eitaa logo
معرفی عرفا و اولیاء الهی گمنام ، که در قید حیات نیستند
1.8هزار دنبال‌کننده
496 عکس
88 ویدیو
42 فایل
برای معرفی عرفا و اولیا الهی گمنام ، میتوانید ، به آیدی زیر پیام بدهید: @montazar113113 ⛔️کپی بدون ذکر منبع ، مطالب کانال معرفی عرفا و اولیاء الهی گمنام ، که در قید حیات نیستند ،حرام است.
مشاهده در ایتا
دانلود
🔹ایشان(آیت الله نجابت) در دوستی و توسل به اهل بیت بسیار خالص و عمیق و با معرفت بودند؛ 💢همواره پس از انجام فرائض، دعای «اللهم انت السلام و منک السلام» را تلاوت می کردند؛ از قول مرحوم آیت الله انصاری نقل می فرمودند: این دعا رشته محبت را تقویت می کند. 💠یکی از دوستان می گفت: پس از نماز، یکی از آقایان این دعا را می خواند و همه آرام آرام تکرار می کردند؛ مرحوم آیت الله نجابت فرمودند: اینها نمی دانند که تک تک ائمه جواب سلام همه آنها را دادند و من جواب آنها را می شنیدم؛ ♦️خود ایشان التزام عجیبی به خواندن زیارت عاشورا بعضا با صد لعن و سلام داشتند. 📚بیان حق @shia5t
💠حکایاتی از کرامات و سبک تربیتی و اخلاقی مرحوم ایت الله نجابت : 🔻مرحوم حاج آقا گل آرايش دربارة روش تربيتي حضرت آيت‌الله نجابت مي‌فرمود: روش تربيتي حضرت آقا مانند معلّم‌هاي عادّي نبود. ما هر شب كه خدمت ايشان مي‌رسيديم از طرز برخورد ايشان فوراً مي‌فهميديم كه رفتار ، گفتار، منش و روش ما درست بوده يا غلط؟ سرّاً به انسان مي‌فهماندند كه او در چه وضعي است. يادم هست كه روزي در كارگاه، وضع و حال عجيبي داشتم، حالي به من دست داده بود كه از كثرت محبّت اولياي خدا و خداي تعالي دلم مي‌خواست خودم را فدا كنم. وقتي شب خدمت ايشان رسيدم، بلافاصله فرمودند: مرحبا، مرحبا، مرحبا امروز ساعت 3 بعد از ظهر چه كار مي‌كردي؟! همين حال را حفظ كن راه بسيار درستي است. روش تربيتي ايشان جوري بود كه براي آدمي آشكار مي‌شد كه الآن چه كار بايد بكند و اكنون در چه وضعي است. يعني از اسرار و باطن شاگردانشان آگاه بودند، درد هر كس را تشخيص مي‌دادند و با استادي درمان مي‌كردند. البتّه گاهي دارو تلخ بود و گاهي شيرين 🔻يكي از شاگردان مرحوم آقاي نجابت مي‌گويد: شبي با جمعي از دوستان محضر آقا بوديم. آن شب ايشان از ابتدا وضع ديگري داشتند. هر شب سخن از موضوعي بود. شبي پيرامون «علم»، شبي دربارة «وجد» و ... امّا آن شب، حضرت آقا فرمودند: تجلّي نفس چيست؟ هر يك از دوستان، مطالبي گفتند و آقا نيز توضيحاتي را در تكميل بحث افاضه كردند. چند ساعت بعد، حضرت آقا ناگهان با يك بر‌ افروختگي و حال عجيبي فرمودند: يك نفر با تجلّي نفس در اين جلسه حاضر شده است! با اين سخن، نَفَس‌ها در سينه حبس گرديد و هر كس متوجّه خود شده و سخن آقا را بر خود حمل كرد و تا آخر شب سكوت بر جلسه حاكم بود. سپس دوستان يكي يكي خداحافظي كرده، راه خانه را در پيش گرفتند و من ماندم و مرحوم حاج محمّدرضا گل آرايش از شاگرد خاصّ مرحوم آيت‌الله نجابت ؛در اين وقت مرحوم آقاي گل آرايش خودش را بر روي پاي مبارك حضرت آقا انداخت و شروع به گريستن كردو طلب عفو‌ نمود. حضرت آقا فرمودند: چاره‌اي نداري جز اينكه جبران كني! داستان از اين قرار بود كه مرحوم‌ آقاي گل آرايش مستأجري داشت كه به علّت مسائلي صبح آن روز، عذر او را خواسته بود و اين ماية كدورت و ناراحتي آن شخص گرديده بود. حضرت آقا فرمودند: اوّلين كاري كه فردا انجام مي‌دهي اين است كه آن شخص را پيدا كرده و به هر صورت كدورت و خستگي را از دلش بيرون ‌آوري! مرحوم حاج آقا گل آرايش هم فرمايش حضرت آقا را بي هيچ اكراه و اجباري پذيرفت و طبق آن عمل كرد. 🔻مرحوم آقای کریم محمود حقیقی از شاگردان مرحوم آیت الله نجابت نقل میکنند: نگران بودم. روزي خدمتشان عرض كردم: آقا! خيلي مي‌ترسم كه مصاحبت و همنشيني با شما را از دست بدهم! فرمودند: چرا؟ عرض كردم: در كنار شما دارم آدم ديگري مي‌شوم، امّا بايد به زودي به سربازي بروم و دو سال تمام از محفل و مجلس شما دور باشم. همين فكر و خيال مرا ناراحت مي‌كند. با لحني مطمئن و قاطع فرمود: نترس! نمي‌گذارم بروي! اين سخن را خيلي جدّي نگرفتم و بعد هم اصلاً يادم رفت. موقع اعزام، همة د‌وستان را بردند، امّا مرا نگه‌ داشتند و گفتند: پرونده‌ات ناقص است هر چه اصرار كردم تا با دوستان اعزام شوم، نپذيرفتند و گفتند: بايد بماني و با دورة ‌بعد اعزام شوي. وقتي نوبت اعزام دورة‌ بعد شد. همان شبي كه فردايش قرار بود لباس بگيريم و اعزام شويم. نمي‌دانم به چه دليل به من گفتند كه: شما از گذراندن دورة نظام معاف شده‌ايد! اين يكي از كراماتي بود كه من از آن بزرگوار ديدم. 🔹حرکت ماشین بدون سوخت 🔻شیخ عبدالقائم شوشتری : روزی مرحوم آیت الله نجابت شیرازی با یک خودروی سواری با اصحاب خاص خودشان حرکت می کنند که به اصفهان بروند.در بین راه سوخت ماشین تمام می شود و بین راه می مانند. تمام مسافرین زبان به سرزنش راننده باز می کنند و از این واقعه ناراحت می شوند. مرحوم نجابت به افراد می گویند:«ناراحت نباشید الان می گوییم برود!» بعضی از شاگردان که مبتدی بودند تعجب می کنند که چگونه ماشین بدون سوخت حرکت می کند؟ ایشان می فرمایند:«بنشینید تا حرکت کند!» و سپس به ماشین می فرماید:«برو!» ماشین بدون سوخت تا مقصد حرکت می کند و همه از این کارایشان هیجان زده می شوند. 🔻شیخ اسدالله طیّاره نقل می کردند: آیت‌الله نجابت ارادت عجیبی به سادات داشت. زمانی که استاد در قم تشریف داشت، با هم در منزلی زندگی می‌کردیم. استاد در طبقه همکف و بنده و عیالم که از سادات بود در طبقه بالا زندگی می‌کردیم و محل رفت و آمد ما از کنار اتاق استاد بود. آقای نجابت هر وقت که متوجه می‌شد عیالم در حال بیرون رفتن از ساختمان یا ورود به خانه است، به احترام ایشان که از سادات بود، می‌ایستاد تا کاملاً مطمئن شود که خانم بنده از آن محل گذر کرده است. @shia5t
السلام علیک یا علی ابن موسی الرضا علیه السلام @shia5t
معرفی حاج میرزا یحیی هدایت ، شهر : 🔻میرزا یحیی هدایت ، از اولیا الهی گمنام و پدر خانم ، عارف فرزانه مرحوم ایت الله حسنعلی نجابت بودند... 🔻نقل گردیده است که: پدر خانم آیت الله نجابت ، حاج میرزا یحیی هدایت ، به ایشان می گوید که وقتی در نجف ساکن شدی به دیدار آقای قاضی برو و با ایشان ملاقاتی داشته باش.آقای نجابت هم که احترام خاصی برای پدر خانم قائل بود وقتی به نجف می رود خدمت مرحوم قاضی می رسد. 🔻آیت الله سید مهدی امامی ، مقام و منزلت مرحوم حاج آقا یحیی هدایت را بسیار والا می دانست و وقتی نام برخی از بزرگان را برای مقایسه با ایشان می بردیم می فرمود ایشان از همه آنها بالاتر بود. و فرمود ایشان از 20 سالگی سیر و سلوک را شروع کرد و هفتاد سال این راه را رفت تا این اواخر در به رویش باز شد. 👤شیخ عبدالقائم شوشتری : بزرگواری است از اولیای الهی در شهرضا بنام آیت الله حاج آقا مهدی امامی. ایشان با این عظمتشان هرهفته پنج شنبه به اصفهان می آیند در منزل آیت الله حاج آقا یحیی هدایت وبا هم می روند تخته فولاد در کنارمرقد مطهر استادشان مرحوم آیت الله حاج آقا رحیم ارباب(قدس سره)و علتش قدردانی از مرحوم ارباب است و اینکه هرهفته در منزل حاج آقا یحیی هدایت می آید بخاطر اینست که ایشان واسطه شده اند در آشنایی وی بامرحوم حاج آقا رحیم (قدس سره)واین آمدن به خاطر تشکر از اوست. 📚خرمن معرفت ص١۴٨ 🍂وفات سرانجام ایشان در سال 1385 دار فانی را وداع گفتند و در شهر قم به خاک سپرده شدند... @shia5t
السلام علیک یا امیرالمومنین علیه السلام @shia5t
🔻نکته ای در مورد محدوده ی جغرافیایی تنکابن در قدیم : در قدیم ، از رودسر در استان گیلان تا چالوس در استان مازندران امروزی ، تنکابن محسوب میشده است ،تنکابنی نامیدن برخی از علما بزرگ این منطقه که در حال حاضر جز تنکابن کنونی محسوب نمی شوند ، به خاطر همین مطلب است... کتابی نیز در مورد عالمان تنکابن به چاپ رسیده است... شهر رامسر قدیم ، نیز جز ، منطقه ی تنکابن بوده است و به خاطر همین است که به مرحوم شیخ علی اکبر الهیان ، تنکابنی گویند... @shia5t
▪️سیزدهم بهمن سالروز رحلت عبد صالح خدا مرحوم شیخ علی اکبر الهیان تنکابنی قزوینی ، تسلیت باد. @shia5t
معرفی شیخ علی اکبر الهیان تنکابنی قزوینی ، استان شهر : قسمت اول : 🔻ایشان از اولیا الهی بودند. 🔻شیخ علی اکبر الهیان از شاگردان عبد صالح خدا سید موسی زرآبادی و دایی علامه قزوینی است. 🔻شیخ علی اکبر الهیان تنکابنی قزوینی (۱۳۸۰–۱۳۰۵ق) متولد رامسر و فرزند شیخ محمد تقی تنکابنی (از علمای و فقهای زمان خود و از شاگردان میرزای شیرازی) است. مقدمات تحصیل را در رامسر گذراند و به قزوین عزیمت کرد و مدتی در آن شهر به کسب علم پرداخت و از آنجا به عراق رفت و مدتی در کربلا و نجف تحصیل نمود. شیخ علی‌اکبر پس از بهره‌گیری از حوزه نجف اشرف و علمای آن سامان و درک مقام اجتهاد در حدود سال ۱۳۳۵ قمری به قزوین مراجعت نمود و در آنجا به تدریس و تربیت طلاب علوم دینی پرداخت. در همین زمان با حضور نزد سیدموسی زرآبادی (متوفی ۱۳۵۳ قمری) به تهذیب و تزکیه نفس مشغول گردید. شیخ علی‌اکبر الهیان در سال ۱۳۴۵ قمری به رامسر مهاجرت و چندی در آنجا رحل اقامت انداخت. وی پس از مدتی درنگ در آن شهر به قزوین بازگشت و از آن پس همیشه در سفر بسر می‌برد. شیخ علی اکبر الهیان علوم غربیه را نزد سید موسی زرآبادی فرا گرفت. 🔻اقای محمدرضا حکیمی در مورد شیخ علی اکبر الهیان نقل می کنند : «شیخ علی‌اکبر الهیان از علمای بزرگ بود، اهل علوم باطنی و مشاهدات و کرامات، با عمری در حدود ۷۰ سال و دارای پیکری نحیف و تحلیل رفته از عبادات و ریاضات بود» 🍃عبادت و شب زنده داری سید علی اکبر حسینی از شاگردان آیت الله شیخ علی اکبر الهیان : استاد از نیمه شب شرعی به تهجد و عبادت مشغول می شد و تا طلوع آفتاب پیوسته مشغول نماز و دعا و قرائت قرآن بود. بعد از طلوع آفتاب، دو سه ساعت استراحت می کرد و می خوابید و بعد از اذان ظهر در اول وقت نماز ظهر و عصر را با تعقیبات آن می خواند؛ و باز یکی دو ساعت استراحت می کرد و می خوابید. هنگام نماز شب به اتاق ما که با محل زندگی ایشان فاصله چندانی نداشت، می آمد و ما را برای ادای نماز شب بیدار می کرد. تابستان و زمستان و پاییز و بهار هرگز بیش از چهار یا پنج ساعت خواب و استراحت نداشت و بقیه اوقات یا جواب مراجعین را می داد و یا مطالعه می کرد و یا به تدریس طلبه ها مشغول بود. تعداد طلبه هایی که در محضرشان به تحصیل مشغول بودیم، هفت و یا هشت نفر بود. ایشان به طلبه هایی که پیش از دیگران مشغول تحصیل شده بودیم درس می دادند و تدریس طلبه های تازه وارد را به ما واگذار می کردند. 🌾اهمیت استخاره سید علی اکبر حسینی از شاگردان آیت الله شیخ علی اکبر الهیان : استاد هیچ کاری را بدون استخاره اقدام نمی کرد و حتی اگر به مهمانی دعوت می شد و غذاهای متنوع تهیه دیده بودند، استاد با استخاره فقط از یک نوع خورشت استفاده می کرد. اگر می خواستند به مسافرت بروند استخاره می کردند. حتی اگر مریض بودند و اراتمندانش می خواستند او را به بیمارستان انتقال دهند، استخاره می کردند. همه استخاره ها با تسبیح انجام می گرفت. من با چشم خود دیدم که بعضی افراد از راه های دور مانند لاهیجان ، رشت و قزوین برای استخاره به خدمت ایشان می آمدند. روزی خدمت ایشان عرض کردم که چرا با قرآن استخاره نمی کنید تا از آیات شریفه قرآن بتوانید به صواب و ناصواب بودن نیت استخاره خواه حکم کنید؟ ایشان لبخندی زدند و فرمودند: در قزوین وقتی برای استخاره پیش من می آمدند ، من با قرآن استخاره می کردم. وقتی قرآن را باز می کردم و چشمم به آیات اولیه آن می افتاد از نیت استخاره خواه و حتی به کجا خواهید انجامید مطلع می شدم و شمه ای از آن را برایش توضیح می دادم؛ اما چیزی نگذشت که مردم شهر با خبر شدند و گروه گروه برای استخاره به در حجره ام در مدرسه جمع می شدند؛ به حدی که تمام اوقات من برای استخاره کردن تلف می شد و من فرصت کارهای خودم و یا تدریس طلاب را پیدا نمی کردم ، ناچار قرآن را بستم و گفتم بعد از این برای خودم هم با قرآن استخاره نمی کنم. این است که خود را ملزم می دانم تا با تسبیح استخاره کنم. 🌿تقوا و پرهیزگاری از غیبت و پشت سر کسی صحبت کردن بسیار پرهیز داشت. من در طول پنج سال که خدمت ایشان بودم ، هرگز نشنیدم پشت سر کسی حرفی زده باشد و یا به کسی اجازه بدهد که پشت سر کسی حرفی بزند. روزی در محضرش نشسته بودم که یکی از بزرگان شهر به خدمتش رسید و از واعظ سرشناس شهر نقل کرد که شما را به رهبانیت متهم می کند و می گوید: از وجوهات شرعی خوردن و عبادت خدا کردن ارزشی ندارد. باید مثل من به منبر برود و مردم را موعظه کند تا برای خود درآمدی کسب کند. ایشان در جواب گفتند: فقط امیدوارم که خداوند همه ما را به راه صواب و صلاح هدایت کند! @shia5t
معرفی شیخ علی اکبر الهیان تنکابنی قزوینی ، استان شهر : قسمت دوم : 🌴ثروت شیخ تمام مایملک شیخ را اگر تقویم می کردند به پول امروزی به ۵۰ هزار تومان امروز نمی رسید. می فرمود: این مایملک را از محل وجوهات شرعی تهیه کرده ام و بعد از مرگم به محضر آیت الله بروجردی ببرید و به ایشان تحویل بدهید. من از مال دنیا هیچ چیزی ندارم. آن چه از استاد باقی مانده بود به غیر از دو دست لباس مستعمل و دو عبا و یک پوستین که به منزله لحاف زمستانی ایشان بود و یک تخته پوست سخت که به منزله تشکچه بود و روی آن می نشست و یک تخته نمد کهنه و چند تخته حصیر محلی چیز دیگری نبود. 🍀امتحان از درس اخلاق عملی حاج شیخ ابوالقاسم شرقیان که از علمای رامسر است و در آن زمان پدرش در آن سامان مشهور و جزو متمکنین سادات محله رامسر بود، نقل می کرد که از آیت الله شیخ علی اکبر الهیان خواستیم تا برای ما کتاب معراج السعاده را درس بگوید و ایشان هم پذیرفت. چند روز پس از تدریس، در معیت وی قصد رفتن به حمام عمومی را کردیم. ایشان اثاثیه حمام خود را به دستم داد تا بیاورم. من از این کار ابا داشتم. گفتم: آقا! من این ها را بیاورم؟ مرا می شناسید کیستم؟ فرمود: شما و پدرتان را کاملا می شناسم و نیازی به کار تو هم نداشتم، بلکه می خواستم ببنیم درس اخلاق چقدر در تو اثر کرده و منیت را به چه میزان کم کرده است. معلوم شد که فقط لقلقه زبان بوده است. 🍁طی الارض آیت الله الهیان مرحوم آیت الله حاج شیخ علی اکبر الهیان که دست پرورده ممتاز مرحوم آیت الله سید موسی زرآبادی است قدرت روحی بسیار و تبحر در امور غیر عادی را از وی فرا گرفته بود. مرحوم آقا سید علی اکبر حاج سید جوادی معروف به عموجان، نقل می کرد: در ایام دهه اول محرم که طبق معمول سنواتی در حسینیه دیوان خانه مجلس عزاداری حضرت اباعبدالله امام حسین(ع) را صبح ها برقرار می داشتیم، روز عاشورا که معمولا شلوغ ترین روز مراسم است، در کنار درب ورودی ایستاده بودم و به عزاداران خوشامد می گفتم. ناگهان دیدم مرحوم الهیان در هیبتی روستایی و با کلاه نمدی بر سر وارد شد. من از آمدن ایشان متعجب شدم؛ زیرا می دانستم که وی در روستای حسن جون طالقان است و امروز هم وسیله رفت و آمد به آن جا فراهم نیست ولی آن روز سکوت کردم و مدت ها بعد پرسیدم: آقا! شما در روز عاشورا و با آن لباس دهاتی چگونه در حسینیه حاضر شدید؟ ایشان پاسخ داد: جان! شما با این مطالب کاری نداشته باشید!! و وقتی اصرار مرا دید گفت: اصلا اصرارنکن! مرحوم آقا سید علی محمد احتمال می داد ایشان با طی الارض از طالقان به قزوین آمده است؛ زیرا خیلی به شرکت در مجلس عزاداری حسینیه دیوانخانه مقید بودند. البته آقای الهیان موضوع طی الارض را چیز مهمی نمی دانست؛ پس از رحلت ایشان دوستانش دیدند که این اشیای بی ارزش را به خدمت حضرت آیت الله بروجردی ببرند لذا با قیمت بالا تقویم کرده و آن را به مستحقان دادند و پول آن را که در آن موقع کم تر از دو یا سه هزار تومان شده بود به خدمت آیت الله بروجردی بردند و ما وقع را گزارش کردند. ایشان هم دستور داد تا آن پول مختصر را به آقازادگان ایشان بدهند.(برگرفته از مجموعه کتاب سیمرغ قاف عشق، بزرگداشت آیت الله سید موسی زرآبادی، مقاله دکتر سید علی اکبر میر حسینی) 🌱کرامت امتحانی آقای خلج اعتقادی به مرحوم آیت الله الهیان نداشت و خود را برتر از ایشان می دانست؛ اما وقتی بیش تر با او آشنا شد پی برد که وی شخصی بسیار قوی و مهم است. آقای خلج می گوید: یک بار در عالم رویا دعای به من الهام شده بود که اگر یک بار بر سر هر مریضی بخوانند بهبود می یابد و من هم این را یاد گرفتم و اولین بار هم آن را بر مادرم که مریض شده بود خواندم که بهبود یافت و بر چند نفر دیگر هم خواندم که بهبود یافتند. روزی خدمت آیت الله الهیان رسیدم که وی بدون مقدمه فرمود: جان! آن دعا که در خواب الهام شد که برای بهبودی مریض خوب است برای امتحان دادند و نباید از آن استفاده کرد حتی اگر برای مادرتان باشد. ایشان این مطلب را گفت در حالی که من اصلا با کسی در این باره سخن نگفته بودم. @shia5t
معرفی شیخ علی اکبر الهیان تنکابنی قزوینی ، استان شهر : قسمت سوم : 🍃آب بر آتش عشق سید جلیل زرآبادی فرزند سید موسی زرآبادی نقل می کرد: در زمان حیات آیت الله العظمی بروجردی، من در آستانه اشرفیه کار تبلیغ و نظارت بر طلاب را انجام می دادم. در همان ایام آقای الهیان که مدیر مدرسه آستانه بود، سکته کرده بودند به حدی که یک طرف بدنش بی حس شده بود. من وی را به حجره ام آوردم و برایشان تختی مهیا کردم و از او پذیرایی می کردم. هر روز خانمی که پرستار بیمارستان بود به منزل ما می آمد و به آیت الله الهیان آمپول تزریق می کرد و بر اثر مرور این رفت و آمد من نسبت به آن خانم علاقه ای پیدا کرده بودم. یک روز جمعه خبر آوردند که منزل آن خانم آتش گرفته و در اثر این حادثه خودش هم صدمه دیده است. من از این واقعه خیلی ناراحت بودم و گویا کوه غمی بر دوشم قرار گرفته است و مرتب در فکراو بودم. در این موقع که آقای الهیان سکته کرده بود و قدرت تحرک هم نداشت ناگهان یکباره ازجا برخاست و دو زانو نشست و فرمود: آقا جلیل! اگر مقدر باشد که آن خانم خوب شود می شود؛ و اگر مقدر باشد که بمیرد می میرد و دستش را بلند کرد و پایین آورد و فرمود: این که غصه ندارد! همین که ایشان این جمله را گفت گویا این علاقه من به این خانم به یکباره قطع شد و دیگر هیچ احساس تعلقی به او نداشتم. 🍀تصرف در منبری سید جلیل زرآبادی نقل می کردند: زمانی همراه حضرت آقای الهیان به مجلس روضه ای رفتیم و خطیبی بر فراز منبر مشغول صحبت بود وداشت مقدمه چینی می کرد تا به نتیجه مطلوبش برسد. من دیدم ناگهان این منبری در حرف هایش دچار لکنت و اختلال شد و نتوانست حرفهایش را جمع بندی کند فلذا به هر صورتی که بود منبر را تمام کرد و پایین آمد. من عرض کردم: آقا دایی ، چرا این منبری در صحبت هایش دچار لکنت شد؟ ایشان فرمودند: حرف هایش درست نبود و می خواست نتیجه ای ناحق بگیرد لذا نگذاشتم در این کارش موفق شود. 🌿راه بهشت استاد مهدی توکل از کسانی که با حضرت آیت الله محشور بوده نقل می کند یک بار خدمت آیت الله الهیان بودیم که پسرش حسن آقا آمد و گفت: می خواهم طلبه شوم. حسن آقای الهیان در تهران کارگاه جوراب بافی داشت. آقای الهیان فرمود: شغل شما خوب است؛ چرا می خواهی بروی طلبه شوی؟ حسن آقا عرض کرد: می خواهم با طلبگی به بهشت بروم. پدر فرمود: مگر بهشت رفتن منوط به طلبگی است و این همه مردم که به بهشت می روند، طلبه شده اند؟ اما پسر همچنان اصرار می کرد و آقای الهیان نمی پذیرفت. وقتی حسن الهیان رفت ما پرسیدیم: آقا! طلبگی خیلی خوب است؛ چرا نهی می کنید؟ فرمودند: ایشان جوراب بافی را رها می کند و به قم می رود و معمم می شود و بعد از دو سال دوباره رها می کند و به شغل جوراب بافی بر می گردد. خب! این چه کاری است؟ اتفاقا همین طور هم شد و حسن آقا به قم رفت و طلبه شد و معمم گردید و بعد از دو سال هم دوباره مکلا شد و بر سر شغل اولیه اش باز گشت. 🍂بند آمدن باران حاج مهدی توکل نقل می کند که: روزی باران می بارید. شیخ علی اکبر در حال وضو گرفتن بود. موقع مسح، متوجه شد که باران مانع می شود. شیخ اشاره ای به آسمان کرد. برای لحظه ای باران بند آمد. او که مسح کشید، باران دوباره شروع به باریدن کرد. 🍁انگشتری سلیمانی آیت الله سید موسی زرآبادی آیت الله شیخ علی اکبر الهیان نقل می کند که با استادش سید موسی زرآبادی از جایی می گذشتند. به رودی رسیدند. حضرت استاد سید موسی، انگشتری خویش به آب زدند و کف رود نمایان شد و آنان از آن بستر رودخانه گذشتند و سپس دوباره انگشتری را به آب زده، رود به حالت عادی بازگشت. درباره این انگشتری باید گفت چنان که آقای میرزایی سال ۱۳۸۰ نقل می کند ایشان آن را از طریق علوم غریبه در یک سفر به خزینه ارض به دست آورده بودند و هماره با ایشان بوده است. وی انگشتر را به دست می کرد و خفا حاصل می شد و غالب غیر مغلوب می شد. انگشتری دارای نقش اسم خاص بود. @shia5t