eitaa logo
پاتوق بچه شیعه ها
2.4هزار دنبال‌کننده
1.8هزار عکس
1.6هزار ویدیو
80 فایل
نکات ناب اخلاقی و اعتقادی ارتباط با مدیر کانال @alihasanvand
مشاهده در ایتا
دانلود
آیت الله مشکینی: مبادا روز شهادت یا ولادت امامی بگذرد و شما آن امام را زیارت نکنید. شهادت امام زین العابدین علیه السلام تسلیت باد •┈┈••✾•🌿🌺🌿•✾••┈• پاتوق بچه شیعه ها @shia_patogh
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
*حتی یک لحظه هم نمی‌خواست به چشم بیاید* حمید حیدری سمت تل زینبیه تکه زمین بزرگی بود با بنر ی روی سر در آن؛ روی بنر نوشته بود موکب ستاد بازسازی عتبات عالیات. در آن تکه زمین دو چادر خیلی بزرگ برپا کرده بودند شبیه سوله ها و هر شب چند هزار نفر آنجا اسکان پیدا می کردند. چند چادر کوچک تر و چند کانتینر هم بود در مجاورت همان چادرهای بزرگ. 🔻هوا بسیار سرد بود و به هر نفر نهایتا یک پتو می رسید که جواب گوی آن سرما نبود. دستشویی بیشتر از دویست متر با آنجا فاصله داشت و هر بار حداقل ۲۰ دقیقه معطلی در صف داشت. گروه کوچک ما در یکی از کانتینرهای این موکب مستقر بود چرا که وسایل تصویربرداری مان زیاد بود و... روز دوم حضورمان در کربلا بود که شهید حسین همدانی و خانواده اش برای اسکان آمدند آنجا. 🔻باورم‌ نمی شد فرمانده مهمی از نیروی قدس که آن زمان اشراف کاملی بر عراق داشت برای اسکان چنین جایی آمده باشد. در شرایطی که در مجاورتمان هتلی بود در قرق... 🔻آفتاب تازه طلوع کرده بود و من دوربین را برداشته بودم که بروم بیرون و تصویر بگیرم. دیدم همدانی روی مقوایی نشسته و زیارت نامه ای می خواند. از دور لنز را تله کردم و شروع کردم به تصویر گرفتن. به محض اینکه متوجه شد، زیارت نامه را در جیب گذاشت و... همدانی حتی یک لحظه هم نمی خواست به چشم بیاید و نگاهی را به خودش معطوف کند و سد راهی باشد برای نگاه هایی که باید سمت خدا باشند. 📍 فیلم مربوط است به یک روز قبل از اربعین ۹۳ •┈┈••✾•🌿🌺🌿•✾••┈┈• دعوتید به پاتوق بچه شیعه ها در واتساپ https://chat.whatsapp.com/KcRPfO5DDhzAKCxWl4cZOV
به زور نمی‌توانی سوار شوی مسیر خلقت مانند اتوبوسی است که در دایره عظیمی می چرخد. اگر یک وقت شما را از اتوبوس بیرون پرت کردند بدترین کار (که همه می کنند) این است که دنبال اتوبوس میدوند تا به زور سوار شوند. اما سرعت اتوبوس خیلی بیشتر از انسان است و هرگز به آن نمی رسند. مثلا روزی که بدبیاری می آوری و به هچل می افتی و به اصطلاح روز تو نیست و عليه توست، در واقع چنین اتفاقی افتاده است.( یا زمانی که بد بیاری پشت بدبیاری می آوری، زمانی که گره پشت گره ایجاد می‌شود) راه حل: (در این شرایط و شرایط شبیه این )درنگ کن و به درونت برو و به خداوند وصل شو ، به مرکز دایره هستی برو.(با تواضع و خضوع به اشتباهت اعتراف کن و با خداوند با تجدید عهد وصل شو) اگر این کار را کردی خودبخود جای دیگر سوار اتوبوس میشوی. یکی از دوستان تعریف میکرد که: در کشوری سوار قطار بودم که دزدان وارد شده، قتل و غارت به وقوع پیوست، نفهمیدم برای چه چنین واقعه ای در سرنوشت من رخ داده؟ اما آنوقت فرصت فکر کردن به این چیزها نبود و اگر وجودم را متمرکز و فکرم را آزاد نمی‌کردم کشته می شدم. (گویم: کشته شدن به همین راحتی است، کشته می شوی و در هیچ کجای هستی هم آب از آب تکان نمی خورد!) ادامه داد: پس من شروع به خواندن آية الكرسي و تكبير گفتن زیر لب کردم و حالتی رخ داد که انگار که دیگر در آن محیط نیستم و از وقایع آنجا بیرون ام. سردسته دزدها گفت پول داری گفتم نه! گفت پس برگرد و رو به پنجره کن و هیچ حرکتی نکن! من هم چنین کردم. و خطر رفع شد. حال آنکه چند نفر در آن واقعه کشته شدند. (در این عالم ما هیچ قدرت و سلطنتی نداریم و تمام قدرت و سلطنت از آن خداست. نه به زور می‌توان عالم را تغییر داد و نه سرنوشت را. باید خاضعانه سراغ صاحب عالم برویم تا ما را در جای درست خودمان و در مسیر درست قرار دهد.) •┈┈••✾•🌿🌺🌿•✾••┈• پاتوق بچه شیعه ها @shia_patogh
سه شرط سقراط برای شنیدن فردي به سقراط نزديك شد و گفت: «مي‌خواهم به شما مطلبي را بگویم». سقراط گفت: «نخست، آیا آنچه می خواهی بگوئي حقیقت است؟ دوم آنکه آیا به من مربوط است؟ سوم آنکه آیا نفع من در دانستن آن است؟ آن هم اکنون؟» آن مرد با تعجب گفت: «حقیقت؟ مفید؟ مربوط؟» سقراط خندید و گفت: «پس خود را نگرانش نکن!»😊 پ‌ن: بسیاری از صحبت‌ها و مطالب چه حضوری و چه مجازی در رشد و سعادت ما هیچ تاثیری ندارد. بلکه خیلی اوقات وزر و وبال و باعث گناهکار و مدیون شدن است و علاوه بر آن نشاط روحی ما را هم از بین می‌برد و ذهن ما را هم از پرداختن به امور مهم‌تر باز میدارد. ارتباط و گوش دادن و حرف زدن و مطالعه خود را کاملا هدفمند کنیم. بیشتر از آنکه نیاز به کارهای جدید داشته باشیم نیاز داریم که برخی کارها و حرفها و ارتباطمان را ترک کنیم... •┈┈••✾•🌿🌺🌿•✾••┈• پاتوق بچه شیعه ها @shia_patogh
من وعبادت احرار ‏بسم الله الرحمن الرحیم هوا کم کم تاریک می شد. با نوک پا سنگ ریزه را آرام چند متر جلوتر شوت کردم و نگران مسیرحرکتش را دنبال کردم که نکند به خاطراین عمل من بیفتد به جوب خیابان... صبح آن روز رفته بودم کارگاه ریخته گری. اولین جلسه ای بود که آتش کوره می دیدم . هنوزهم هُرم گرمایش راروی پوست صورتم حس می کنم. آن ترم ۱ واحد کارگاه ریخته گری داشتیم که اندازه سه واحد زحمت داشت. آن روز قرار بود قالب گیری کنیم. به عمرم آتشی با این حرارت ندیده بودم. چند ثانیه می توانستم حرارت این آتش راتحمل کنم؟ خودم را در جهنم تصور کردم. مقاومت می‌کنم اما ملک عذاب باصورت به آتش پرتاتم می کند. بدنم می سوزد وخاکستر می‌شود و باز به شکل اولیه بازمی‌گردم. روز از نو روزی عذاب از نو... از آن طرف هم جهنم فریاد می زند سیرنشدم، هل من مزید....... دستی ازپشت شانه ام را لمس کرد. دوست خوب گرمابه وگلستانم بود. با همان نگاه‌های مهربان و همیشه نگرانش. ترس و دغدغه ام را برایش گفتم. نگاهی عاقل اندر سفیه به من کرد و گفت: تو بندگی چوگدایان به شرط مزد مکن/که خواجه خودصفت بنده پروری داند بابا سطح خودت رو بالا بکش این چه جور بندگی کردنه؟؟؟! فقط به رضایت خدا فکر کن و حق نداری بندگیت برای جهنم و بهشت باشه. دوست خوب و صدالبته غیر متخصصم این حدیث را خواند الإمامُ الصّادقُ عليه‏السلام : (إنّ) العُبّادَ ثَلاثةٌ : قَومٌ عَبَدوا اللّه‏َ عز و جل خَوفا فتِلكَ عِبادَةُ العَبيدِ،وَقَوم عَبَدوا اللّه‏َ تَباركَ وتَعالى طَلَبَ الثَّوابِ فتِلكَ عِبادَةُ الاُجَراءِ ، وقَوم عَبَدوا اللّه‏َ عز و جل حُبّا لَهُ فَتِلكَ عِبادَةُ الأحرارِ ، وهِيَ أفضَلُ العِبادَةِ. امام صادق عليه‏السلام : عبادت‏ كنندگان سه دسته ‏اند: گروهى خداوند عز و جل را از ترس عبادت مى‏كنند ، كه اين عبادت بردگان است ؛ گروهى خداوند تبارك و تعالى را براى ثواب عبادت مى‏كنند ، كه اين عبادت مزد بگيران است ؛ و گروهى خداوند عز و جل را از سر عشق و محبّت به او عبادت مى‏كنند كه اين عبادت آزادگان است و اين برترين عبادت است . منتخب ميزان الحكمة : ۳۵۴ سالها از آن ماجرا می گذرد. دانشگاه را باهمین ایده که باید تنها با محبت خدا را پرستید گذراندم و هرگز خجالت به من اجازه نداد که این عقیده ام را با یک عالم ربانی بازخوانی کنم. آن حرف به ظاهر زیبا چقدر مسیر زندگی و حالات روحی ام را عوض کرد. مسیری که می‌توانست بهتر و دقیق تر طی شود. بعد از دانشگاه سنگ ریزه وجودم مسیر حوزه را انتخاب کرد. حوزه کارگاه ریخته گری نداشت اما با کارگاهی دیگر آشنا شدم که توانست مس وجودم را به روشی نو قالب گیری کند.. آن روز وضو می گرفتم و درگیر همین افکار بودم که قطرات آب به روی لباس کنار دستی‌ام پاشید. برگشتم تا عذرخواهی کنم دیدم استاد اخلاقمان است. - سلام استاد -- سلام علیکم. - ببخسید استاد --خواهش میکنم. خیلی تو خودتی؟ -چیزی نیست ...فقط ناراحتم چرا عاشقانه عبادت نمی کنم. چرا امیرالمومنین (ع)در هنگام وضو از خوف وخشیت الهی به خود می لرزند اما من اینقدر بی خیالم. --چقدر عجله داری پسر خوب..غوره نشده می خوای مویز بشی؟!!!. هر حدیثی باید در مجموعه معارف دینی دیده بشه. هر دارویی برای یک مریض مناسبه. وقتی تعداد زیادی از آیات قران از جهنم و عذابه چرا نباید استفاده عملی از اونها کنی؟ هرکسی در هر دوره و شرایطی باید متناسب خودش عمل کنه. بعضی ها با همین ترس از جهنم و شوق بهشت به فلاح می رسن و در عین حال این شوق و ترس همراه با محبت هم میتونه باشه. ندیدی در دعای کمیل هم محبت هست، هم شوق بهشت و هم خوف جهنم؟!... ...وامروزهیچ تاکیدی ندارم که حتما نگاهم به عبادت تنها عاشقانه باشد. چرا که نگاه عاشقانه منافاتی با ترس از جهنم ندارد. شاید گاهی داروی درد من همان نگاه مزد بگیران به بهشت و جهنم باشد. با استمرار درعبادت و کسب معرفت محبتم نیز بیشتر خواهد شد. گاه می گویم: نکند سنگ ریزه وجودم دراین مسیر اشتباه برود و به جویی بیفتد.نه... نه... حتم دارم چشمانی نگران هرلحظه مراقبم هستند. علی حسنوند •┈┈••✾•🌿🌺🌿•✾••┈• پاتوق بچه شیعه ها @shia_patogh
تمام عمرم را در محبت به امام حسین گذراندم برپاکنندکان موکب خدام علی الأکبر نجف اشرف، این ابیات را نوشته بودند: تمشی إلیک توسلا خطواتی/ و أعدها إذ أنها حسناتی بسوی تو گام بر می دارم و آنها را به عنوان حسناتم می شمارم و وددت لو أن الطریق لکربلاء/ من مولدی سیرا لحین مماتی دوست داشتم اگر سیر در راه کربلا از زمان تولد تا مرگم ادامه داشت لأنادی فی یوم الحساب تفاخرا/ أفنیت فی حب الحسین حیاتی در روز قیامت با افتخار ناله سر دهم که تمام عمرم را در محبت به امام حسین گذراندم خوش به حال اونهایی که دارن برای پیاده روی اربعین آماده میشن😭 •┈┈••✾•🌿🌺🌿•✾••┈• پاتوق بچه شیعه ها @shia_patogh
دل من گم شده است دیروز شیطان را دیدم. در حوالی میدان بساطش را پهن کرده بود؛ فریب می‌فروخت. مردم دورش جمع شده‌ بودند،‌ هیاهو می‌کردند و بیشتر می‌خواستند. توی بساطش همه چیز بود: غرور، حرص،‌ دروغ ،‌ خیانت،‌ بی آبرویی ، ‌جاه‌طلبی و هزاران چیز دیگه هر کس چیزی می‌خرید و در ازایش چیزی می‌داد. بعضی‌ها تکه‌ای از قلبشان را می‌دادند و بعضی‌ پاره‌ای از روحشان را. بعضی‌ها ایمانشان را می‌دادند و بعضی آزادگیشان را و بعضی تنشان را. شیطان می‌خندید و دهانش بوی گند جهنم می‌داد. حالم را به هم می‌زد. دلم می‌خواست همه نفرتم را توی صورتش تف کنم. انگار ذهنم را خواند. موذیانه خندید و گفت: من کاری با کسی ندارم،‌ فقط گوشه‌ای بساطم را پهن کرده‌ام و آرام نجوا می‌کنم. نه قیل و قال می‌کنم و نه کسی را مجبور می‌کنم چیزی از من بخرد. می‌بینی! آدم‌ها خودشان دور من جمع شده‌اند. جوابش را ندادم. آن وقت سرش را نزدیک‌تر آورد و گفت‌: البته تو با اینها فرق می‌کنی. تو زیرکی و مومن. زیرکی و ایمان، آدم را نجات می‌دهد. اینها ساده‌اند و گرسنه. به جای هر چیزی فریب می‌خورند. از شیطان بدم می‌آمد. حرف‌هایش اما شیرین بود. گذاشتم که حرف بزند و او هی گفت و گفت و گفت.... ساعت‌ها کنار بساطش نشستم تا این که چشمم به جعبه‌ای عبادت افتاد که لابه‌لای چیز‌های دیگر بود. دور از چشم شیطان آن را برداشتم و توی جیبم گذاشتم. با خودم گفتم: بگذار یک بار هم شده کسی، چیزی از شیطان بدزدد. بگذار یک بار هم او فریب بخورد. به خانه آمدم و در کوچک جعبه عبادت را باز کردم. توی آن اما جز غرور چیزی نبود. جعبه عبادت از دستم افتاد و غرور توی اتاق ریخت. فریب خورده بودم، فریب. دستم را روی قلبم گذاشتم،‌ نبود! فهمیدم که آن را کنار بساط شیطان جا گذاشته‌ام. تمام راه را دویدم. تمام راه لعنتش کردم. تمام راه خدا خدا کردم. می‌خواستم یقه نامردش را بگیرم. عبادت دروغی‌اش را توی سرش بکوبم و قلبم را پس بگیرم. به میدان رسیدم، شیطان اما نبود. آن وقت نشستم و های های گریه کردم. اشک‌هایم که تمام شد،‌بلند شدم. بلند شدم تا بی‌دلی‌ام را با خود ببرم که صدایی شنیدم، صدای قلبم را. و همان‌جا بی‌اختیار به سجده افتادم و زمین را بوسیدم. به شکرانه قلبی2 که پیدا شده بود. پانوشت: 1. إِنَّمَا النَّجْوي‏ مِنَ الشَّيْطانِ لِيَحْزُنَ الَّذينَ آمَنُوا وَ لَيْسَ بِضارِّهِمْ شَيْئاً إِلاَّ بِإِذْنِ اللَّهِ وَ عَلَي اللَّهِ فَلْيَتَوَکَّلِ الْمُؤْمِنُونَ58 مجادله(نجوا تنها از سوی شیطان است می خواهد با آن مؤمنان غمگین شوند ولی نمی تواند هیچ گونه ضرری به آنها برساند جز بفرمان خدا پس مؤمنان تنها بر خدا توکّل کنند! ) 2.یَوْمَ لَا یَنفَعُ مَالٌ وَلَا بَنُونَ إِلَّا مَنْ أَتَى اللَّهَ بِقَلْبٍ سَلِیمٍ88 و 89 شعرا (روزی فرا می‌رسد که نه مال سود می‌دهد و نه فرزندان؛ مگر آن کس که با قلبی رسته از شرک به نزد خدا بیاید) •┈┈••✾•🌿🌺🌿•✾••┈• پاتوق بچه شیعه ها @shia_patogh
خبر مهم درباره اربعین گذرنامه زائران اربعین به مدت ۶ ماه تمدید می‌شود ♦️میراحمدی معاون وزیر کشور و رئیس ستاد مرکزی اربعین:از بیستم محرم به بعد، ضوابط و مقررات خاصی از جمله در مورد اتوبوس‌ها و خودرو‌های شخصی اعمال می‌شود و هیچ امکانی برای عبور این دستگاه‌ها نیست و آنچه در رسانه‌ها اعلام می‌شود فاقد اعتبار است. ♦️بنا شد گذرنامه‌هایی که کم‌تر از شش ماه اعتبار دارند و یا حتی فاقد اعتبار هستند با تمهیدات اتخاذ شده توسط پلیس گذرنامه فراجا در مرز به مدت ۶ ماه تمدید شوند و زائران می‌توانند بدون نگرانی در مرز گذرنامه خود را تمدید کنند. ♦️ مبلغ بیمه را نسبت به سال ۹۸ ثابت نگاه داشتیم، اما خدمات را ۳۴ تا ۱۰۰ درصد افزایش دادیم. منبع: ‌https://www.farsnews.ir/news/14010524000520 •┈┈••✾•🌿🌺🌿•✾••┈┈• دعوتید به پاتوق بچه شیعه ها @shia_patogh
نَشت انرژی و بی‌حال شدن خیلی وقتها هست که یک حالت خوبی به شما داده می شود؛ این حالت لااقل باید سه چهار روز باقی بماند، اما در کمتر از یک روز میبینی از دست رفت و فردای آن روز کاملا خالی هستی.چرا؟ فرآیندهایی هستند که باعث نشت انرژی و حالات خوب ما می‌شوند. از جمله این که داری رانندگی می‌کنی یک کسی می‌پیچد جلویت، دستت را روی بوق می گذاری و بوق جانانه ای میزنی. از جمله اینکه سر زنت یک داد میزنی. از جمله راجع به کسی حرف می زنند تو هم میپری وسط و غیبتش را می کنی یا حتی اینکه در دلت قضاوتش میکنی، این هم باعث از دست رفتن انرژی یا نور الهی تو می شود. از جمله افکار منفی. از جمله عجله. از جمله دروغ گویی. از جمله زیاد حرف زدن، حیوانات چون حرف نمی زنند معمولا انرژی حیاتی زیادی در خود ذخیره دارند. وقتی انرژی ات را از دست دادی، دو راه برای بدست آوردن آن هست راه ابتدائی آن طبیعت است. راه پیشرفته آن هم عبادت است. برای کسب انرژی از طبیعت باید با تمرکز و آگاهی و حضور، غذا بخوری و غذایت طبیعی باشد و دائم در ارتباط با طبیعت باشی و نیز از عناصر اربعه نهایت استفاده را ببری. عبادت هم هرگونه رابطه عاشقانه با خداست (که البته شامل عبادات واجب هم می‌شود). در هر حال باید سعی کنی انرژی را بدست آوری و زیاد کنی و کم کم و به جا خرج کنی. ان شاء الله همیشه شاد و نورانی و معنوی باشید •┈┈••✾•🌿🌺🌿•✾••┈• پاتوق بچه شیعه ها @shia_patogh
33.52M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
رفیق‌باز از تو ندیده ام... (حتما ببینید قشنگه) رفیق باز تر از تو ندیده ام! دست آدمها را می گیری... می‌آوری کنار چای خانه... بند دل شان گره می‌خورد با کتیبه‌ی محتشم! رفیق باز تر از تو ندیده ام! صدای طبل و سنج می شنوند... می آیند گوشه ای سینه می زنند... راهشان عوض می شود؟ رفیق باز تر از تو ندیده ام! هیئت راه می افتد... به آدمها منصب می دهی... حسینچی می شوند؟ تو چه کردی که خدا... خاطرخواه تو شده؛ حسین! •┈┈••✾•🌿🌺🌿•✾••┈• پاتوق بچه شیعه ها @shia_patogh
10.33M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
🎥 مقایسه نوع پوشش خبری و گزارش تلویزیون سلطنتی بی‌بی‌سی در مورد خشکسالی در قاره اروپا و ایران: * رسانه ای#* 💢 گزارش سیاوش اردلان از خشکسالی در اروپا: - تبخیر آب و باران کم موجب خشکسالی شده - رودخانه‌ها تبدیل به محل رفت و آمد (و تفریح) شده - تغییرات اقلیمی برای همه است - گازهای گلخانه‌ای در جهان، مشکل اروپا - چین مقصر اصلی گرمای اروپا 💢 گزارش سیاوش اردلان از خشکسالی در ایران: - ایران تشنه است، آینده ای داغ برای ایرانیان - ایران خشک شده، همیشه خشک بوده! - ایران، یک ورشکسته آبی - ناکارآمدی حکومت در حوزه آب - سرقت حق‌آبه (و تحریک کشاورزان) متاسفانه هنوز بخشی از مردم ما متوجه نشده اند بی‌بی‌سی ، ایران اینترنشنال، علینژاد و ... چگونه روان ایرانیان را مورد هجوم ناامیدی و شکاف و نفرت از هموطنان و ... قرار داده اند و گوش خود را به دهان دشمن می‌سپارند. •┈┈••✾•🌿🌺🌿•✾••┈• پاتوق بچه شیعه ها @shia_patogh
خاطره / انت اخی بسم الله الرحمن الرحیم امروز تو جاده که میومدیم نزدیکی‌های اراک یک کاروان از عراقی‌ها داشتن پیاده میرفتن سمت قم و مشهد. در یک ستون کنار جاده راه میرفتن. ازشون جلو زدیم و از ماشین پیاده شدیم چیز زیادی برای پذیرایی نداشتیم. زهرا یه پلاستیک آلو دست گرفت و فاطمه هم یک بسته دستمال کاغذی و محمد رضا هم با دست خالی دنبالشون دوید. یکی یکی تعارف میکردن آلو و دستمال کاغذی برمیداشتند و محمدرضا را می‌بوسیدند. با اینکه فاطمه تازه به سن تکلیف رسیده ولی هنوز جثه اش کوچیکه بعضی میخواستن دست روی سر فاطمه بکشن که فاطمه خیلی فرز و چالاک جاخالی می‌داد. به ما که می‌رسیدن تشکر می‌کردن و بعضی‌ها روبوسی یکی از پیرمردها سفت منو بغل کرد و گفت" اخی" یکی دیگه پرچمی که دست داشت به شونه من و به کاپوت ماشین کشید و ما رو به پرچم اهل بیت ع تبرک کرد. بعضی هاشون پاهاشون می‌لنگید. آخرین نفری کاروان که از کنارم رد شد یک مرد حدودا پنجاه ساله با سربند عربی بود. یه پرچم سفید براق دستش بود که نوشته بود "یا علی بن موسی الرضا". با بالا بردن دست بهم سلام کرد ولی هیچی نگفت به صورتش دقت کردم دیدم داره اشک میریزه و از شدت بغض نمی‌تونه صحبت کنه... پ ن‌: این خاطره و عکس مال هفت هشت سال قبله که در اینستاگرام منتشر کرده بودم ولی اون صفحه ام رو به افتخار آزادی بیان کلا حذف کردن. اون موقع هنوز خدا حسنا خانم رو بهمون نداده بود. الان حسنا خودش پنج سالشه و توی این عکس نیست. •┈┈••✾•🌿🌺🌿•✾••┈┈• دعوتید به پاتوق بچه شیعه ها @shia_patogh