السلام علیک یا امیر المومنین علیه السلام
@shia5t
معرفی شیخ حسین اسماعیلی ، شهر #تهران :
🔻عبد صالح خدا شیخ حسین اسماعیلی ، از شاگردان مرحوم شیخ رجبعلی خیاط بودند.
🍂خاطرات حاج عبد الحسين پهلوانزاده ( ابو فاطمه ) از عبد صالح خدا، حاج اقاي اسماعيلي تهراني "رضوان الله عليه"
{ حاج حسین اسماعیلی (قدس سره) از اولیا الهی تهران و شاگرد شیخ رجبعلی خیاط ( قدس سره ) بودند.
بنده پانزده سال با ایشان همراه بودم و زیاد با او مسافرت رفتم از او شنیدم :
( شیخ رجبعلی خیاط زیاد به چیزهای زیادی توصیه می کرد از جمله " مواظبت در تلاوت قران الكريم " و " نماز شب با گریه و دعا و تضرع در سحرها " و " گریه بر ابی عبدالله الحسين ( عليه السلام )" و از جمله توصیه های ایشان " تلاش فراوان در قضای حاجت مردم " و هر عملی که انسان انجام می دهد باید به نیت قرب الهی باشد "
حاج حسین اسماعیلی از عاشقان مجالس ذکر صلوات بود و اعتقاد داشت این مجالس ظهور ولیعصر (عج) را نزدیکتر کرده و میگفت :
همه جلسات ذکر صلوات نور است
اما جلسه امام کاظم ( عليه السلام ) جایگاه وبوي خاصی دارد ،
و این کلمه را مکرر می فرمود :
" سیب سحر سیب سحر "
و منظورشان تناول سیب قبل از نماز شب و اعتقاد داشت که اثار معنوی و مادی زیادی برای سالک دارد .
در حرم امام رضا ( عليه السلام ) به ایشان گفتم :
ما به فضل الهی جلسات ختم صلوات در ماه مبارك رمضان بصورت روزانه برگزار می کنیم ولی در سه روز پایانی اين ماه در مسجد گوهر شاد معتکف می شوم و این باعث تعطیلی این جلسات در این ایام می شود ،
گفتند :
تو معتکف می شوی تا امام رضا ( عليه السلام ) تو را در لیست معتکفین بنویسد ؟
گفتم : بله
گفتند :
به تو بشارت می دهم که امام رضا ( صلوات الله عليه ) تو را در لیست معتکفین نوشتند جلسات ختم صلوات را تاپایان ماه مبارک تعطیل نکن .
🔻از تهران با بنده تماس گرفتند و مرا امر به حضور در منزلشان کردند و من هم فرمانبرداری کردم و به خانه ایشان رفتم گفتند :
بعد از چند روز به سفر ابدی خواهم رفت سفری که برگشتی ندارد به بنده دستور داد تا جلسه ختم صلوات برای حضرت رقیه ( عليها السلام ) را در منزلشان برگزار کنم و این کار را کردیم و اشکم جاری شد از این خبر و از ایشان درخواست کردم تا صیغه برادری بین ما جاری شود و ایشان پذیرفتند و بعد از چند روز که بنده به قم برگشتم دار فانی را وداع گفت و او را تشییع كرديم و افتخار تلقین ودفن او را داشتم در قبرستان بقيع شهر مقدس قم .
@shia5t
هدایت شده از معرفی اساتید اخلاق و عرفان در قید حیات شیعه
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
السلام علیک یا فاطمه المعصومه سلام الله علیها
توجه کریمه ی اهلبیت علیهم السلام حضرت فاطمه معصومه سلام الله علیها به زواری که نیمه شب به حرم ایشان رسیده بودند...
در بیان دلنشین حاج اقای یوسفعلی
@shia5t
معرفی حاج آقا یحیی سجادی ، شهر #تهران :
🔻ایشان از اولیا الهی گمنام بوده اند.
برخی از احوالات ایشان را قبلا در قسمت معرفی کل احمد کربلایی ، ذکر کرده ایم؛ ایشان اولین استاد ، مرحوم کل احمد کربلایی بوده اند و حکایاتی در مورد ایشان و مرحوم سید علی اقای قاضی و آقای شیخ مرتضی زاهد نیز نقل شده است...
🔹نماز وداع سید علی اقای قاضی و شرکت کردن حاج اقا یحیی سجادی در این مراسم
وقتی آقای قاضی در سن ۸۱ سالگی وفات کرد فرزندان ایشان متحیر بودند که برنامه ایشان را چه کنند که می بینند دو سه نفری به طرف آنها می آیند ، یکی از آنها با ریش حنایی زیبایی بود که او را نمی شناختند.
آن سید میگوید صبح در حرم سید سید الشهدا ع چرتی به او دست می دهد ، کسی به او میگوید آقای قاضی وفات کرده است برو آنجا.
در صحن نجف آدرس منزل آقای قاضی را میپرسد و به منزل ایشان می آید.
این شخص حاج اقا یحیی سجادی نامی بود.
او متصدی همه امور مراسم ، به اشاره حضرت سید الشهدا میشود و تا روز هفتم هم اطعام شب هفتم را میدهد و بعد می رود.
حاج آقا یحیی از بین حاضرین ، آقا شیخ عباس قوچانی وصی اقای قاضی را برای کمک به یک غسال و دیگر مسائل انتخاب میکند .
وقتی جنازه آقای قاضی را غسل دادند و کار تمام شد ، برای این که از غسالخانه جنازه را برای تشییع و نماز بیرون ببرند ، لازم به اجازه بود؛
همه اشاره کردند به حاج اقا یحیی که ایشان باید اجازه دهد ، جنازه را حرکت دهند.
ایشان هم سرش را پایین انداخته بود و هیچ حرفی نمی زد و معلوم بود که آقا یحیی منتظر کسی است که بیاید.
همه هم منتظر بودند تا اینکه آقای سید جمال الدین گلپایگانی می آید و نماز آقای قاضی را ایشان می خواند و بعد هم جنازه را تشییع کردند ، تا در این مکان فعلی در وادی السلام دفن کردند. از آقای یحیی می پرسند که این مکان را از کجا می دانستید؟ می گوید :
من همه اینها را از اول تا اینجا دیده بودم و برای همین به انتظار آقا سید جمال ایستاده بودم تا ایشان بیاید و نماز آقای قاضی را اقامه نماید.
🔸برای اطلاع از احوالات ایشان به کتاب گنجینه دانشمندان محمد شیرازی رازی شرح زندگی علمای حوزه که در جلد ششم داستانی از ایشان با آقای شیخ مرتضی زاهد ذکر شده است.
🔹حکایت ارتباط مرحوم کل احمد کربلایی با حاج آقا یحیی سجادی
🍃نخستین استاد
نخستین استاد و رهبر کل احمد آقا، بنا بر آنچه از آن یاد می کردند، روحانی جلیل القدری بنام سید یحیی سجادی بود.
بزرگی که از او کمتر یادی به میان آمده است . کل احمد آقا، شروع حرکت خویش را بواسطه عنایت و نَفَس ولایتی ایشان دانسته و در این خصوص می فرمودند:
« پانزده ساله بودم که شبی، عمویم دستم را گرفت و به مسجد سید عزیزالله برد. ماه رمضان بود و روحانی بسیار خوش منظری بنام سید یحیی در آنجا منبر می رفت.
در همان شب اول که پای منبر او نشستم، کار تمام شد و مُهر جنون را بر پیشانی من کوبیدند.
هر کلامی که از دهان سید یحیی بیرون می آمد، وجود مرا به آتش می کشید. آن لحظه ای که سخن می گفت، مرا در پای منبرش می سوزاند. آقا سید یحیی، سوختن را به من آموخت؛ و در اصل، او بود که مرا راه انداخت.»
🍁درگذشت حاج آقا یحیی سجادی
« وقتی سید به رحمت ایزدی واصل گشت، بازار تهران مثل روز عاشورا تعطیل شد؛ و جمیع اهل بازار و کسبه و طلاب، برای تشیع جنازه وی آمده بودند.
در میان تشییع جنازه، پرده ها کنار رفت و سید را در عالم معنا مشاهده کردم که هیچ اعتنایی به این جمعیت نداشت.
بعد سید سرش را بلند کرد و گفت: این جماعت را می بینی؟ اینها فقط دنبال دنیای خودشان هستند. و سپس دوباره سرش را به زیر انداخت.»
منابع :
majnoon110.blogsky.com
📚جمال السالکین ، جلد دوم ، ص 110 و 111
@shia5t
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🔻علت استفاده حضرت امام علی علیه السلام از اسب باربری در میدان جنگ ،
به بیان آیت الله جوادی آملی حفظه الله
@shia5t
معرفی حاج حسین عباسی(شایسته) ، شهر #تهران :
قسمت اول :
🔻 عبد صالح خدا حاج حسین عباسی(شایسته) از شاگردان مرحوم جناب شیخ رجبعلی خیاط(ره) بود.
📝گوشه ای از زندگینامه ی ایشان :
عبد صالح خدا حاج حسین عباسی معروف به حاج آقا شایسته، در سال 1298 هجری شمسی در شمیرانات تهران دیده به جهان گشود. از همان اوان جوانی به واسطه سکنی گزیدن خواهر گرامش در خیابان مولوی تهران و همسایگی شیخ رجبعلی خیاط پای ایشان نیز به بیت شیخ باز شد و تا سال 1340 که حضرت شیخ دیده از جهان فروبست از فیوضات ایشان برخوردار گشت.
حاج آقای شایسته عمری را در راه خیر و کمک به خلق طی کرد، چه بسیار افراد که با کمک ایشان درد و رنجشان التیام یافت. وی اموال زیادی در راه خدا وقف کرد از جمله باغ محل درآمد خود را و در جلسات قرآن حسینیه موقوفه خود در کل سال شرکت می کرد.
سرانجام در زمستان سال 1396 در روز شهادت بانوی دو عالم حضرت فاطمه زهرا (س) پس از عمری مجاهده نفس به دیار باقی شتافت و پیکر پاکش در امامزاده علی بن جعفر (درب بهشت) در شهر قم به خاک سپرده شد.
🔹اگر در جامعه باشی و سالم زندگی کنی مهمه!
یادمه یکبار خدمت حاج آقا شایسته از سختی روزگار و بد بودن شرایط جامعه ناله میکردیم.
یکی گفت در محل ما فردی زندگی میکنه که برای دوری از این وضع بد جامعه چند سال از خونه اش بیرون نیامده!
حاج آقا وقتی اینو شنیدند چهره شان تو هم رفت و گفتند: مگه من تو همین جامعه نیستم! امگه منم جوان نبودم! مگه خانمها برای خرید مغازه من نمی آمدند! حتی یکبار هم نگاه نکردم. مابقی پولشون رو میگذاشتم رو ترازو خودشون بردارن، به دستشون نمیدادم. هزار کیلو هزار کیلو آبلیمو فروختم حتی یک گرم آب قاتیش نکردم! اگر در جامعه باشی و سالم زندگی کنی مهمه!
بعد حاجی داستانی تعریف کرد که عارفی مدتها در غار به عبادت پرداخت و صاحب کراماتی شد و دید که می تواند آب را در غربال نگه دارد. به شهر برگشت و به دکان طلافروشی برادرش رفت و دید که کرامات برادر طلافروشش از او بیشتر است و می توند آتش را روی پنبه نگه دارد!! برای لحظاتی کاری پیش آمد و برادر باید بیرون میرفت و دکان را به عارف سپرد. سپس خانمی وارد مغازه شد و خواست النگوهایش را بفروشد. همین که دست عارف به دست خانم خورد آب از غربال ریخت، در حالیکه آتش هنوز روی پنبه بود!
با خونه نشینی و غار نشینی اگر کراماتی هم بدست بیاد با اولین غفلت میره. ایمان باید آبدیده باشه.
البته آدم باید به حد نیاز در جامعه حضور داشته باشه چراکه خلوت و حساب کشیدن از خود بسیار لازمه.
🔹فرزند دختر
بچه های اولم دختر شدند و همه بهم می گفتند دختر برکته نعمته خدا دوستت داره و از این حرفها
فکر می کردم این حرفها یکجور دلداریه
از شنیدن حرفهای کلیشه ای خیلی خوشحال نبودم مخصوصا از دهن اونایی که خودشون دختر ندارند
شب رفتم جلسه قران حاج آقا شایسته
موقع قرائت یهو به ذهنم افتاد از حاج آقا بخواهم برام قرآن باز کند، سابقه نداشت چنین درخواستی بکنم ولی اون شب کردم
بیشتر دنبال اسم قرآنی برای دختر بودم
ایشان اول زیر لب دعایی زمزمه کردند طوری که نمیشنیدم بعد قرآن باز کردند، چون چشمشان ضعیفه فونت قرآن ایشان خیلی بزرگه و من بطور کامل آیات را می دیدم، سوره نحل بود:
وَإِذَا بُشِّرَ أَحَدُهُمْ بِالْأُنْثَى ظَلَّ وَجْهُهُ مُسْوَدًّا وَهُوَ کَظِیمٌ ﴿۵۸﴾
و هر گاه یکى از آنان را به دختر مژده آورند چهره اش سیاه مى گردد در حالى که خشم [و اندوه] خود را فرو مى خورد (۵۸)...
هم جوابمو گرفتم هم اسم پیدا کردم
پاشدم رفتم ولی اینبار با ایمان و رضایت قلبی به این هدیه ای که خدا بهم داده
چند وقت بعدشم در کارم گشایشی شد که دو سال دنبالش بودم
دیگه وقتی می شنوم خدا به یکی این هدیه را داده تودلم میگم برکته نعمته.
🔹زیارت حرم حضرت معصومه علیه السلام
پنجشنبه بعد از ظهر بود که به قم و زیارت حضرت معصومه (س) رفتیم.
بعد از نماز مغرب و عشاء زیارت کردیم
و دعای کمیل دلنوازی خواندیم.
پس از آن در اواخر شب به مسجد جمکران مشرف شدیم و تا صبح به عبادت و احیاء گذراندیم و صبح به تهران برگشتیم.
پنجشنبه هفته بعد که به دیدن
جناب شیخ رفتیم، ایشان گفتند :
زیارتتان قبول باشد.
بنده و شاگردشان گفتیم کدام زیارت؟!
ایشان فرمود مگر به زیارت
حضرت فاطمه معصومه (س) نرفته بودید؟
جواب دادیم آری ، اما شما از کجا خبر دارید؟
ایشان لبخند معناداری زدند...
@shia5t
معرفی حاج حسین عباسی(شایسته) ، شهر #تهران :
قسمت دوم :
🔹داستان جالب رهایی از افکار منفی با رفتن خدمت جناب شایسته
بعضی وقتا چنان افکار منفی و گناه میشن که هیچ روزنه امیدی هم نمیزارن!
یک شب بعد مراسم عروسی یکی از فامیل چنان این افکار دوره ام کرده بود که تا صبح چشم نگذاشتم. فقط تونستم به خودم بگم فردا جمعه است و صبح زود حاج آقا شایسته جلسه ندبه داره! تا صبح صبر کن اگر درست نشد بعد هرچی...
چه خیالها گذر کرد و گذر نکرد خوابی
بالاخره صبح شد و راه افتادم سمت جلسه. توراه هی باخودم میگفتم مگه چی میشه کرد؟ افکار که دست ما نیست درستش کنیم!
رسیدم خلوت بود مثل همه جمعه ها که میشه بعدش رفت جلو و چند دقیقه خصوصی حرف زد. رفتم جلو و تا یکم توضیح دادم سریع گفتند که هروقت این حالتی شدی ده بار بگو:
أَعُوذُ بِاللَّهِ السَّمِیعِ الْعَلِیمِ مِنْ هَمَزَاتِ الشَّیَاطِینِ وَ أَعُوذُ بِاللَّهِ أَنْ یَحْضُرُونِ إِنَّ اللَّهَ هُوَ السَّمِیعُ الْعَلِیمُ.
برای اینکه یادم نره در راه برگشت مدام آنرا می خواندم تا برسم خانه و در جائی یادداشتش کنم ولی هنوز افکار همونجوری بود...
نمیدونم چندبار خوندم ولی وقتی رسیدم خانه با یک صحنه جالب مواجه شدم:
چون بعضی از مهمانها خانه ما خوابیده بودند و راهرو پر بود، یکی از اهالی خانه ما که میخواست برای خرید صبحانه بیرون بره مجبور بود از پنجره بره و چون تمام عمرش اینکارو نکرده بود و اصلانم این کارا بهش نمیاد، تو قاب پنجره گیر کرده بود و بادیدن من زد زیر خنده، طوری میخندید که تا اونوقت ندیده بودم بعدش ازم خواست تا صبحانه بخرم چون خودش هنوز گیر بود.
در راه خرید، هی قاب پنجره می اومد تو ذهنم.
خریدم و برگشتم. همه پاشدند برا صبحانه و صبح جمعه و نان تازه و داستان پنجره مایع نشاط همه
و من نفهمیدم کی فازم عوض شد و افکار رفت؟!!
البته حاج اقا بعدها بیشتر برام توضیح دادند... و گفتند که عدد این ذکر 19باره در سجده بعد از نماز صبح هروز (این دعا دربخش دعاهای هنگام طلوع و غروب مفاتیح آمده)
🔹همه عمرم یک شبم کامل تا صبج نخوابیدم!
بنظرم مرد خدا را از شبها و کم خوابیدنش باید شناخت.
شاید بزور عقل جلوی پرخوری را بشه گرفت،
شاید به خاطر اخلاقیات جلوی خشم یا حتی شهوت را بشه گرفت،
ولی خواب برادر مرگه، وقتی خوابی یا بین خواب و بیداری انگار خیلی پات در دنیا نیست که بشه با عقل و اخلاقیات کاری پیش برد، مثل محتضر در بستر بیشتر ناخودآگاهت کار میکنه تا عقل و...
دستور مشترک تمام عرفا و بزرگان در هر سلسله و مسلکی، زمزمه با معبود در سحرگاهه که دوش وقت سحر از غصه نجاتم دادند
اینجاست که برای پاشدن از خواب ناز و مناجات سحر، واقعا باید حبی در ناخودآگاهت پیدا شده باشه.
حتی شاید بشه برای مدت کوتاهی سحرها پاشد که اون هم مسلما ارزش داره ولی تا به ماه و سال نرسه شاید نشه اسمشو حب گذاشت.
یکبار حاج آقا شایسته داشت حرف میزد یهو بند دلش پاره شد و با اشک گفت من در همه عمرم یک شبم کامل تا صبج نخوابیدم!
هر گنج سعادت که خدا داد به حافظ از یمن دعای شب و ورد سحری بود
منبع :
hajishayesteh.blog.ir
@shia5t