eitaa logo
معرفی عرفا و اولیاء الهی گمنام ، که در قید حیات نیستند
1.8هزار دنبال‌کننده
496 عکس
88 ویدیو
42 فایل
برای معرفی عرفا و اولیا الهی گمنام ، میتوانید ، به آیدی زیر پیام بدهید: @montazar113113 ⛔️کپی بدون ذکر منبع ، مطالب کانال معرفی عرفا و اولیاء الهی گمنام ، که در قید حیات نیستند ،حرام است.
مشاهده در ایتا
دانلود
معرفی شیخ علی اکبر الهیان تنکابنی قزوینی ، استان شهر : قسمت سوم : 🍃آب بر آتش عشق سید جلیل زرآبادی فرزند سید موسی زرآبادی نقل می کرد: در زمان حیات آیت الله العظمی بروجردی، من در آستانه اشرفیه کار تبلیغ و نظارت بر طلاب را انجام می دادم. در همان ایام آقای الهیان که مدیر مدرسه آستانه بود، سکته کرده بودند به حدی که یک طرف بدنش بی حس شده بود. من وی را به حجره ام آوردم و برایشان تختی مهیا کردم و از او پذیرایی می کردم. هر روز خانمی که پرستار بیمارستان بود به منزل ما می آمد و به آیت الله الهیان آمپول تزریق می کرد و بر اثر مرور این رفت و آمد من نسبت به آن خانم علاقه ای پیدا کرده بودم. یک روز جمعه خبر آوردند که منزل آن خانم آتش گرفته و در اثر این حادثه خودش هم صدمه دیده است. من از این واقعه خیلی ناراحت بودم و گویا کوه غمی بر دوشم قرار گرفته است و مرتب در فکراو بودم. در این موقع که آقای الهیان سکته کرده بود و قدرت تحرک هم نداشت ناگهان یکباره ازجا برخاست و دو زانو نشست و فرمود: آقا جلیل! اگر مقدر باشد که آن خانم خوب شود می شود؛ و اگر مقدر باشد که بمیرد می میرد و دستش را بلند کرد و پایین آورد و فرمود: این که غصه ندارد! همین که ایشان این جمله را گفت گویا این علاقه من به این خانم به یکباره قطع شد و دیگر هیچ احساس تعلقی به او نداشتم. 🍀تصرف در منبری سید جلیل زرآبادی نقل می کردند: زمانی همراه حضرت آقای الهیان به مجلس روضه ای رفتیم و خطیبی بر فراز منبر مشغول صحبت بود وداشت مقدمه چینی می کرد تا به نتیجه مطلوبش برسد. من دیدم ناگهان این منبری در حرف هایش دچار لکنت و اختلال شد و نتوانست حرفهایش را جمع بندی کند فلذا به هر صورتی که بود منبر را تمام کرد و پایین آمد. من عرض کردم: آقا دایی ، چرا این منبری در صحبت هایش دچار لکنت شد؟ ایشان فرمودند: حرف هایش درست نبود و می خواست نتیجه ای ناحق بگیرد لذا نگذاشتم در این کارش موفق شود. 🌿راه بهشت استاد مهدی توکل از کسانی که با حضرت آیت الله محشور بوده نقل می کند یک بار خدمت آیت الله الهیان بودیم که پسرش حسن آقا آمد و گفت: می خواهم طلبه شوم. حسن آقای الهیان در تهران کارگاه جوراب بافی داشت. آقای الهیان فرمود: شغل شما خوب است؛ چرا می خواهی بروی طلبه شوی؟ حسن آقا عرض کرد: می خواهم با طلبگی به بهشت بروم. پدر فرمود: مگر بهشت رفتن منوط به طلبگی است و این همه مردم که به بهشت می روند، طلبه شده اند؟ اما پسر همچنان اصرار می کرد و آقای الهیان نمی پذیرفت. وقتی حسن الهیان رفت ما پرسیدیم: آقا! طلبگی خیلی خوب است؛ چرا نهی می کنید؟ فرمودند: ایشان جوراب بافی را رها می کند و به قم می رود و معمم می شود و بعد از دو سال دوباره رها می کند و به شغل جوراب بافی بر می گردد. خب! این چه کاری است؟ اتفاقا همین طور هم شد و حسن آقا به قم رفت و طلبه شد و معمم گردید و بعد از دو سال هم دوباره مکلا شد و بر سر شغل اولیه اش باز گشت. 🍂بند آمدن باران حاج مهدی توکل نقل می کند که: روزی باران می بارید. شیخ علی اکبر در حال وضو گرفتن بود. موقع مسح، متوجه شد که باران مانع می شود. شیخ اشاره ای به آسمان کرد. برای لحظه ای باران بند آمد. او که مسح کشید، باران دوباره شروع به باریدن کرد. 🍁انگشتری سلیمانی آیت الله سید موسی زرآبادی آیت الله شیخ علی اکبر الهیان نقل می کند که با استادش سید موسی زرآبادی از جایی می گذشتند. به رودی رسیدند. حضرت استاد سید موسی، انگشتری خویش به آب زدند و کف رود نمایان شد و آنان از آن بستر رودخانه گذشتند و سپس دوباره انگشتری را به آب زده، رود به حالت عادی بازگشت. درباره این انگشتری باید گفت چنان که آقای میرزایی سال ۱۳۸۰ نقل می کند ایشان آن را از طریق علوم غریبه در یک سفر به خزینه ارض به دست آورده بودند و هماره با ایشان بوده است. وی انگشتر را به دست می کرد و خفا حاصل می شد و غالب غیر مغلوب می شد. انگشتری دارای نقش اسم خاص بود. @shia5t
معرفی شیخ علی اکبر الهیان تنکابنی قزوینی ، استان شهر : قسمت چهارم : 🍃گروه کولی گروهی کولی و آوازه خوان با تار و چنگ، طبل و کرنا، با آیت الله الهیان در یک ماشینی به قصد رشت نشسته بودند و به هدف آزردنش شروع به نواختن نمودند وی با ملایمت و ملاطفت ابزار نواختن آنها را گرفت و دستی بر آنها کشیده و به آنها بازگردانید. کولیان هر چه خواستند چیزی بنوازند از هیچ یک صدایی در نیامد. واقف الاسرار الهی، صفحه 143 🍂طی الارض در طی الارض و معراج و اسراء آیت الله الهیان قصه ها و حکایات بسیاری گفته شده است. ایشان نیز همانند استادش آیت الله سید موسی زرآبادی دارای چنین کراماتی بوده است. دوستان ایشان از جمله سید معصومی اشکوری نیز دارای کراماتی از این دست بود که در کتب و افواه مردم مشهور و معروف است. سید محمد میراحمدی می گوید: در افواه مردم از گذشته بود که آقای الهیان را در یک زمان افرادی در شهر های مشهد و قزوین و جورده رامسر دیده اند. یعنی یکی گفت در فلان روز من آیت الله را در مشهد دیدم و ملاقات کردم و آن دیگری گفت در قزوین بود و آن دیگر گفته در جورده در فلان منزل بود. 🍀به کک ها بگویید ، بروند شیخ عبدالحسین لاهیجی ساکن لاهیجان نقل می‌کند: از مرحوم الهیان شنیدم که فرمود: تمام هوی و هوسها را از خود دور کردم و هیچ آمالی در من وجود ندارد. و نیز نقل نمود: حدود سال ۱۳۷۰ قمری نامبرده یک شب تابستان با عده‌ای از ارادتمندان آن جناب در منزل ما بودند. آن شب در اتاق کک زیاد بود به حدّی که همه را ناراحت می‌کرد. یکی از دوستان ککی را با دست کشت. مرحوم الهیان متغیّر شد و فرمود: چرا این حیوان را می‌کشید؟ بگویید. برود - لحظاتی نگذشت که تمام ککها از اتاق خارج شدند، و مدتها در آن اتاق کک مشاهده نگردید 🍃شیر سگ خورده سید محمد میر احمدی نقل می کند: یکی از بزرگان به شیخ علی اکبر الهیان ارادتی خاص داشت. ایشان را به همراهی گروهی از دوستان و علاقه مند ایشان برای مهمانی و ضیافتی دعوت می کند. وقتی سفره را انداختند و خورشت و برنج را آوردند، دیدند آقای الهیان با نانی خودش را مشغول کرده است. میزبان پیش آمد و گفت: این مهمانی برای شما است، ولی شما چیزی از این غذا تناول نمی کنید. ایشان سکوت می کنند و ضمن تشکر به خوردن نان خویش بر سفره رنگارنگ میزبان ادامه می دهد. میزبان می گوید: جناب شیخ! ما خمس خودمان را به خود شما حساب می کنیم و مشکلی از نظر شرعی ندارد و شما می توانید از این گوشت گوسفند تناول کنید که از مال مخمس است. آقای الهیان طفره می رود و می گوید شما بخورید ما به همین نان خالی هم قانع هستیم. میزبان که آقای الهیان را به خوبی می شناخت به زیرکی دانست که در این غذا باید یک مشکلی باشد؛ زیرا از غذا حرام و گناه و مانند آن ها بوی گندی به مشام مومن می رسد و آنان متوجه حقیقت می شوند. با خود گفت نکند گوسفند مرده بود یا ذبح به درستی انجام نشد. با اصرار از آقا می خواهد تا موضوع را بگوید: ایشان می گوید این گوسفند مشکل دارد بروید بپرسید به شما می گویند. میزبان پرس و جو کرد. دید از نظر شرعی ذبح به درستی انجام شده و مشکلی ندارد. از چوپان و گالش می پرسد و گالش می گوید: این گوسفند در بچگی مادرش را از دست داد و از شیر سگ تغذیه کرده است. گفتنی است که در گیلان و به ویژه لاهیجان و املش و لنگرود این داستان به نحوه دیگری نیز گفته شده است. گویا در مهمانی یکی از خاندان بزرگ صوفی های املش برای آیت الله الهیان یک گوسفند خفه شده سربریده بود. پس می تواند نقلی دیگر از همان واقعه و کرامت الهیان باشد و یا این که این در مجلسی دیگر اتفاق افتاده باشد و این دو داستان و دو کرامت جدا از هم باشد. این داستان را سپس از خود سید احمد میراحمدی شنیدم. @shia5t
معرفی شیخ علی اکبر الهیان تنکابنی قزوینی ، استان شهر : قسمت پنجم : 🍃ابطال شعبده با اراده آیت الله شیخ علی اکبر الهیان دکتر سید علی اکبر میرحسینی تنکابنی از شاگردان آیت الله العظمی شیخ علی اکبر الهیان نقل می کند: استادم فرمود: وقتی ما چند از دوستان از جایی می گذشتیم دیدیم که معرکه گیری معرکه گرفته است. او جامی را بالای یک تکه چوب به گردش در آورده بود. آن جام به سرعت بالای آن قطعه چوب می رقصید؛( درحقیقت تردستی و شعبده ای داشت) یکی از ما نگاه تندی به آن جام کرد و آن جام فورا سرنگون شد. معرکه گیر دانست که به خاطر نگاه نافذ یکی از اولیا الهی ست که این چنین جام سرنگون شده است. به اطراف نگاه کرد که صاحب نظر را بشناسد ولی ما سر خود را پایین انداخته و به سرعت رد شدیم.(به نقل از خاطرات من از استاد از مجموعه سیمرغ قاف عشق ؛ صفحه ۲۰۴) 🌿سینی را گرفت و آن را مثل کاغذ پاره کرد مرحوم شیخ مجتبی قزوینی ادر مورد دایی­شان مرحوم شیخ علی اکبر الهیان نقل می کردند : من به دایی‌ام حاج شیخ علی اکبر الهیان گفتم: دایی، این آیه أَلَنَّا لَهُ الْحَدِیدَ که درباره حضرت داوود است. یعنی ایشان بی کوره و بی آتش آهن را ذوب می­کرد، چگونه است؟ ایشان می­خواست دایی را تحریک کند که موفق شد و دایی گفت نرم شدن آهن برای حضرت داوود چیزی نیست! حضرت داوود مقامش بالاتر است. خداوند متعال آهن را برای طلبه ای نرم می­کند! سپس فرمود سینی مسی کنار دیوار (که بسیار بزرگ بود) را بیاور و من آوردم. سینی را گرفت و آن را مثل کاغذ پاره کرد!! این آن که من به چشم خود دیدم! 🍂وفات مرحوم الهیان همان‌طور که گذشت همیشه در سفر بود و در سال اخیر بیشتر اوقات را در طالقان می‌گذرانید تا در اوایل زمستان ۱۳۳۹ خورشیدی بیمار شد و بیماری ایشان شدت یافت و در بیمارستان دکتر هشترودی تهران بستری گردید و در روز سه‌شنبه سیزدهم بهمن ماه ۱۳۳۹ خورشیدی سال ۱۳۸۰ قمری به‌درود حیات گفت .جنازه‌اش به قم حمل شد و مرحوم آیت‌الله‌العظمی بروجردی بر ایشان نماز گذارد (و گویا این آخرین نماز میّت ایشان بود که بجا آورد) و ایت الله بروجردی در مورد ایشان گفت: مردی که دنیا نتوانست او را بفریبد؛ و ایشان سرانجام در قبرستان «وادی‌السلام قم» به خاک سپرده شد. 🍃وصیت عمل نشده آیت الله الهیان آیت الله الهیان دوست نداشت در بیمارستان فوت کند اما تقدیر چنین نبود. او به آقایان سید حسن دبیر حاج سید جوادی و مرحوم سید محمد علی موسوی گرمارودی وصیت کرده بود: مرا نزد قبر استادم آقا سید موسی زرآبادی دفن کنید. فرزندان ایشان چون آقا در تهران فوت کرده بود وی را به قم برده و در قبرستان وادی السلام خاکفرج دفن کردند. 🍁رفت و آمد به دنیا آقای مهدی توکل نقل می کند: من پس از رحلت مرحوم آیت الله الهیان شبی در عالم رویا دیدم که وی در مدرسه التفاتیه است و در حال جمع کردن اثاثیه مختصرش است و قصد دارد به طالقان برود. عرض کردم: آقا! شما که از دنیا رفته اید دیگر به طالقان رفتن چه معنا دارد؟ ایشان خندید و گفت: شما خیال می کنی من نمی توانم به دنیا بیایم؟! چرا می توانم! توضیح : همین رفت و آمدش به دنیا را می توان در سلامت جسم و پیکر آن مرحوم دید که اکنون پس از پنجاه سال قبر بزرگوارش آشکار و پیکر سالم و جسد سالم ایشان پیدا شده و آستانه ای را برای می سازند که در خور ایشان باشد. @shia5t
معرفی شیخ علی اکبر الهیان تنکابنی قزوینی ، استان شهر : قسمت ششم : 🍁سالم ماندن کفن و جسم مطهر مرحوم حاج شیخ علی اکبر الهیان بعد از گذشت بیش از پنجاه سال از ارتحال ایشان مزار ایشان در یکی از اتاق­های این قبرسـتان وادی السلام قم بوده است که چندین سـال پیش در طرح بهسـازی شـهرداری، کلیه اتاق­های این قبرستان تخریب می­شود. اقای محمدرضا حکیمی که از ارادتمندان این مرد روحانی و الهی بوده و حتی گاهی بر مزار ایشان وقوف کرده و شب­ها در آن مکان به عبادت بیتوته می­کرده است، خواستار ایجاد بقعه ای بر مزار منور ایشان می­گردد و تمهیدات لازم از حیث مجوزهای لازم از مسئولان شهری برای انجام این مهم فراهم می­گردد. عملیات ساختمانی به منظور احداث این بنا در حدود چند سال پیش آغاز می­شود و طبق نقشه مهندسین، حفره‌هایی به عمق هشت متر جهت ایجاد ستون­های لازم برای این بقعه حفر می­گردد. حجت الاسلام عبداللهیان متولی ساخت این بقعه می­گوید روزی در هنگام تخلیه یکی از حفره‌ها، دیواره قبر مطهر این عالم ربانی فرو می­ریزد و جسد مطهر ایشان سالم مشاهده می­گردد! حجت­الاسلام عبداللهیان بلافاصله در محل بقعه حاضر می­شود و با همیاری کارگران دو طرف کفن که کاملاً سالم بوده را گرفته و پیکر مطهر ایشان را به قسمت دیگری منتقل می­کنند و در عرض چندین ساعت، قبر جدیدی حفر می­کنند و جسد مطهر را بعد از گذشت چندین سال از ارتحال وی مجدداً تشییع و به خاک می­سپارند! البته تمامی این مراحل فیلمبرداری شده است و جای هیچ شک و شبهه ای نیست و حتی علامه محمدرضا حکیمی قبل از احداث این بقعه به برخی خواص اظهار داشته بودند که من مطمئنم پیکر مطهر ایشان همچنان سالم مثل روز اول است! برای ساخت این بقعه آبرومند و مهندسی شده بر مزار مطهر این عالم ربانی، چند تن از بزرگان علما ضمن زیارت مزار ایشان، مبالغی اختصاص دادند ولیکن کار نیمه تمام مانده بود تا اینکه قبل از ماه محرم یکی از مراجع و علمای بزرگ که از مفسران قرآن کریم هستند، از مزار این عالم ربانی زیارت کرده و توجهی خاص برای تکمیل این بنا فرموده و دارالقرآن حضرت علامه طباطبایی (رض) نیز مؤسسه معارف اسلامی امام رضا (ع) را در اتمام این بقعه منوره یاری می­نماید. 📚معرفی کتاب در مورد ایشان در کتاب "آیت عرفان" بخشی از سرگذشتٰ دیدگاه‌ها و کرامات شیخ علی اکبر الهیان گرد آوری شده‌است. نویسنده خلیل منصوری این مطالب را از گواهان و کسانی که خود به دست وی شفا یافته‌اند گرد آوری کرده‌است؛ برای اشنایی بیشتر با شیخ ، میتوانید به این کتاب مراجعه فرمایید. @shia5t
📚آیت عرفان: کرامات و سرگذشت شیخ علی اکبر الهیان مؤلف: خلیل منصوری ناشر: لاهیجی @kotob113
مزار شیخ علی اکبر الهیان در آرامستان وادی السلام قم @shia5t
توضیحاتی در مورد شیخ علی اکبر الهیان در کنار مزارشان @shia5t
معرفی عرفا و اولیاء الهی گمنام ، که در قید حیات نیستند
▪️سیزدهم بهمن سالروز رحلت عبد صالح خدا مرحوم شیخ علی اکبر الهیان تنکابنی قزوینی ، تسلیت باد. @shi
🔻برای دسترسی به ابتدای مطالبِ مربوط به معرفی زندگینامه ی عبد صالح خدا مرحوم شیخ علی اکبر الهیان تنکابنی قزوینی در کانال ، به لینک زیر مراجعه فرمایید : eitaa.com/shia5t/790 @shia5t
▪️بیستم بهمن سالروز رحلت عارف فرزانه حاج سید حسین یعقوبی قائنی ، تسلیت باد. @shia5t
معرفی مرحوم حاج سید حسین یعقوبی قائنی ، استان شهر : قسمت اول : 🔻عارف خراباتی ،حاج اقای قائنی ، از اساتید برجسته ی اخلاق و عرفان معاصر بودند ؛ برخی از بزرگان اهل معرفت ، ایشان را عارف کامل میدانند... 🍃حاج اقای یعقوبی قائنی شاگرد دو عارف کامل ، شیخ محمدجواد انصاری همدانی و ایت الله سید جمال‌الدین گلپایگانی بوده است. 🔻روش تربیتی ایشان در عرفان ، محبت بود... 🍂حاج اقای یعقوبی همچنین با بزرگانی از جمله ایت الله سید رضا بهاءالدینی، ایت الله میلانی و شیخ حسنعلی نجابت شیرازی در ارتباط بوده است. وی در جوانی راهی عتبات شده و در حوزه علمیه سامرا، نجف، کربلا و قم تحصیل کرده است. 📝گوشه ای از زندگینامه ی عالم ربانی مرحوم حاج سید حسین یعقوبی قائنی به نقل از خود ایشان حقیر از طفولیت بسیار اهل عشق و محبت بودم و نیز نسبت به ائمه ی معصومین علیهم السلام علاقه ی زیادی در قلبم مکتوم بود که گاهی ظهور می کرد. گاهی در بیابان ها در جای خلوت به انتظار ظهور گریه می کردم. نسبت به پول و ثروت و دنیا بی علاقه بودم و اصلا برای آینده فکر نمی کردم. نسبت به قیامت و عوالم آخرت هم به خداوند متعال خوش بین بوده و می گفتم: خداوند مرا به جهنم نخواهد فرستاد و مضمون این فراز از دعای کمیل «و لأبکین علیک بکاء الفاقدین و لأنادینک أین کنت یا ولی المؤمنین» که در آن وقت اصلا از آن اطلاعی نداشتم، بیانگر حال درونی ام بود. پس از فوت مادر چندین مرتبه از قائن به مشهد رفتم. آخرین بار مدتی در آنجا مانده، سپس عازم تهران شدم. در آن وقت تقریبا پانزده سال داشتم. پس از گذشت حدود دو سال به ذهنم آمد که از قائن و اقوام خود دیدن کنم، لذا رهسپار قائن شدم. این سفر برایم سفر با خیر و برکتی بود چون کاملا باعث تنبه حقیر شد و سرعت گذشت عمر را برایم ممثل کرد. زیرا همین که وارد قائن شدم افراد هم سن خود را می دیدم که قیافه های شان عوض شده، به صورت مرد به نظر می رسیدند و اشخاص کامل را می دیدم که موی سر و صورت شان سفید شده است. در اثر این ملاقات ها حالت عجیبی پیدا کرده، حالم دگرگون شد و نسبت به زندگی دنیا بی میل شدم اما نمی دانستم تکلیف چیست و چه باید کرد. به فکرم رسید اگر به وضع عادی بخواهم ترقی کنم و با سعی خود پیشرفت نمایم، عمری طویل لازم دارد و چون فطرتا عقیده ی خوب و محکمی به ائمه ی اطهار علیهم السلام داشتم، با خود گفتم: عریضه ای بنویسم و از آنها کمک بخواهم تا راه برایم روشن شود. لذا با زعفران عریضه ای نوشته، به مشهد فرستادم تا آن را در مرقد مطهر حضرت علی بن موسی الرضا علیه السلام بیندازند. مضمون آن عریضه تا آنجا که در خاطرم هست چنین بود: یا علی بن موسی، به هر کجا و هر شغلی که دوست دارید فقیر را موفق فرمائید. @shia5t
معرفی مرحوم حاج سید حسین یعقوبی قائنی ، استان شهر : قسمت دوم : پس از آنکه عریضه را به ارض اقدس طوس فرستادم و چند روزی از این قضیه گذشت، در خود انقلاب عجیبی می دیدم و گاهی گویا کسی با من حرف می زد و می گفت: خوب، فرض کن حالا ما تو را به بالاترین مقامات عالم دنیا رساندیم، فکر کن ببین انسان در این عالم چند سال زیست می کند، الآن هفده سال از عمرت گذشته، آیا بعد از رسیدن به مقامات خیالی، چند سال دیگر زندگی خواهی کرد و چه استفاده ای خواهی برد ؟ در حال ریاست با چه مسئولیت ها و خوف و خطرهایی مواجه می شوی ؟ بعد از آن نیز خواهی نخواهی چنان که بالحس می بینی، خواهی مرد! آیا این ریاست در قبر به درد تو می خورد و در آنجا ضرری را از تو دفع خواهد کرد ؟ البته جواب پس از تأمل منفی بود. آنگاه به این نتیجه رسیدم که ریاستی خوب است که در آن فنا و زوال راه نداشته باشد و آن تنها مقامات اخروی بود. و چون بحمدالله نسبت به آخرت، شکی در وجودم نبود لذا پس از هجوم این گونه افکار و مشاهده ی دگرگونی های مردم، به کلی از فکر دنیا و مقامات دنیوی منصرف شدم. و چون حقیقتا قلبم از دنیا اعراض کرده بود، هنگامی که با گوش دل می شنیدم که کسی می گفت: اکنون هر مقامی را که بخواهی به تو می دهیم، می گفتم: فقط آن مقامی را می خواهم که همیشگی و پاینده باشد. این فکر در سر، راه پیدا کرده و این درد در دل، هم نشین شده بود، در حالی که یک مسأله هم از دین نمی دانستم. فقط نماز را همان طور که می دانستم می خواندم. سر انجام تصمیم گرفتم خود را به کنار قبر مظلوم کربلا برسانم و آن بزرگوار را نزد خدای خود شفیع قرار دهم تا خدا، بنده را بیامرزد و پس از آن از این عالم ببرد! و دیگر هیچ آرزوی دنیوی در نظر نداشتم. حتی مسئله ی طلبه شدن هم در فکرم نبود. فقط می گفتم: اگر قرار است زنده باشم هر شغل و هر محلی که خدا و رسولش - صلی الله علیه و آله - دوست دارند، از لطف و مرحمت، بنده را رهنمون شده، برایم مقدور فرمایند. با قلبی صاف و دلی امیدوار به درگاه بی نیاز دست بلند نموده، عرض کردم : خدایا تکلیفم چیست و چه باید کرد ؟ بلا فاصله در دلم جواب آمد : از راه اهواز به سمت کربلا برو. این جواب که خالی از صوت بود چنان در دلم جای گرفت که تصمیم صد در صد بر امتثالش گرفته، از جای حرکت کردم. @shia5t