و همه ائمه را منافقین از بین بردند !
مرحوم حاج آقا مجتبی تهرانی
اگر در طول تاریخ صدر اسلام و دو قرن و نیمی که ائمه بودند را نگاه کنید، می بینید ائمه ما با همین خط نفاق روبرو بودند و همه آن ها فدای دین اسلام شدند و همه شان را منافقین از بین بردند. یک نفر را کافر از بین نبرد؛ همه شان منافق بودند.
ضربه ای که آن ها به اسلام زدند، اصلا كفار توان آن را نداشتند که بزنند و خط انحرافی را که ایجاد کردند، بی نظیر بود.
در بین آن ها به نظر من یعنی این منافقین که با ائمه مواجه بودند، کسی که خیلی نفاقش قوی بود، که یزید این نفاق را نداشت و گاهی گفتم: يزيد قدری با صفاتر عمل کرد، البته درست است که به جنایت بسیار بزرگی در تاریخ دست زد، ولی می خواهم از نظر شخص خودش بگویم. در بین تمام آن ها به نظر من - کسی که از نظر نفاق قوی ترین بود؛ به حدی نفاقش قوی بود که حتی نسبت تشیع به او دادند و می گویند: شیعه امام کش است. کجا شیعه امام گش است؟! آن منافق زبردست #مأمون است.
امام هشتم (ع) را از مدینه چگونه با جلال و عظمت آورد، ببینید نفاق چه می کند! امام را آورد و وارد طوس کرد. بعد آن بساط ولایت عهدی را راه انداخت. کسی چه می دانست که این خبيث، امام هشتم (ع) را به پذیرش آن تهدید کرده است، خود امام هشتم (ع) در روایتی می فرماید که ایشان را تهدید کرد که اگر نپذیرید، شما را می کشم. ببینید در خفا چه کار می کند و در ظاهر هم ببینید چه کار می کند! در منافقانه عمل کردن خیلی زبردست است و نظیر او را در بین تمام خلفای بني العباس و بنی امیه ندیدم.
بعد که تقریبا به هدفش رسید و بنی هاشم را متفرق و آن هسته مرکزی را متلاشی کرد، دست به آن جنایتی زد که می دانید. بعد هم که امام هشتم (ع) را شهید کرد، ببینید در تشییع جنازه چه کار کرد! سر و پای برهنه راه افتاد، به پهنای صورت اشک می ریخت.
این موارد را می گویم برای اینکه گوش و چشم تان را باز کنید و فهم تان را به کار بیندازید، فریب یک سنخ مسائل را نخورید، اصول، دست تان باشد و ببینید که چگونه عمل کرده است.
#مجموعه_اخلاق_ربانی #ویژگی_های_نفاق_و_منافقین
چند جلسه از جلسات مرحوم آقا مجتبی تهرانی را برایتان گذاشتم اگر علاقمند شدید میتوانید بقیه جلسات را در آدرس زیر ببینید
https://mojtabatehrani.com/
•┈┈••✾•🌿🌺🌿•✾••┈•
پاتوق بچه شیعه ها
@shia_patogh
💠 آنتی رخوت😴
💤 یکی از عوامل #سستی در انسان، سهل انگاری در کار های گذشته است.
کارمندی که دیر سر کار میرود، دانش آموزی که تکالیف خود را یکی در میان انجام میدهد، کارگری که بیش از اندازه به خود استراحت میدهد و مادری که تمیز کردن خانه را پشت گوش میاندازد.
🌀این ها کسالت به سراغشان میاید.
📿امیرالمؤمنین میفرمایند:
💠«لا ترخصوا فتدهنوا»💠
به خودتان اجازه #مرخصی_رفتن در کار ها و پشت گوش انداختن آن ها را ندهید چرا که این کار باعث ایجاد سستی و رخوت در شما میگردد. پس طبق برنامه عمل کردن و پشت گوش نینداختن کار ها یکی از عوامل مؤثر ایجاد نشاط و قوت انسان است.
#تربیت
•┈┈••✾•🌿🌺🌿•✾••┈•
پاتوق بچه شیعه ها
@shia_patogh
چند نکته درباره "ریا" در فضای اداری
ریا و تزویر و یا به قول خودمان #نفاق پدیده ای زشت و چندش آور است.
گاهی ما خیلی سطحی به این پدیده نگاه میکنیم و حتی ممکن است برخی افراد جوامع غربی را از جهت کم بودن #ریا بهتر بدانند و استدلالشان این است که آنجا ریا و تزویر کمتر است چون کمتر به آن نیاز هست.
در پاسخ به این دسته افراد باید گفت این نظر شما همانند کسی است که میگوید راهکار کاهش طلاق این است که اصلا ازدواجی رخ ندهد. راست میگوید؛ اگر ازدواجی نباشد طلاقی هم رخ نخواهد داد. ولی به چه قیمتی؟ و آیا به هدف رسیده ایم؟
اگر اخلاق و ارزشها در جامعه حاکم نباشند دیگر کسی ریا و تزویر به کار نخواهد بست ولی راهش این نیست که جامعه را عاری از اخلاق و ارزش کنیم تا کسی ریا نکند.
تا قبل از قدرت گرفتن پیامبر و تشکیل حکومت در مدینه نفاق بسیار کمتر بود ولی آیا باید مردم خود را حکومت اسلامی نبوی محروم کنند تا ریا و نفاق در مدینه رخ ندهد؟
راهکار چیست؟
در پاسخ به این سوال آنچه مسلم است اینکه راهکار ارزش زدایی از جامعه نیست، بلکه ۱) از سویی باید #سطح_فکر افراد جامعه را بالا برد تا به این بینش توحیدی برسند که همه چیز دست خداست و دورویی نهایتا به خیر منجر نخواهد شد و ۲) از طرفی مدیران و حاکمان با #بصیرت و تیز بینی اسیر #چاپلوسی و تملق و ظاهر سازیها نشوند و تیر منافقان به سنگ بخورد.
هر چقدر مدیران بالادستی دیندارتر و ارزش محورتر و انقلابیتر باشند لاجرم احتمال ریا و تزویر بیشتر خواهد شد و افراد زیادی سعی خواهند کرد که خود را با ظاهر سازی به مدیر متدین و انقلابی نزدیک کنند. این موضوع نقطه قوت یک #تشکیلات است که بر پایه اخلاق و دین و ارزش بنای مدیریت داشته باشند ولی در کنار آن فعالیت فرهنگی و تیزبینی مدیران باید بیشتر و جدی تر باشد.
مواظب باشیم افراد زیادی در بزنگاهها رنگ عوض میکنند و عجیبتر اینکه برخی کلا بی رنگ شدهاند تا در هر دوره ای بتوانند به محکمی به صندلی خود بچسبند. یعنی برای حفظ جایگاه خود حاضر شده اند از ابراز عقاید و نظر خود صرف نظر کنند که همیشه باشند و چه بسیارند این افراد در اطراف ما، که به هیچ وجه هم شایسته اعتماد نیستند.
علی حسنوند
۱۷ مهر ۴۰۰
اراک
•┈┈••✾•🌿🌺🌿•✾••┈┈•
پاتوق بچه شیعه ها در واتساپ
https://chat.whatsapp.com/KcRPfO5DDhzAKCxWl4cZOV
به صورت لباس شخصی سوار اتوبوسی در کردستان شد. آنقدر اتوبوس تکان می خورد که کودک کردی که همراه پدرش کنار آن ها نشسته بود دچار استفراغ شد. او کلاه زمستانی اش را زیر دهان کودک گرفت. کلاه کثیف شد.
پدر بچه خواست بچه اش را تنبیه کند.
با لبخند مانع شد و گفت: کلاه است می شوییم پاک می شود...
مدت ها بعد در عملیاتی سردار خرازی و رفقایش محاصره شدند. کاری از دستشان برنمی آمد.
رئیس گروه دشمن که با نیروهایش به آن ها نزدیک شده بود ناگهان اسلحه اش را کنار گذاشت، سردار را در آغوش گرفت و بوسید؛ صورتش را باز کرد و گفت: من پدر همان بچه م... با رفتار آن روزت مرا شیفته خودت کردی. حالا فهمیدم که شما دشمن ما نیستی.
♦️حدیث خوبان_ ص۲۵۴
•┈┈••✾•🌿🌺🌿•✾••┈•
پاتوق بچه شیعه ها
@shia_patogh
▪️از ابزار پروپاگاندای غرب اعلام لیست کشورهای شاد است که در آن "غربیها" همواره شادترین مردمان نامیده میشوند. و برخی شرقی های روشن فکر هم آرزوی زندگی در آن را دارند.
🇫🇮 *فنلاند* یکی از این کشورهای همیشه شاد است، در حالیکه یکی از بالاترین آمار خودکشی را در جهان دارد. 🤨
❓❕ *آیا کشوری که مردمش چپ و راست خودکشی میکنند شاد است؟*
چقدر از آمارهای دیگری که با قدرت رسانه ای به خورد ما داده اند همینطور است؟
https://on.mktw.net/3Bvpn3q
•┈┈••✾•🌿🌺🌿•✾••┈┈•
پاتوق بچه شیعه ها در واتساپ
https://chat.whatsapp.com/KcRPfO5DDhzAKCxWl4cZOV
یک حدیث جالب و مهم و شرح مقام معظم رهبری بر آن:
عن عطاء بن یَسار، عن عائشة قالَت: قال رسولُ الله«صلیاللهعلیهوآله»: ما خُیِّرَ عمّارُ بن یاسر بین أمرَین الّا اِختارَ أشدَّهما.
این، روایتی است از پیغمبر در مدح و تمجید از جناب عمّار یاسر. راوی هم جناب عایشه، زوجۀ پیغمبر اکرم است. تقریباً یک معیاری را دست میدهد. میفرماید:
هرگز عمّار بین دو کار مخیّر نشد یعنی دو کارِ نیک، دو کارِ خیر، مگر اینکه سختترینِ آن دو کار را انتخاب کرد.
فرض بفرمایید انسان میخواهد مالی را صدقه بدهد، یک طور صدقه دادن کارِ آسانی است، مثلاً در صندوق صدقات یک پولی میاندازد. یک طور هم کارِ سختتری است، و آن اینکه انسان میگردد، آن مستحِقِّ حقیقی را پیدا میکند و پول را به دست او میرساند. این، سختتر است. اگر جناب عمّار بین این دو کار مخیّر میشد، کار سخت را انتخاب میکرد.
یا فرض بفرمایید جناب عمّار هم در زمان پیغمبر که جوان بود، هم در زمان امیرالمؤمنین که پیرمردی شده بود، در جهاد شرکت میکرد. به دو صورت میشود در جبهه کار انجام داد؛ بعضی کارها آسان است، بعضی کارها سخت، او سختتر را انتخاب میکرد. لذا در جنگ صفّین، جناب عمّار سختترین کار را انتخاب کرده بود یعنی هم میجنگید، شمشیر میزد، هم آن کسانی را که دچار وسوسه و تردید میشدند، با استدلال، با بیان وافی و شافی، آنها را هدایت میکرد و این، از جملۀ کارهای مهمی بود که جناب عمّار انجام میداد.
این، یک ضابطۀ تقریباً کلّی است که: انسان بالطبع، سهلگرا است، کارِ آسانتر را ترجیح میدهد. اگر از لحاظ زمانی هم دو کار در طول یکدیگر قرار داشته باشند، ما اوّل سراغِ آن کارِ آسان میرویم و آن را انتخاب میکنیم!
امروز در مواجهۀ با جبهۀ عظیمی از دشمن که با انواع و اقسام ترفندها و ابزارها، ابزارهای سخت، ابزارهای نرم، در مواجهۀ با نظام اسلامی و با اسلام در واقع، با پرچم برافراشتۀ اسلام قرار گرفته است، بعضی از کارها کار آسانی است، بعضی از کارها سخت است، #فکرکردن لازم دارد، #مطالعه کردن و #دقت کردن لازم دارد، #فحص لازم دارد، #پیدا کردن یاران و همکاران لازم دارد. اینها کارهای سخت است که ما معمولاً میرویم سراغ آسانترها! آن کاری که آسان است، آنرا انجام میدهیم. اگر رسیدیم به کار سخت، آنها را هم یا انجام میدهیم، گاهی هم انجام نمیدهیم. اما ترجیح میدهیم کارِ سهل را! یعنی سهلگرائی، آسانگرائی، دنبال کارهای آسان بودن. و این، غیر از سهلانگاری است، آسانگیری است.
آسانگیری حرف دیگری است، کاری را که پیچیده است، انسان به پیچیدگیِ آن توجه نکند، آنرا با نگاه سطحی نگاه کند. این، سهلانگاری است. سهلگرائی این است که انسان دنبال کار آسان برود، کار سخت را رها کند! واقعاً امروز حوزههای علمیه بخصوص حوزۀ علمیۀ قم وظائف سنگینی دارند که کارهای سختی است. اینکه انسان مطالعه کند، درس بدهد، یک عدۀ شاگرد از او استفاده کنند؛ کار خوبی است اما از جمله کارهای آسانی است. در کنار این، کارهای سختی هم وجود دارد. من توصیه نمیکنم درسها را تعطیل کنند، مدرّسین درس نگویند و طلبهها را محروم بگذارند!. نه، این هم کارِ لازمی است اما از کارهای سخت غفلت نباید کرد!
نگاه کنیم، ببینیم امروز ابزار دشمن برای تغییر باورها چیست؟ این، یکی از کارهای مهم است. برویم سراغ اینکه در مقابل ابزار دشمن، چه ابزار سختِ او، چه ابزارِ نرم او، برای تغییر باورها، ما چکار میتوانیم انجام بدهیم؟ این کار سخت را همه موظفند انجام بدهند. انجام دادنش هم به این نیست که ما بگوییم یا یک کتابی بنویسیم مثلاً در باب ولایت فقیه یا در باب لزوم جهاد؛ اینها آن کارهای آسان است.
کار سخت این است که:
#شیوۀ دشمن را بشناسیم، #حیلههای او را بفهمیم، راههای نفوذ دشمن را پیدا کنیم. امروز در کشور چند میلیون دانشجو داریم، علاوه بر دانشجویانی که در کشورهای اسلامی هستند، همۀ اینها مشتاقاند حرف درستی را از یک جایی بشنوند! از اسلام، یک تعریف درستی، یک بیان درستی را بشنوند. این کار، کار کیست؟ چه کسی باید این کارها را بکند؟ جناب عمّار اکتفاء به این کارهای معمولی و عادی و آسان نمیکرد، نگاه میکرد اگر میدید جمع بین کار آسان و سخت ممکن است، هر دو را انجام میداد، اما اگر میدید که ناگزیر باید یکی را انتخاب بکند، او سختترین را انتخاب میکرد.
این، شد ضابطه، شد درس، معیار، اینگونه باید حرکت کرد. ما خُیِّر عمّارُ بن یاسر بین أمرَین الّا اختار أشدَّهما ! این را پیغمبر دربارۀ عمار میفرماید، این تمجید پیغمبر از عمّار درسی است برای ما.
امالی ص ۴۹۰
•┈┈••✾•🌿🌺🌿•✾••┈•
پاتوق بچه شیعه ها
@shia_patogh
🌴 #صلوات_بر_امام_حسن_عسکری_ع
آیت الله مشکینی:
مبادا روز شهادت یا ولادت امامی بگذرد و شما آن امام را زیارت نکنید.
⚫️ شهادت امام حسن عسکری ع بر شما و خانواده محترم گرامی تسلیت باد🥀
•┈┈••✾•🌿🌺🌿•✾••┈•
پاتوق بچه شیعه ها
@shia_patogh
امیرالمؤمنین علیه السلام:
بندگان خدا،
اكنون كه زبانها باز
و بدنها تندرست
و اندام فرمانبر
و جاى آمد و شد فراخ
و فرصت باقى است عمل كنيد
پيش از شتافتن نيستى
و رسيدن مرگ،
و آمدن آن را بر خودتان محقّق دانيد
و منتظرش نباشيد(بدون اینکه آماده شوید).
الْآنَ فَاعْمَلوُا وَ الْأَلْسُنُ مُطْلَقَةٌ وَ الْأَبْدَانُ صَحِيحَةٌ وَ الْأَعْضَاءُ لَدْنَةٌ وَ الْمُنْقَلَبُ فَسِيحٌ وَ الْمَجَالُ عَرِيضٌ قَبْلَ إِرْهَاقِ الْفَوْتِ وَ حُلُولِ الْمَوْتِ فَحَقِّقُوا عَلَيْكُمْ نُزُولَهُ وَ لَا تَنْتَظِرُوا قُدُومَهُ.
نهج البلاغه خطبه ۱۸۷
•┈┈••✾•🌿🌺🌿•✾••┈•
پاتوق بچه شیعه ها
@shia_patogh
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
تقدیم به کودکان دلبند شما🌷😍
امیری حسین و نعم الامیر
جان مادرت دستمو بگیر
لطفا بفرستید برای اونهایی که بچه دارن
•┈┈••✾•🌿🌺🌿•✾••┈┈•
دعوتید به پاتوق بچه شیعه ها در واتساپ
https://chat.whatsapp.com/BwWR9Lrj5Is75Lw29vrH3B
امام باقر عليه السلام:
بخدا سوگند از زمانى كه خدا آدم را قبض روح کرد، زمين را بدون امامى كه بوسيله او بسوى خدا ره جوید رها نکرد
و او حجت خداست بر بندگانش و زمين بدون امامى كه حجت خدا باشد بر بندگانش باقی نمی ماند.
اَللَّهِ مَا تَرَكَ اَللَّهُ أَرْضاً مُنْذُ قَبَضَ آدَمَ عَلَيْهِ اَلسَّلاَمُ إِلاَّ وَ فِيهَا إِمَامٌ يُهْتَدَى بِهِ إِلَى اَللَّهِ وَ هُوَ حُجَّتُهُ عَلَى عِبَادِهِ وَ لاَ تَبْقَى اَلْأَرْضُ بِغَيْرِ إِمَامٍ حُجَّةٍ لِلَّهِ عَلَى عِبَادِهِ .
الکافي, جلد۱, صفحه ۱۷۸
آغاز امامت و ولایت امام عصر ارواحنا له الفدا مبارک
•┈┈••✾•🌿🌺🌿•✾••┈•
پاتوق بچه شیعه ها
@shia_patogh
⚡️حاضرم این اعتقادم را روی کفنام بنویسند!
⚡️تا میتونید از این افشاها بکنید!
✍ رضا امیرخانی نویسنده کتاب «جانستان کابلستان»:
🔻️سال ۸۸ سفری به افغانستان داشتم که بعضی قسمتهاش رو در کتاب «جانستان کابلستان» نوشتم؛ در اون سفر دیداری با یکی از مشاوران حامد کرزی و یکی از مشاوران وزیر خارجه وقت افغانستان داشتم.
️از هر دری سخنی شد تا بحث به مراسم ۹ ربیع و لعن بزرگان اهلسنت رسید. من هی سعی میکردم با دیدگاه وحدت اسلامی حرف بزنم، اما هر چی میگفتم مشاور کرزی یه فیلم بلوتوثشده توی گوشیش نشون میداد از مجالس لعنی که فلان سخنران معروف در اون صحبت میکرد. دیدم قبول نمیکنند.
️گفتم براتون خاطرهای تعریف میکنم: «مدتی پیش که در یک مراسمی نزد رهبر انقلاب بودم، بعد از مراسم سوالی از ایشون داشتم و ایستاده بودم تا نوبتم بشه. یک حاجی بازاری متدین به آقا گفت: از موقعی که شما برگزاری مجالس ۹ ربیع رو ممنوع کردید، خودم دم در خونه میایستم و هر گوشی و ضبط صوتی که مدعوین دارن میگیرم ازشون و نمیذارم هیچ فیلم و صوتی از این مجالس بیرون بره. حاجی، توقع داشت مورد تحسین رهبری قرار بگیره؛ آقا گفت: «این که من لعن بزرگان اهلسنت رو ممنوع کردم، به خاطر عواقب اینطوریش نیست! این اعتقاد قلبی منه و حاضرم این اعتقاد رو روی کفنام بنویسن!»
️وقتی این خاطره رو برای اون دو مشاور نقل کردم، مشاور کرزی گفت: وقتی رفتی ایران به خامنهای بگو «یک مرید به مریدان تو افزوده شد!»
من چندی بعد در دیداری با رهبری این رو تعریف کردم و گفتم من افشای سرّ کردم. آقا فرمودند: «تا میتونید از این افشاها بکنید!»
•┈┈••✾•🌿🌺🌿•✾••┈•
پاتوق بچه شیعه ها
@shia_patogh
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
انتظار یعنی «آمادهباش»!
باید «آمادهباش» باشیم.
انسان مؤمن و منتظر، آنکسی است که در حال «آمادهباش» است.
اگر امام شما که مأمورِ به ایجاد عدالت و استقرار عدالت در کلّ جهان است، امروز ظهور بکند، باید من و شما آماده باشیم.
این «آمادهباش» خیلی مهم است؛ انتظار به این معنا است.
•┈┈••✾•🌿🌺🌿•✾••┈┈•
پاتوق بچه شیعه ها در واتساپ
https://chat.whatsapp.com/KcRPfO5DDhzAKCxWl4cZOV
شما را سفارش میکنم به دعا کردن، زيرا باهيچ چيز به مانند دعا به خدا نزديك نمیشويد
و دعا کردن برای هيچ حاجت كوچكى را بخاطر كوچك بودنش رها نكنيد، زيرا حاجاتهای كوچك نیز به دست همان كسی است كه حاجتهای بزرگ بزرگ به دست اوست.
امام صادق ع: عَلَيْكُمْ بِالدُّعَاءِ فَإِنَّكُمْ لاَ تَقَرَّبُونَ بِمِثْلِهِ وَ لاَ تَتْرُكُوا صَغِيرَةً لِصِغَرِهَا أَنْ تَدْعُوا بِهَا إِنَّ صَاحِبَ اَلصِّغَارِ هُوَ صَاحِبُ اَلْكِبَارِ .
الکافي جلد۲ ص۴۶۷
پیشاپیش میلاد امام صادق ع بر شما مبارک باد🪴🌹
•┈┈••✾•🌿🌺🌿•✾••┈•
پاتوق بچه شیعه ها
@shia_patogh
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
انسان چون خودش را خیلی دوست دارد،
خیال میکند که هر کاری که میکند خوب است،
و هر کاری که میکند برای خداست.
لکن اگر خودش را عرضه کند به یک کسی که خدا را میشناسد،
آن وقت به او میفهماند که نه، کار تو برای خودت بوده. همه کارها برای خودت است.
اگر رسیدی به آن جایی که این خود را کنار بگذاری و کار بکنی، آن کار برای خود نیست.
قهراً وقتی خود نباشد،
دیگر نزاع هم نیست،
دعوا هم نیست.
•┈┈••✾•🌿🌺🌿•✾••┈┈•
پاتوق بچه شیعه ها در واتساپ
https://chat.whatsapp.com/KcRPfO5DDhzAKCxWl4cZOV
"من پسر زنی هستم که با دست هایش از بزها شیر می دوشید"؛ این را به عرب بیابانی گفت. عرب بیابانی از هیبت پیامبری که همة قبایل به او ایمان آورده بودند؛ لکنت گرفته بود. آمده بود جمله ای بگوید و نتوانسته بود و کلماتش بریده بریده شده بودند.
رسول الله از جایش بلند شده بود؛ آمده بود نزدیک و ناگهان او را در آغوش گرفته بود؛ تنگ تنگ؛ آن طور که تنش تن او را لمس کند و در گوشش گفته بود: «من برادر توام؛ اَنَا اَخوکُ». گفته بود فکر می کنی من کی ام؟ فکر می کنی پادشاهم؟ نه، من از آن سلطان ها که خیال می کنی نیستم.
«من اصلاً پادشاه نیستم؛ لَیسَ بَمَلکٍ». من محمدم؛ پسر همان بیابان هایی هستم که تو از آنها آمده ای. «من پسر زنی هستم که با دست هایش از بزها شیر می دوشید»؛ حتی نگفته بود که پسر عبدالله و آمنه است. حرف دایة صحرانشینش را پیش کشیده بود که مرد راحت باشد. آخرش هم دست گذاشته بود روی شانة او و گفته بود: «هَوِنٌ علیک؛ آسان بگیر»؛ من برادرتم.
https://chat.whatsapp.com/BaNPw5VqKjGAP6TVGtNsnQ
مرد بیابانی خندید و صورت او را بوسید؛ «عجب برادری دارم».
راستی هم عجب برادری بود؛ یک برادر با کارهای عجیب و غریب؛ مثل دوست های خجالتی؛ از آنها که صداشان در نمی آید. داشت می رفت مسجد؛ تو کوچه یک یهودی جلویش را گرفت و گفت: «من از تو طلبکارم؛ همین الان باید طلبم را بدهی». رسول الله گفت: «اول این که از من طلبکار نیستی و همین طوری داری این را می گویی؛ دوم هم این که من پول همراهم نیست؛ بگذار رد شوم». یهودی گفت: «یک قدم هم نمی گذارم جلو بروی». رسول الله گفت: «درست نگاهم کن؛ تو از من طلبکار نیستی»؛ ولی یهودی همین طور یکی به دو کرد و بعد هم با حضرت گلاویز شد. کوچه خلوت بود و کسی رد نمی شد که بیاید کمک. مردم دیدند پیامبر برای نماز نرسید؛ آمدند پی اش؛ دیدند یهودی ردای پیغمبر را لوله کرده، دور گردن حضرت پیچانده و طوری می کشد که پوست گردن او قرمز شده، تا آمدند کاری کنند، از دور بهشان اشاره کرد که نیایید؛ گفت: «من خودم می دانم با رفیقم چه بکنم». رفیقش؛ منظورش همین رفیقی بود که با ردا او را می کشاند. چشمشان افتاد در چشم هم؛ یهودی گفت: «بهت ایمان آوردم؛ با این بزرگواری، تو بی تردید، پیغمبری».
بعضی وقت ها یک جوری با مردم راه می آمد که مردم سر به سرش می گذاشتند. قرآن می گوید: مردم به او می گفتند: «زودباور» است؛ حالا حتی تعبیرشان یک ذره از این هم تندتر بود؛ فکر می کردند مثلاً خودشان زرنگ ترند؛ (وَ یَقوُلونَ هُو أُذُن، قُلْ اُذُنُ خَیْرٌ لَکُمْ).[1] این «اُذُن»، یک معنی این جوری می دهد. از آن طرف نامه می فرستاد به دربار خسرو پرویز و قیصر که بیایید تسلیم من شوید و آب هم تو دلش تکان نمی خورد و از این طرف مردم می آمدند خانة او؛ ناهار می ماندند و بعد از ناهار هم می نشستند برای خودشان گپ می زدند؛ اصلاً هم حواسشان نبود که این پیغمبر است و از حرف بیخودی اذیت می شود. آن وقت نمی گفت به اینها: «برید خونه تون». جوری شد که خدا دخالت کرد و آیه نازل شد؛ «مردم! این پیغمبر من، دارد اذیت می شود؛ خودش حیا می کند بگوید؛ من به شما می گویم» إِنَّ ذلِکُمْ کانَ یُؤْذِی النَّبِیَّ فَیَسْتَحْیِی مِنْکُمْ وَ اللَّهُ لا یَسْتَحْیِی مِنَ الْحَقِّ.[2]
یک دوست عجیب غریب، از آنها که توی دوستی حساب کتاب هم نمی کنند. دیده یکی محتاج است؛ تنها ردایش را هم بخشیده، حالا نشسته توی خانه و نمی تواند آن طور بیاید مسجد. خداست که دوباره عتابش می کند (وَلا تَبْسُطْها کُلَّ الْبَسْط)؛[3] «دیگر نگفتم که همة دستت را باز کن؛ طوری که برای خودت هیچی نماند». این چه جور دلی است که تو داری؟
دل رهبر جامعه، طاقت گریة کودکی را ندارد. سر نماز، صدای گریة بچه می آید؛ نماز را تند می کند و رکوع و سجود را
کوتاه؛ سریع تمامش می کند؛ تا مادر بچه او را بغل کند. به مردم حیرت زده هم می گوید: «خوب، بچه گریه می کرد دیگر».
یک دوست عجیب غریب که آن قدر برای دوست هایش دل می سوزاند که نزدیک است کار دست خودش بدهد؛ نزدیک است جان از تنش در بیاید. باز خداست که باید موعظه کند؛ «تو قرار بود به گمراهی این مردم دل بسوزانی؛ به راهشان بیاوری؛ ولی قرار نبود دیگر از فکر اینها خودت را هلاک کنی» (فَلَعَلَّکَ باخِعٌ نَفْسَکَ عَلی آثارِهِمْ إِنْ لَمْ یُؤْمِنُوا بِهذَا الْحَدِیثِ أَسَفاً)؛[4] تو قرار بود اینها را بیاوری توی راه؛ ولی از قرار هم رفتی آن طرف تر و داری حرص می زنی. پیغمبر و حرص؟ حرص می زنی گم شده ها را برگردانی به راه (حَرِیصٌ عَلَیْکُمْ بِالْمُؤْمِنِینَ رَؤُفٌ رَحِیمٌ).[5]
عتاب ها فایده ای نداشت؟ جنس دل که عوض نمی شود. وسط جنگ احد، همان جا که مردم گلوگاهی را که سپرده بود مراقبت کنند، رها کردند و تنهاش گذاشته بودند، پیشانی و دندانش را شکستند، همان جا توی همان حال، دلش شور می زند که نکند خدا اینها را نبخشد. همان جا دست بلند می کرد؛ خ
دایا! «قوم مرا هدایت کن؛ اینها نمی دانند» اَللّهُمَّ اهْدِ قوُمی فَاِنَّهُمْ لایَعْلَمُون».
از همه قشنگ تر، حال و روز او را علی توصیف می کند. علی می گوید: «رسول الله، یک طبیب دوره گرد بود»؛ دلش نمی آمد
که خیلی با ابهت بنشیند آن بالا و مریض ها شرفیاب حضور بشوند؛ لوازم معالجه اش را برمی داشت راه می افتاد دور شهر؛ پی مریض ها. (طَبیبٌ دَوّارٌ بِطّبِه).[6]
چی با خودش برمی داشت؟ یک دستش «مرهم» می گرفت؛ یک دستش «وَسَم»؛ برای آنها که فقط زخم داشتند، مرهم می گذاشت؛ ولی بعضی ها، دمل های چرکی داشتند؛ باید جراحی هم می کرد؛ «وسم»، مال همین کار بود. وسم، یعنی داغ هایی که در قدیم برای شکافتن استفاده می کردند؛ جراحی سرپایی.
علی می گوید: «مرهم هایش کاری بودند؛ اثر داشتند (أَحْکَمَ مَرَاهِمَهُ)[7]؛ وسم هایش هم حسابی بودند (وَ أَحْمَی مَوَاسِمَهُ).[8]
اول فکر کردم از همه قشنگ تر را علی گفته؛ ولی الان یک جملة حتی قشنگ تر هم یادم آمد که درست همین حال را بگوید؛ آن هم توصیف خداست از او؛ «یک رسولی آمده سراغتان که تحمل رنج شما برایش سخت است» (لَقَدْ جاءَکُمْ رَسُولٌ مِنْ أَنْفُسِکُمْ عَزِیزٌ عَلَیْهِ ما عَنِتُّمْ).[9] آخرش هم تقصیر همین دلش شد که در آن روایت گفت: «هیچ پیامبری به اندازة من سختی نکشید». حساب دو دو تایی اگر بخواهی بکنی، نسبت به بقیة پیغمبرها خیلی هم اوضاع برای او سخت نبود. در طائف، سنگش زدند. در اُحد هم پیشانی و دندانش را شکستند. بقیه هم از این جور مصیبت ها داشته اند؛ ولی از حساب دو دو تایی که بزنیم بیرون، اگر حواست به حرف خدا باشد که «رنج های شما، برای او گران تمام می شود، طاقتش را می برد». این جوری اگر چرتکه بیندازی، راستی هم چقدر سختی کشیده! اندازة نادانی و غل و زنجیرهایی که همة ما به خودمان بسته ایم اگر بخواهد رنج بکشد، اگر حرص بزند که ما را به راه بیاورد، واقعاً هم چه کارش سخت است.
**
آخرش این که خدا داشت تماشایش می کرد و بعد گفت: «چه اخلاق شگرفی داری» (إِنَّکَ لَعَلی خُلُقٍ عَظِیمٍ).[10] انگار که از دست پخت خودش در شگفت مانده باشد... .
پی نوشت:
1. توبه، آیة 61.
2. احزاب، آیة 53.
3. اسراء، آیة 29.
4. کهف، آیة 6.
5. توبه، آیة 128.
6. نهج البلاغه، خطبة 108.
7. همان.
8. همان.
9. توبه، آیة 128.
10. قلم، آیة 4.
عیدتون مبارک
اگر لذت برید برای دیگران هم بفرستید
صلوات
•┈┈••✾•🌿🌺🌿•✾••┈┈•
دعوتید پاتوق بچه شیعه ها در واتساپ
https://chat.whatsapp.com/BaNPw5VqKjGAP6TVGtNsnQ
موعظه جاویدان
مرحوم #صدوق در #خصال از وجود مبارک #امام صادق (ع) نقل می کند: وجود مبارک #پیغمبر به #جبرئیل (سلام الله عليهما) فرمود:
مرا #موعظه کن؛ چون انسان یک چیزی را که می داند، وقتی از دیگران بشنود یک اثر مضاعف دارد.
جبرئیل به حضرت عرض کرد:
هر چه می خواهی #زندگی بکنی، بر فرض عمر شما ادامه داشته باشد؛ پایان آن #مرگ است.
هر که را می خواهید #دوست داشته باشید، ولی بدان که #روز_فراق می رسد و این #محبوب دیگر با شما نیست.
هر کاری که می خواهی بکنی #آزاد هستی، ولی بدان یک روزی #درگیر همان عمل هستی و سرانجام آن را می بینی.
بعد آخرین جمله این است که: #شرافت #مومن در #نماز_شب است و #عزت او در این است که با #آبروی_مردم بازی نکند.
عیدتون مبارک🌹🌹🪴
•┈┈••✾•🌿🌺🌿•✾••┈•
پاتوق بچه شیعه ها
@shia_patogh
توصیه های پیامبر صل الله علیه و آله و سلم.mp3
8.87M
🎙توصیه های زیبا و کاربردی رسول الله به ابوذر
عیدتون مبارک
•┈┈••✾•🌿🌺🌿•✾••┈•
پاتوق بچه شیعه ها
@shia_patogh
#زیارتنامه_پیامبر_ص
آیت الله مشکینی:
مبادا روز شهادت یا ولادت امامی بگذرد و شما آن امام را زیارت نکنید
🌹 ولادت#پیامبر_اسلام_ص مبارک باد
•┈┈••✾•🌿🌺🌿•✾••┈•
پاتوق بچه شیعه ها
@shia_patogh
#صلوات_خاصه_امام_صادق_ع
آیت الله مشکینی:
مبادا روز شهادت یا ولادت امامی بگذرد و شما آن امام را زیارت نکنید
ولادت امام صادق ع مبارک باد
•┈┈••✾•🌿🌺🌿•✾••┈•
پاتوق بچه شیعه ها
@shia_patogh
گفت: فقیرم.
گفتند:نیستی
گفت: فقیرم! باور کنید.
گفتند: نه! نیستی.
گفت: شما از حال و روز من خبر ندارید. و حال و روزش را تعریف کرد. گفت که چقدر دستهایش خالی است و چه سختی هایی شب و روز می کشد. ولی امام هنوز فقط نگاهش می کردند.
گفت: به خدا قسم که چیزی ندارم.
گفتند: صد دینار اگر به تو بدهم حاضری بروی و همه جا بگویی که از ما متنفری؟ از ما فرزندان محمدصلی الله عليه و آله ؟
گفت: نه! به خدا قسم نه.
امام فرمود: «هزار دینار؟».
جواب داد: نه! به خدا قسم نه.
امام پرسید: دهها هزار؟
جواب داد: نه! باز دوستتان خواهم داشت.
امام گفتند: چطوری می گویی فقیری وقتی چیزی داری که به این قیمت گزاف هم نمیفروشی؟ چطور می گوئی فقیری وقتی کالای عشق به ما در دارایی تو هست؟»
🪴روایت مردی که به خدمت امام صادق علیه السلام رسید.
•┈┈••✾•🌿🌺🌿•✾••┈•
پاتوق بچه شیعه ها
@shia_patogh
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
اگر شما جزء آن دسته افرادی هستید که به دین خود اهمیت می دهید چند دقیقه وقت بگذارید و این کلیپ کوتاه را ببینید و گوش کنید.
آیا ما هم جزو این دسته افراد ریاکار در آخر الزمان هستیم؟
•┈┈••✾•🌿🌺🌿•✾••┈•
پاتوق بچه شیعه ها
@shia_patogh
داستان مرتاض هندی در قم
آیت الله شبیری زنجانی نقل میکند، هفتادسال پیش، مرتاضی از هند به قم آمده بود وادعاهای عجیبی داشت. از جمله اینکه میگفت میتوانم انسان ها را با نیروی روحم از زمین بلند کنم. تعدادی از مردم را بلند کرده بود.
روزی امام موسی صدر به او گفت مرا بلند کن، ما با خود فکر کردیم سید موسی ذکری چیزی می گوید و جادوگری این مرتاض را باطل می کند. اما مرتاض کمی تلاش کرد و آقا موسی را با سینی حدود یک متر به هوا برد.
ما سید موسی صدر را که جوانی نو خط بود سرزنش کردیم که چرا آبروی ماها را بردی؟
سید گفت: می خواستم طلسمش را بشکنم. ولی هر چه تلاش کردم گویی مرا بسته بودند و نمی توانستم از روی سینی به زمین بپرم.
مرتاض را نزد استاد خود علامه طباطبایی بردیم. برخی از ما که جمعی از شاگردان علامه بودیم، ناامید شده بودیم. وارد اتاق علامه شدیم. گفتیم که این مرتاض از هند آمده و کارهای خارق العاده می کند
علامه فرمود: مثلا چه کارهایی؟ گفتیم مثلا انسان را روی هوا بلند می کند. هیچ تعجبی در علامه بر انگیخته نشد و فرمودند خب مرا بلند کند، من به نوشتن ادامه میدهم، او کار خودش را بکند.
مرتاض مقداری دم و دستگاهش را درآورد و اورادی میخواند و مدتی کارهایش طول کشید. علامه هم مشغول نوشتن. مدتی گذشت یک دفعه علامه سر خود را بالا آورد و نگاهی به مرتاض کرد و دوباره سرش را پایین انداخت.
مرتاض در هم شد اما دوباره ادامه داد. اوراد و اذکاری خواند، اداها و اطواری هم در میآورد. مدتی گذشت دوباره علامه سرش را لحظه ای بالا آورده و نظری به چشمان مرتاض انداخت و دوباره مشغول نوشتن شد.
مرتاض که آثار ناراحتی و عصبانیت در چهرهاش موج می زد باز هم ادامه داد و این بار کارهایش بیشتر طول کشید. علامه بار سوم نگاهش را به او دوخت و اندکی طول داد. مرتاض پا شد و وسایل خود را جمع کرد و سراسیمه باحالت فرار بیرون رفت. رفتیم و از وی پرسیدیم چه شد؟ نتوانستی؟
با عصبانیت گفت من تمام نیروی خود را بکار گرفتم تا روح وی را تسخیر کنم و بعد او را از زمین بلند کنم ولی ایشان نگاهی به من کردند و تمام اورادم باطل شد. به علاوه نفوذ نگاهشان جوری بود که کم مانده بود قبض روح شوم. دفعه دوم کم مانده بود جان مرا بگیرد. دفعه ی سوم هر چه بلد بودم بکار بردم تا تسخیرش کنم ولی این بار جوری نگاه کرد که انگار کسی میخواهد خفه ام کنداین بود که فهمیدم این روح را نمیتوان تسخیر کرد و خیلی عظمت دارد.
مرتاض که قدرت روحی یکی از پروردگان مکتب امام صادق علیه السلام را دیده بود همان شب از قم رفت و تمام برنامه هایش به ریخت.
منبع: زِمهر افروخته، تالیف سید علی تهرانی، چاپ ششم، ص 209-207.
•┈┈••✾•🌿🌺🌿•✾••┈•
پاتوق بچه شیعه ها
@shia_patogh
ما درد نهانی و تو آن لطف عیانی
ما کمتر از اینیم و تو بالاتر از آنی
بدجور گِره خورده به گیسوی شماییم
ما را زِ سَرَت وا نکنی زود نَرانی
بر فرشِ حرم گرد و غباریم و نشستیم
ما را نَتِکانی , نَتِکانی , نَتِکانی
ما نیز سفارش شده ی فاطمه هستیم
خواهی بِکُش اما درِ دیگر نَکِشانی
ما را به نفسهای تو بخشیده خداوند
ما را به سرِ سفره ی غیری نَنشانی
•┈┈••✾•🌿🌺🌿•✾••┈•
پاتوق بچه شیعه ها
@shia_patogh