchat/3093823506Ccc6baf7b22
اے شهیدان!هنوز هم که هنوز است ،هر آب خنکے که مے نوشیم ،به یاد لب هاے خشکیده تان در شلمچه ،اشڪ مے ریزیم.هنوز هم که هنوز است ،هر وقت غذا مے خوریم پیش از آن با خاطره هاے شیرین شما دعاے سفره مے خوانیم . http://eitaa.com/joinchat/3093823506Ccc6baf7b22
شلمچه یکے از چند محور تاختن ارتش عراق به ایران بود.ارتشعراق در ۳۱ شهریور ۱۳۵۹ با گذر از این منطقه به سوی خرمشهر تاخت.عراقی‌ها در این منطقه که از دید راهبردے برایشان مهم بود استحکامات جنگے بسیارے را فراهم نموده بودند.پس از عملیات بیت‌المقدس که به بازپس‌گیرے خرمشهر توسط رزمندگان ایران انجامید این منطقه همچنان در دست ارتش عراق بود. سرانجامدر عملیات کربلاے ۵ در دے ۱۳۶۵ شلمچه به دست نیروهاے ایرانے افتاد.این منطقه مجدداً در ۸ صبح ۴ خرداد سال ۱۳۶۷ پس از حدود ۸ ساعت نبرد میان نیروهاے دو طرف درگیر به دست ارتش عراق افتاد مدت شش سال،شلمچه ایران در اختیار دشمن بود.١۵ روز بعد از ناکامے «عملیات کربلاے 4»،رزمندگان اسلام اقدام به انجام «عملیات کربلاے ۵» کرده و در روز چهارم عملیات،جاده شلمچه به دست رزمندگان اسلام آزاد شد و در روز بیستم عملیات(هشتمبهمن ماه ۶۵)شلمچه ایران کاملا آزاد شده و قسمت عظیمے از شلمچه عراق هم به تصرف نیروهاے خودے درآمد. درمجموع هشت عملیات در طول هشت سال دفاع مقدس در منطقه شلمچه صورت گرفت که مهمترین آن عملیات کربلاے پنج بود. http://eitaa.com/joinchat/3093823506Ccc6baf7b22
اینجا کربلاے 5 است،جایے که یوسف قربانے براے همیشه دلتنگی‌ها و بی‌کسی‌هایش را براے آب نوشت و رفت،کربلایے که پر بود از امن یجیب و ناله‌ها و بچه‌هایے که در آب‌گرفتگے شلمچه،کانال ماهے و زوجے تا صبح آیات ناجے را زمزمه کرده‌اند. http://eitaa.com/joinchat/3093823506Ccc6baf7b22