eitaa logo
معرفی اساتید اخلاق و عرفان در قید حیات شیعه
10.3هزار دنبال‌کننده
2.9هزار عکس
1.6هزار ویدیو
73 فایل
جهت همکاری در معرفی اساتید و برای معرفی کردن اساتید اخلاق و عرفان و ادرس و مکان جلساتشان ، جهت معرفی در کانال، میتوانید به آیدی زیر پیام بدهید: @montazar113113 ⛔️کپی بدون ذکر منبع ، مطالب کانال معرفی اساتید اخلاق و عرفان در قید حیات شیعه ،حرام است.
مشاهده در ایتا
دانلود
حکایت عبرت انگیز ، تشرف و پس از ان تحول ، مرحوم ایت الله سید محمود مجتهدی سیستانی : 🔻سید محمود مجتهدی سیستانی در جوانی در جستجوی کیمیاست که ندایی از غیب می رسد و او را به راه دیگری می خواند. این داستان از تشرف آیت الله سید محمود مجتهدی سیستانی را ، یکی از شاگردانشان ، در ضمن خاطراتی از استاد خود نوشته اند. به این ترتیب که … روزی كه تنها بوديم، از استادم مرحوم ایت الله سیستانی پرسيدم از تشرف به محضر حضرت ولی عصر عج. معمولا در جواب چنين سوالی طفره می رفت شوخی می كرد و رد و طردت می كردند ، اما آن روز نمی‌دانم چه شد كه با تأثری عميق گفتند : ”بله، گاهی انسان شرفيابی به محضرش را می‌خواهد و چون می‌رسد شرمنده می‌شود!“ گفتم چطور مگر؟ گفتند ”به دنبال کیمیا بودم. تا آخرين مرحله‌ها جلو رفتم. به پايان مراحل رسيدم اما نشد.“ بعد چشم‌های درشتش پراشك شد و گفت ”آن لحظه ربطی به حضرت پيدا كرد. طلا حاصل شد و من شرمنده بودم.“ فهميدم در اين قصه مشرف شده‌اند اما چنان منقلب شد كه حيا كردم بپرسم. ادب اين است كه در محضر استاد سماجت نكنی و الحاح و اصرار نداشته باشي. وقتی می‌بينی نمی‌خواهد يا نمی‌تواند بگويد، نخواهی و نگویی که بگو. من هم ادب ورزيدم و البته آنچه بايد بفهمم، فهميدم. خدای از جايی دگر خبر تمام آن ماجرا را رساند و دلم بي خبر نماند! بلی تمام قصه اين بوده كه سيد سیستانی ، در جوانی به جهت نيت خيری كه در سر داشته است كمر همت می‌بندد كه به کیمیا دست يابد. البته می‌دانی كه تبديل مس به طلا امروز ديگر خرافه انگاشته نمی‌شود. بلکه گروهی از دانشمندان آلمان توانستند چنين كنند. جز آنكه به روش آنها هزينه تبديل بسيار گران بود، تا حدی كه از ارزش طلای حاصل شده بالا می‌زد. الغرض، به روشی كه سيد خود می‌دانسته وسايل و مواد لازم را فراهم كرده و مشغول ميشود. ندایی از غیب در يكی از روزها، در زیرزمين همان منزل قديمی غرق تركيب مواد و ترتيب كاربوده كه كوبه‌ی درب منزل به صدا می‌آید. سيد صدا می‌زند كه بله؟ صدایی از پشت در بلند می‌شود 🔻”سيد محمود کیمیا را رها كن؛ به دنبال امام زمانت باش!“ سید برخود مي‌لرزد؛ چرا كه از همگان پنهان داشته بود! اينک اوست كه ميشنود غريبی نهيبش مي زند كه کیمیا رها كند و به ولی‌ عصر رو كند كه اين راه بهتر از عمل كيمياگريست! اما زيركي و ذكاوت به او آموخته كه نبايد به هر خبر دادن از ما فی الضمير اعتماد كرد؛ كه بسی صيادان شياد كه با ايامی رياضت ذهن مردمان مي خوانند و از فكرشان خبر می‌دهند. پس او هم در را باز نكرده می‌پرسد از كجا بدانم پيغامت رحمانی است و از سوی جان جهان، نه شيطانی و از جانب مدعيان؟ مرد پشت در هم می‌گويد همان را كه می‌خواهی اراده كن ببين می‌شود يا نه تا بدانی از كجا خبرت كردم! سيد گفته بود برای آنكه مبادا ذهنم را بخواند، چند لحظه ذهنم را جولان دادم و فكرم را منصرف كردم. بعد در دل اراده كردم كه اگر او صادق است كار تركيبات من در کیمیاگری ، كه به اتمام رسيده و آخرين مرحله طي شده اما مس طلا نمي شود ،فردا ظهر به نتيجه برسد و طلا حاصل آيد. من اين قصد را در دل كردم و ديگر صدايي نيامد؛ بله آن مرد رفته بود. شب تا صبح شب تا به صبح متحير می ماند و در فكر اين جمله است: 🔻كيميا را رها كن در پی صاحبت باش. خوابش بشد از ديده درين فكر جگر سوز، كه حرف آن مرد حرف حساب است. کیمیا كجا و توجه به وجه الله كجا؟ تا دم صبح آرام ندارد كه فردا ظهر چه خواهد شد. ديگر برايش مهم نيست عمل کیمیاگری اما می‌خواهد بداند كه براستي آيا پيغام از برجانانش آمده؟ فكر اينكه واقعا خبر از يار سفر كرده آمده همه روحش را طوفانی وهيجانی می‌كند. فردا چه خواهد شد؟ با خود می‌انديشد كه به راستی مرا مي خوانند؟ من كه باشم كه بر آن خاطر عاطر گذرم؟ دلش بی‌تاب است و و ديده بی‌خواب. مرد پشت در هم كه رفت. خدايا با كه بايد گفت حديث آرزومندی؟ ای صبا سوختگان بر سر ره منتظرند گر از آن يار سفر كرده پيامی داری به راستی حال سيد را در آن شب چگونه و چطور می توانم بنويسم؟ اعتراف كنم ناتوانم. ورای حد تقریر است شرح آرزومندی. شک و یقین صبح مي رسد. سيد جوان دل نگران و با هيجان برمي خيزد. بوته و آتش و فلز آماده می‌كند و بار ديگر آغاز می‌كند اين کیمیاگری. اما دل جای ديگري است. هر لحظه به ظهری كه خود در دل تعيين كرده بود نزديكتر می‌شود، دلش بيشتر می تپد. ساعت ها سخت و دير مي گذرد. سرسام گرفته و ناآرام است. گلویش خشك می شود. ضربان قلبش تند شده؛ حالا ظهر شده و اوج اضطرابش رسيده است. ظرفی كه فلزات را تركيب كرده و داغ و مذاب است را برمی‌دارد. اما دست لرزان است و ظرف رها شده بر زمين می خورد. می بيند كه بر روی زمين روان شد. سخت و سرد شد و می‌درخشد. @shia12t
معرفی اساتید اخلاق و عرفان در قید حیات شیعه
حکایت عبرت انگیز ، تشرف و پس از ان تحول ، مرحوم ایت الله سید محمود مجتهدی سیستانی : 🔻سید محمود مجته
با شگفتی فلز حاصل را برمي دارد. به ظاهر طلاست. بيشتر می‌لرزد؛ محك می زند. بله طلای خالص است؛ همان كه خواسته بود تا بشود. دلش از اضطرار و بی تابی ميخواهد پاره شود كه صدای كوبه در بلند می شود و صدای آشنا به گوش می رسد. همان صدای ديروز ”سيد محمود! ديدی آنچه اراده كردی شد؟ بدو برو كه الان در حرم امام زمانت را بيابی.“ شوريده دل، سيد مشتعل می شود. اينک يقين كرده كه او را می خوانند. او كه دير باور بود، اكنون باور دارد. بهترين مژده به او رسيده؛ تركيبي از شوق و دلهره، اضطراب و اشتياق طوفانی، در وجودش بپا كرده است. وصل گل خود فرمود يک لحظه خشكم زد. مانده بودم حيران. من و ديدار صاحب الزمان؟ به ذهنم زد غسل زيارتش كنم. از آن طرف پيك گفته برو دوان دوان؛ منتظر تو هستند در حرم. با همان لباس كه بر تنم بود خودم را در حوض وسط حياط انداختم تا تن و لباسم همه طاهر و پاكيزه شود. از اب برون امدم و دلم اتش بود. تا حرم دويدم. به خيالم امد مردم الان من را بدين وضع می بینند چه می‌گويند؟ دلم گفت چه باک، بشتاب برسی به ارباب. ديگر لب فروبست و درِ پرسش بست. غبطه ها خوردم به حالش. دلت به وصل گل اي بلبل چمن خوش باد هنيئاً لارباب النعيم نعيمهم و للعاشق المسكين ما يتجرع دل گفت وصالش به دعا باز توان يافت. پس كيميا رها كرد و به دعا دست برمی داشت. برگرفته از نوشته ای از حجة الاسلام معاونيان در کانال تلگرام ایشان (با اندکی ویرایش). مشخصات تشرف مکان: مشهد زمان: معاصر منبع : https://tasharrof.org @shia12t
110.mp3
35.86M
صحبتهای یکی از سالکان @shia12t
خرما نتوان خوردن ازین خار که کشتیم دیبا نتوان کردن ازین پشم که رشتیم بر حرف معاصی خط عذری نکشیدیم پهلوی کبائر حسناتی ننوشتیم ما کشتهٔ نفسیم و بس آوخ که برآید از ما به قیامت که چرا نفس نکشتیم افسوس برین عمر گرانمایه که بگذشت ما از سر تقصیر و خطا درنگذشتیم دنیا که درو مرد خدا گل نسرشتست نامرد که ماییم چرا دل بسرشتیم ایشان چو ملخ در پس زانوی ریاضت ما مور میان بسته دوان بر در و دشتیم پیری و جوانی پی هم چون شب و روزند ما شب شد و روز آمد و بیدار نگشتیم واماندگی اندر پس دیوار طبیعت حیفست دریغا که در صلح بهشتیم چون مرغ برین کنگره تا کی بتوان خواند یک روز نگه کن که برین کنگره خشتیم ما را عجب ار پشت و پناهی بود آن روز کامروز کسی را نه پناهیم و نه پشتیم کر خواجه شفاعت نکند روز قیامت شاید که ز مشاطه نرنجیم که زشتیم باشد که عنایت برسد ورنه مپندار با این عمل دوزخیان کاهل بهشتیم سعدی مگر از خرمن اقبال بزرگان یک خوشه ببخشند که ما تخم نکشتیم @shia12t
معرفی حاج آقای اسماعيلی ، شهر : 🔻ایشان از شاگردان قوی ، مرحوم حاج آقا فخر تهرانی هستند. 🔻حاج اقای اسماعیلی ، مراسم ختم صلوات حاج اقا فخر را ، هر شب جمعه ، در منزل مرحوم حاج آقا فخر تهرانی ادامه ميدهند... 📌ادرس منزل حاج اقا فخر و مکان برگزاری جلسات : خیابان شهید فاطمی ( دور شهر ) ، خیابان شهید عطاران ، کوچه ۱۷ (کوچه مسجدالنبی) آخرین فرعی سمت راست... @shia12t
معرفی حاج اقای حکیم باشی ، شهر : 🔻پیر روشن ضمیر جناب حکیم باشی ، از اهل معنا در مشهد می باشند. حاج اقای حکیم باشی از انسانهای وارسته روزگار است، خوش اخلاق، خوش کلام و خوش عمل ، ایشان با خیلی از بزرگان مانوس بوده اند. 🔻حاج اقای حکیم باشی می گفت نمی دائم چرا مشهور شده ام ،امیدوار خیر مما یظنون بشوم، شاید یک دلیلش این باشد که خدمت بزرگان زیادی رسیده ام یا نذرهائی است که به مردم گفته ام برای بیمارستان حضرت علی اصغر علیه السلام بکنند بالغ بر ۲۵۰ نفر تاکنون حاجت گرفته اند... می گفت: دست از دامان علماء مراجع و بزرگان بر ندارید. این ها دین شناس هستند و ما را تربیت می کنند، من از بچگی علاقه به علماء داشته ام و آثار آن را هم در زندگی خودم مشاهده کرده ام. مرجع بزرگواری که از او تقلید می کردم محضرش نشسته بودم، چائی آوردند، من که تا الآن ۶۵ سال است چائی نمی خورم، آن جلسه به احترام این که خانه آن بزرگوار بود چای را خوردم ولی مقداری از چای را باقی گذاشتم آن مرجع بزرگوار ته استکان را خوردند، بنده عذرخواهی کردم و گفتم آقا من چای نمی خورم اینجا به احترام شما خوردم، ایشان چون می خواستند مرا تربیت کنند بدون تعارف فرمودند: ((چطور این را بلدی ولی این را بلد نیستی که کامل بخوری و اسراف نکنی)) واقعاً همین طور است ما گاهی اسراف می کنیم خداوند مسرفین را دوست ندارد غذا باید به اندازه کشید و به اندازه خورد، بشقاب را هم باید تمیز کرد مثل اینکه شسته شده است. 🔻می فرمودند: امام را حاضر و ناظر بدانیم اگر این طور باشد در همین دنیا در بهشت هستیم. 🔻می فرمودند: در محبت و احترام به سادات باید دقت کرد، بزرگان ما همگی اینچنین بوده اند مرحوم آیت الله میرزا جواد آقا تهرانی در این کار بسیار ممتاز بود، یکی وقتی ایشان هی بلند می شد و می نشست کسی حکمتش را نفهمید بعد متوجه شدیم یک بچه سیّد وارد اتاق می شد و بیرون می رفت و چون در حال بازی بود دائماً در حال رفت و آمد بود و ایشان هر دفعه به احترام او بلند می شد و می نشست، این ها ابزار امتحان ما هستند. می فرمودند: این انس با روایات دعاء ها و اذکار فهم انسان را باز می کند جامع این ها صلوات بر محمد و آل محمد است... منبع : moosavimotlagh.ir عکس ایشان👇🏻 @shia12t