eitaa logo
منتظران ظهور "تولید دارو تختی"
773 دنبال‌کننده
21.9هزار عکس
4.6هزار ویدیو
34 فایل
#منتظران_ظهور_تولید_دارو_تختی https://eitaa.com/shhdMoezGholami_Jahadi مدیریت کانال @Tasbih1361
مشاهده در ایتا
دانلود
🌷 سلام دوستان مهمون امروزمون داداش علی هست✋ امر به معروف و نهی از منکر 🌷 علی خلیلی یه روز یه پسر 19ساله ... ساعت دوازده شب باموتور توی تهران پارس بوده.. داشته راه خودشو میرفته.. که یهو میبینه یه ماشین با چندتا پسر.. دارن دوتا دخترو به زور سوار ماشین میکنن.. تو ذهنش فقط یه ☝️چیز اومد... 👈ناموس کشورم ایران.. میاد پایین... درگیر میشه.. توی درگیری دخترا سریع فرار میکنن و دور میشن.. میمونه علی و...هرزه های شهر.. 😔 تو اوج درگیری بود که یه چاقو 🔪صاف میشینه رو شاهرگ گردنش.. میوفته زمین، کوچه خلوت، شاهرگ، تنها، دوازده شب.. علی تا نیم ساعت اونجا میمونه پیرهن سفیدش سرخه سرخه مگه انسان چقد خون داره. اما خدا رحیمه.. یکی علی رو پیدا میکنه و میبره بیمارستان... اما هیچ بیمارستانی قبولش نمیکنه.. خجالت میکشم بگم اون رو به ۲۶ بیمارستان بردند اما قبولش نکردند😭 تا اینکه بالاخره یکی قبول میکنه و .. عمل میشه زنده میمونه😊 اما فقط دوسال بعد از اون قضیه دوسال با زجر بیمارستان، خونه میمونه تا تعریف کنه..چه اتفاقی افتاده؟؟ میگن یکی ازآشناهاش میکشتش کنار.. بش میگه علی اخه به تو چه؟ چرا جلو رفتی؟ میدونی چی گفت 🤔 گفت حاجی فک کردم دختر شماست... ازناموس شما دفاع کردم.. اگه اون دنیا انگشتشو به طرفت گرفت... گفت خدا... من از این گله دارم... داری جوابشو بدی...؟؟ علی متولد ۸ آبان ماه ۱۳۷۱ درگیری با اشرار: تیر ماه ۱۳۹۰ تاریخ شهادت: ۳ / ۱ / ۱۳۹۳ آدرس کانال ما✨💠: http://eitaa.com/joinchat/3093823506Ccc6baf7b22
✍️ 💠 ظاهراً دیگر به نتیجه رسیده و می‌خواست قصه را فاش کند. باور نمی‌کردم حیدر اینهمه بی‌رحم شده باشد که بخواهد در جمع را ببرد. اگر لحظه‌ای سرش را می‌چرخاند، می‌دید چطور با نگاه مظلومم التماسش می‌کنم تا حرفی نزند و او بی‌خبر از دل بی‌تابم، حرفش را زد:«عدنان با تکریت ارتباط داره، دیگه صلاح نیس باهاشون کار کنیم.» 💠 لحظاتی از هیچ کس صدایی درنیامد و از همه متحیرتر من بودم. بعثی‌ها؟! به ذهنم هم نمی‌رسید برای نیامدن عدنان، اینطور بهانه بتراشد. بی‌اختیار محو صورتش شده و پلکی هم نمی‌زدم که او هم سرش را چرخاند و نگاهم کرد و چه نگاه سنگینی که اینبار من نگاهم را از چشمانش پس گرفتم و سر به زیر انداختم. 💠 نمی‌فهمیدم چرا این حرف‌ها را می‌زند و چرا پس از چند روز دوباره با چشمانم آشتی کرده است؟ اما نگاهش که مثل همیشه نبود؛ اصلاً مهربان و برادرانه نبود، طوری نگاهم کرد که برای اولین بار دست و پای دلم را گم کردم. وصله بعثی بودن، تهمت کمی نبود که به این سادگی‌ها به کسی بچسبد، یعنی می‌خواست با این دروغ، آبروی مرا بخرد؟ اما پسرعمویی که من می‌شناختم اهل نبود که صدای عصبی عمو، مرا از عالم خیال بیرون کشید :«من بی‌غیرت نیستم که با قاتل برادرم معامله کنم!» 💠 خاطره پدر و مادر جوانم که به دست بعثی‌ها شده بودند، دل همه را لرزاند و از همه بیشتر قلب مرا تکان داد، آن هم قلبی که هنوز مات رفتار حیدر مانده بود. عباس مدام از حیدر سوال می‌کرد چطور فهمیده و حیدر مثل اینکه دلش جای دیگری باشد، پاسخ پرسش‌های عباس را با بی‌تمرکزی می‌داد. 💠 یک چشمش به عمو بود که خاطره پدرم بی‌تابش کرده بود، یک چشمش به عباس که مدام سوال‌پیچش می‌کرد و احساس می‌کردم قلب نگاهش پیش من است که دیگر در برابر بارش شدید احساسش کم آوردم. به بهانه جمع کردن سفره بلند شدم و با دست‌هایی که هنوز می‌لرزید، تُنگ شربت را برداشتم. فقط دلم می‌خواست هرچه‌زودتر از معرکه نگاه حیدر کنار بکشم و نمی‌دانم چه شد که درست بالای سرش، پیراهن بلندم به پایم پیچید و تعادلم را از دست دادم. 💠 یک لحظه سکوت و بعد صدای خنده جمع! تُنگ شربت در دستم سرنگون شده و همه شربت را روی سر و پیراهن سپید حیدر ریخته بودم. احساس می‌کردم خنکای شربت مقاومت حیدر را شکسته که با دستش موهایش را خشک کرد و بعد از چند روز دوباره خندید. 💠 صورتش از خنده و خجالت سرخ شده و به گمانم گونه‌های من هم از خجالت گل انداخته بود که حرارت صورتم را به‌خوبی حس می‌کردم. زیر لب عذرخواهی کردم، اما انگار شیرینی شربتی که به سرش ریخته بودم، بی‌نهایت به کامش چسبیده بود که چشمانش اینهمه می‌درخشید و همچنان سر به زیر می‌خندید. 💠 انگار همه تلخی‌های این چند روز فراموشش شده و با تهمتی که به عدنان زده بود، ماجرا را خاتمه داده و حالا با خیال راحت می‌خندید. چین و چروک صورت عمو هم از خنده پُر شده بود که با دست اشاره کرد تا برگردم و بنشینم. پاورچین برگشتم و سر جایم کنار حلیه، همسر عباس نشستم. 💠 زن‌عمو به دخترانش زینب و زهرا اشاره کرد تا سفره را جمع کنند و بلافاصله عباس و حلیه هم بلند شدند و به بهانه خواباندن یوسف به اتاق رفتند. حیدر صورتش مثل گل سرخ شده و همچنان نه با لب‌هایش که با چشمانش می‌خندید. واقعاً نمی‌فهمیدم چه‌خبر است، در سکوتی ساختگی سرم را پایین انداخته و در دلم غوغایی بود که عمو با مهربانی شروع کرد :«نرجس جان! ما چند روزی میشه می‌خوایم باهات صحبت کنیم، ولی حیدر قبول نمی‌کنه. میگه الان وقتش نیس. اما حالا من این شربت رو به فال نیک می‌گیرم و این روزهای خوب ماه و تولد علیه‌السلام رو از دست نمیدم!» 💠 حرف‌های عمو سرم را بالا آورد، نگاهم را به میهمانی چشمان حیدر برد و دیدم نگاه او هم در ایوان چشمانش به انتظارم نشسته است. پیوند نگاه‌مان چند لحظه بیشتر طول نکشید و هر دو با شرمی شیرین سر به زیر انداختیم. هنوز عمو چیزی نگفته بود اما من از همین نگاه، راز فریاد آن روز حیدر، قهر این چند روز و نگاه و خنده‌های امشبش را یک‌جا فهمیدم که دلم لرزید. 💠 دیگر صحبت‌های عمو و شیرین‌زبانی‌های زن‌عمو را در هاله‌ای از هیجان می‌شنیدم که تصویر نگاه حیدر لحظه‌ای از برابر چشمانم کنار نمی‌رفت. حالا می‌فهمیدم آن نگاهی که نه برادرانه بود و نه مهربان، عاشقانه‌ای بود که برای اولین بار حیدر به پایم ریخت. عمو چند دقیقه بیشتر طول نکشید و سپس ما را تنها گذاشتند تا با هم صحبت کنیم. در خلوتی که پیش آمده بود، سرم را بالا آوردم و دیدم حیدر خجالتی‌تر از همیشه همچنان سرش پایین است... ✍️نویسنده: http://eitaa.com/joinchat/3093823506Ccc6baf7b22
🌷 🔸او آر پی‌چی‌زن‌های گردان عمار در لشکر 27 حضرت رسول صلی الله علیه و آله و سلم بود. در یکی از پایگاه های زمان جنگ، به عنوان یک سرباز👤 معمولی کار می‌کرد. 🔹 به رزمنده ها را دوست داشت. مثل همیشه برای سرکوبی و مبارزه با نفس داوطلبانه مشغول نظافت دستشویی ها بود🚽 برایش مهم نبود که بدنش همیشه توالتها را بدهد. 🔸او همیشه مشغول توالت های پایگاه بود و همیشه بوی بدی بدنش را فرا می گرفت. در یک حمله هوایی در حال نظافت بود که موشکی به آنجا برخورد می‌کند💥 و او و در زیر آوار مدفون می‌شود. 🔹بعد از بمب باران، هنگامی که امداد گران در حال جمع آوری زخمی ها و بودند، متوجه می‌شوند که بوی شدید "گلابی" از زیر آوار می آید. وقتی آوار را کنار می‌زدند با پیکر پاک این شهید🕊 روبرو می‌شوند که غرق در بوی گلاب بود. 🔸هنگامی که پیکر⚰ آن شهید را در تهران، در قطعه 26 به خاک می‌سپارند، همیشه سنگ قبر این شهید نمناک می‌باشد به‌طوری که اگر سنگ قبر شهید پلارک🌷 را خشک کنید، از آن طرف سنگ از مرطوب می شود. 🌷 ( امروز سالروز شهادت این شهید عزیز میباشد . جهت شادی روح این شهید بزرگوار ) http://eitaa.com/joinchat/3093823506Ccc6baf7b22
سه دقيقه در قیامت 53.mp3
38.01M
🔈 شرح و بررسی کتاب 🔈 تجربه نزدیک به مرگ جانباز مدافع حرم 🔊 جلسه پنجاه و سوم * شهید و جایگاه شهید * بهشت برزخی شهدا * تفاوت عالم برزخ و قیامت * قصرهای بهشتی * جایگاه ویژه امام خمینی (ره) در عالم برزخ * رزق خاص شهدا در بهشت * کلاس‌های عالم برزخ * تفاوت لذت دنیا و بهشت * داستان فوق‌العاده از بهشت برزخی شهدا * آموزش شهید در برزخ * مجلس درس شهدا 📅99/01/25 ⏰ مدت زمان: ۱:۰۲:۳۴
.💚🍃. آن که در جبهه جنگ می شود، یک بار جان می دهد و اسم هم رویش می ماند، اما سالک راه خدا هروز در مجاهده و جنگ با بارها و بارها میشود و کسی هم از او با خبر نمی شود... 🌹 http://eitaa.com/joinchat/3093823506Ccc6baf7b22
جاده‌ےزندڱےام... بدجور به‌ پیـچ وخم‌ افتاده!😔 💔دلم‌ محتاج‌ نیم‌نگاهــےازشماست؛ اے" "...🕊❣ اجابت‌ ڪن‌ دل‌ خسته‌ام‌را... http://eitaa.com/joinchat/3093823506Ccc6baf7b22
جاده‌ےزندڱےام... بدجور به‌ پیـچ وخم‌ افتاده!😔 💔دلم‌ محتاج‌ نیم‌نگاهــےازشماست؛ اے" "...🕊❣ اجابت‌ ڪن‌ دل‌ خسته‌ام‌را... http://eitaa.com/joinchat/3093823506Ccc6baf7b22
مدافع حرم محمد بلباسی وضعیت : متاهل دارای چهار فرزند بنامهای حسن ، مهدی ،فاطمه و فرزند چهارم بعد پدر بدنیا آمد 😔 https://eitaa.com/joinchat/3093823506Ccc6baf7b22 🆔
🔻 از ناموس من و شما در مقابل اراذل و اوباش دفاع کرد، اعضای بدنش هم به بیماران هدیه خواهد شد. روزنامه خبیث همشهری از نام برای او احتراز کرده و نوشته: یک بسیجی در درگیری با اشرار! 🆔 @motevaselin_313 https://eitaa.com/joinchat/3093823506Ccc6baf7b22
🌷 🔸او آر پی‌چی‌زن‌های گردان عمار در لشکر 27 حضرت رسول صلی الله علیه و آله و سلم بود. در یکی از پایگاه های زمان جنگ، به عنوان یک سرباز👤 معمولی کار می‌کرد. 🔹 به رزمنده ها را دوست داشت. مثل همیشه برای سرکوبی و مبارزه با نفس داوطلبانه مشغول نظافت دستشویی ها بود🚽 برایش مهم نبود که بدنش همیشه توالتها را بدهد. 🔸او همیشه مشغول توالت های پایگاه بود و همیشه بوی بدی بدنش را فرا می گرفت. در یک حمله هوایی در حال نظافت بود که موشکی به آنجا برخورد می‌کند💥 و او و در زیر آوار مدفون می‌شود. 🔹بعد از بمب باران، هنگامی که امداد گران در حال جمع آوری زخمی ها و بودند، متوجه می‌شوند که بوی شدید "گلابی" از زیر آوار می آید. وقتی آوار را کنار می‌زدند با پیکر پاک این شهید🕊 روبرو می‌شوند که غرق در بوی گلاب بود. 🔸هنگامی که پیکر⚰ آن شهید را در تهران، در قطعه 26 به خاک می‌سپارند، همیشه سنگ قبر این شهید نمناک می‌باشد به‌طوری که اگر سنگ قبر شهید پلارک🌷 را خشک کنید، از آن طرف سنگ از مرطوب می شود. 🌷 ( امروز سالروز شهادت این شهید عزیز میباشد . جهت شادی روح این شهید بزرگوار ) http://eitaa.com/joinchat/3093823506Ccc6baf7b22
•••🕊••• ✌🏻♥️ مـــردهاے مـــرد🧔🏻 را آغــــــاز 👈🏻 و پـــایــــان✋🏻 روشــــن اســـت✨🖤 ♥️ https://eitaa.com/joinchat/3093823506Ccc6baf7b22
!! 🔹اگر گرفتاری دارید .......... 🔸بهتره که این رو خوب بشناسید و حاجت هاتون رو از این شهید بخواهید و بگیرید که افراد زیادی تا حالا خواسته اند و گرفته اند ... 🔹این چیزی که گفته شد حرف بنده نیست؛ که خواسته ی خود محمدرضا تورجی زاده هست! 🔸بخوانید: "... تورجی هم آمد، مشغول صحبت شدیم، حرف از شد... بعد ادامه داد: اما آرزوی من اینه که! بعد شد و چیزی نگفت... همه گوش ها شده بود! می خواستیم آروزی او را بشنویم!؟ 🔹چند لحظه کرد و گفت: من دوست دارم زیاد برام بخوانند... زیاد داشته باشم... می خوام بعد از وضعم خیلی بهتر بشه... 🔸بعد ادامه داد: من دوست دارم هر کاری می توانم برای انجام بدم... حتی بعد از ! چون حضرت امام گفت: مردم ما هستند..." https://eitaa.com/joinchat/3093823506Ccc6baf7b22
☘ گاهی عشق می‌کند و بی‌سیم‌چی گردان ، آشنای غریب می شود. . 🍀امیر امینی ، ی ساده ی گردان که حال و هوای هر را با به جاماندگان خبر می‌داد. . ☘ فرمانده قلبش شد و و مناجاتش برای خدا . آنقدر دعا کرد تا عاشق ، مخلص و شد. . ☘ عکاس ِجنگ، با دوربینی که از زیر خاک پیدا کرد ، بی‌سیم‌چیِ عاشق را ثبت کرد و این برگی شد از دفتر ، که این روزها دل هر آدم را می لرزاند😣 . 🍃سربندش،چشم هایش که از خستگی آرام گرفته است و لب های خونینش، که گویی هنوز هم می‌گویند.این‌ها هرکدام روضه ای است برای آنان که دنیا شده‌اند💔 . 🍀 او با و گریه‌هایش خالص شد برای خدا و خدا عزت نصیبش کرد و شد برای دنیا و آدم‌هایش . . ☘ کاش می‌شد عکس او را بر سر در قلب هایمان بیاویزیم، تا در دنیای و کمی بندگی کنیم و او با بی‌سیم‌اش از عشق به محبوب بگوید😢 . 🍃به مناسبت سالروز تولد . . 📆 تاریخ تولد: ۵ دی ۱۳۴۰ ، ساوه . 📆 تاریخ شهادت: ۱۰ اسفند ۱۳۶۵ ، شلمچه، کربلای۵ . 🥀مزار: بهشت زهرای تهران برای شادی روح بلنداین شهید🍅🕊🍎 هر کدوم ار اعضا نیت کنید و قرائت کنید سوره یس را ..............🍎🕊🍎 .https://eitaa.com/joinchat/3093823506Ccc6baf7b22
🔷حکم شهادت ‍‍۱۶ آتش‌نشان تقدیم خانواده آنان شد رئیس بنیاد شهید: 🔹پیرو مکاتبات بنیاد شهید با رهبر انقلاب، اعلام کردند که جان خود را فدای نجات دیگران کردند، تلقی می‌شوند. 🔹حکم مکتوب شهادت ۱۶ آتش‌نشان ایثارگر تقدیم خانواده آنان شد./تسنیم @shahed_zolfaghari
«گفتم: «محسن جان! دیر میای بچه‌ها نگرانتن». لبخندی زد و حرف از صمیم قلبش بیرون آمد؛ حرفی که زبانم را قفل زد. غیرتمند گفت: «هرچی من بیشتر کار کنم، نتانیاهو کمتر خواب راحت به چشمش میاد؛ پس اجازه بده بیشتر کار کنم».  معنای این حرفش را زمانی فهمیدم که شهید شد؛ وقتی که نتانیاهو توئیت زد و برای یهودی‌ها شنبه خوبی را آرزو کرد. از شنبه آرام در اسرائیل گفت؛ از شنبه بعد از محسن فخری‌زاده». ... (خاطرات همسر شهید) 🌹هفتم آذر سالگرد شهادت دانشمند هسته ای شهید محسن فخری زاده🌹
📷 به این عکس‌ها خیره‌شو، خیره‌شو... 🇮🇷گلچینی از تصاویر شهدای مدافع امنیت اغتشاشات ۱۴۰۱ ✍چقدر در رسانه ضعیف هستیم که نتوانستیم مظلومیت این شهدا و خباثت زامبی‌های مقابل‌شان را به‌درستی تبیین کنیم... اما در نقطه‌ی مقابل ببینید که چگونه رسانه‌های معاند می‌توانند روی اعدام یک محارب، پروپاگاندا به راه بیاندازند و به‌راحتی جای و را عوض کنند 🖌 محمد جوانی
این‌ عکس معروفه به نردبان شهادت... تمام‌ افراد حاضر در عکس شدند .... شادی روح شهدا صلوات •┈┈•❀🕊🍃🌺🍃🕊❀•┈┈• کپی کن
اگر آن دختر لج نمی کرد و سرو وضع لباسش را کمی می پوشاند ... اگر وقتی میخواست از خانه شان بیرون بیاید برای پدر باغیرتش یا برادر عزیزش، او و لباسش و شالش و ساعت قدم زدن شبش مهم بود... 😔 اگر به آن جوان هیز و هرزه و لات با ظاهرش چراغ نمی داد اگر فکر نمی‌کرد که بدحجابی او و ظاهر پورن استاری او مریض ها را به سمتش می کشد و خودش که توان دفاع ندارد... باعث می شود یک شخصی دیگر غیرت دار تر از پدرش و برادرش از او که نه؛ از امنیتی که دارد از دست می رود مجبور است دفاع کند وقتی ابلهانه فکر می‌کرد حجاب یک مسئله شخصی است... به تاثیرات آن بی‌حجابی فکر می‌کرد ، شاید می فهمید حجاب یک موضوع اجتماعی است... شاید حالا ما حمید رضا الداغی زنده بود حالا شاید دخترش پدر داشت حالا شاید مادرش جوان رشیدش را از دست نداده بود... تاوان بی حجابی شما برای خانواده ها و امنیت این مملکت است و باید دوباره بگویم ننگ به تفکر آن شیخ ملعون ننگ به ملعون که اقداماتشان نه که حجاب اسلامی که تمدن 7 هزارساله حجاب در ایران را که قبل از اسلام رواج داشت را هدف گرفت... و اما در پایان نوشته ام یادم نمی رود که بگویم باید چادر زنان محجبه و با ایمان مملکتم، مادران باحیا و خواهران باعفتم را می بوسم، همان که زیر سیاهی چادر عرق می ریزند اذیت می شوند اما لحظه ای حاضر نیستند امنیت اجتماع را خدشه دار کنند و به اوباش و لات ها و هیزها میدان بدهند... خاک چادرهایتان تبرک زندگی هایمان، ان شالله عرق پیشانیتان زیر چادر خاموش کننده آتش قهر الهی برایتان در آن دنیا باشد همنشین مادر سادات باشید... ✍️روح اله غیاثی
🔺دست نوشته محسن حججی در روز عرفه: خدایا معرفتم ده تا حسینی شوم و حسینی قربانی ات... خدایا شهیدم کن ▪️نکته این دست نوشته اینجاست که امثال ما معمولا وقتی دعا میکنیم دنبال حاجات شخصی و دنیوی خودمان هستیم اما امثال محسن ، دعا کردن شان هم فرق میکرد که شهادت شان آنطور یک مملکت را تکان داد... 🌷 ۱۸ مرداد سالروز شهادت بنده نظر کرده ذات اقدس الهی گرامی باد https://eitaa.com/sh_h_gh_jahadi_group
📸 منزل که روز گذشته به ضرب گلوله تروریست های جنبش فواحش در نورآبادممسنی به شهادت رسید به چهره بسیجی امنیت نگاه کنید؛ نه ریش بلند دارد، نه روی پیشانی جای مهر است؛ صورتش آفتاب سوخته؛ خانه‌اش را مقایسه کنید با تمام مدعیان؛ با اصولگرایان و اصلاح‌طلبان؛ با آنانکه فرصت خدمت دارند و نگران صندلی قدرتند؛ خدا به دل دخترت آرامش و صبر بده
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
واکنش جالب فرمانده محترم ارتش🎖 به عصبانیت و فحاشی یک سرباز🤭 خیلی دلم ایشون رو خواست❤️ حتما تا آخرش ببینید🎞 ۲۱ فروردین ۷۸ سالروز شهادت سپهبد شهید صیاد شیرازی🌹 شادی روح این اسطوره بی‌نظیر در میدان نبرد و ایمان، صلوات🌷
مراسم بزرگداشت شهادت حسن و شهید عباس سخنران:حجت‌الاسلام والمسلمین زاده قاری: حاج محسن مداح: حاج جواد همراه با قرائت دعای پرفیض پنجشنبه ۱۲ مهرماه ۱۴۰۳ از نماز مغرب و عشا _سید_حسن_ 💔 💔 💔 آستان مقدس امامزاده حسن علیه السلام اداره کل اوقاف استان تهران اداره اوقاف و امور خیریه غرب تهران آستان_ مقدس_ امامزاده _حسن عليه‌السلام https://eitaa.com/shhdMoezGholami_Jahadi