شیعه انگلیسی بیداری شیعه جریان شیرازی سید صادق شیرازی ولایت فقیه شیعه لندنی تشیع رافضیون مداحی شوارق
شبهه خرابی دین مردم بخاطر حکومت دینی👆👆 هفت صفحه نشر بدین .
جواب مرحوم مصباح یزدی .رضوان الله علیه#شبهه_خرابی_دین_مردم
شیعه انگلیسی بیداری شیعه جریان شیرازی سید صادق شیرازی ولایت فقیه شیعه لندنی تشیع رافضیون مداحی شوارق
آیا به محض دیدن فساد یا نقصان در اجرای احکام اسلام در جامعه باید حکومت را مقصر دانست؟
۱- آگاهی از مبانی و قواعد دینی یک تصمیم: منتقد ناصح کسی است که عالمانه یقین کند که آن عملکردی که مورد انتقاد قرار میدهد، به لحاظ تعالیم دینی واقعاً رفتار ناحقی بوده است. این مسأله اگر چه در ظاهر ساده به نظر میرسد، اما در شرایط واقعی و عینی، پیچیده میشود. یکبار خطای شخص از نوع اموری است که فسق آشکار محسوب میشود، مانند شرابخواری و…؛ که بحثی در آن نیست؛ و قبلا دیدیم که در این گونه موارد، حکومت، حکومت یزیدی محسوب میشود و امام حسین علیهالسلام میفرماید در چنین شرایطی هر مومنی (نه فقط علمای دین و…) موظف به قیام است: «لیرغب المومن فی لقاء ربه محقا».
اما آنچه غالبا در جامعه دینی مطرح میشود، به این وضوح نیست و عملکردهای مسؤولان حکومتی، اگر اهل فسق آشکار نباشند، پیچیدگیهایی دارد که تحلیل آن اغلب نیازمند اجتهاد است. آنچه موجب پیچیدگی مطلب میشود، ندانستن حکم تکتک مسائل نیست، بلکه تشخیص حکم مسالهای است که از زوایای متعدد، ابعاد مختلف پیدا کرده و لذا در ظاهر مشمول چند حکم مختلف میگردد. مثلا در بسیاری از موارد، شخص به دلایل «اهم»، مجبور میشود «کار مهم» را ترک کند ویا به خاطر یک مصلحت بالاتر، یک رفتاری را که به خودی خود حتی گناه کبیره است انجام دهد. مثال فردی آن، همان دروغ مصلحت آمیز برای نجات جان یک انسان بیگناه است. اما موارد اجتماعی آن بسیار پیچیدهتر است و اینکه اهم چیست و مهم کدام است، اغلب بسادگی معلوم نمیشود و غالبا نیازمند آگاهی جامعی، نه فقط از دستورات دین، بلکه از سیره معصومین؛ و نیازمند اجتهادی، نه فقط در احکام، بلکه در موضوعات است. عدم برخورداری از این آگاهیها همواره اعتراضات نابجایی را در لوای دین و دینداری پدید آورده است:
قرآن کریم حکایت میکند که یکبار مسلمانان به خاطر فتنه کفار، در ماه حرام شروع به جنگ کردند و در این موقعیت عدهای از دینداران معترض شدند که مگر در اسلام، جنگ در ماه حرام، حرام نیست، پس چرا ما اقدام به جنگ کردهایم؟ قران کریم توضیح میدهد که البته جنگ در ماه حرام گناه کبیره است، اما دفع این فتنه مهمتر بوده و لذا انجام آن گناه کبیره جایز شده است. (سوره بقره، آیه ۲۱۷)
در این گونه موارد است که جایگاه و اهمیت اجتهاد بخوبی آشکار میشود؛ شخص باید بتواند با آگاهی عمیق از قرآن کریم و سیره معصومین تشخیص دهد که واقعا وظیفهاش در آن شرایط چیست. این تشخیص بقدری ظرافت دارد که گاه وظیفه امام و ماموم نیز متفاوت میشود؛ که چنین مواردی اجتهادی بسیار عمیق طلب میکند. نمونه آن را میتوان در جریان غصب خلافت مشاهده کرد: خود امام علیهالسلام به دستور پیامبر صلی الله علیه و آله و سلم موظف به سکوت بود، اما حضرت زهرا سلام الله علیها چنین وظیفهای نداشت؛ و توانست بدون اینکه مصلحت نظام اسلامی (احتمال خطر حمله دشمن خارجی به جامعه نوپای اسلامی، که حضرت علی علیهالسلام به خاطر این خطر سکوت کرد) را به خطر اندازد، چنان اعتراض کند که هم اصل حکومت یک مقوله دینی قلمداد شود، هم مشروعیت حکومت آنها زیر سوال رود، و هم هیچ دشمن خارجی نتواند با بهانه قرار دادن اعتراضات ایشان، کلیت نظام را دچار تنش کند؛ یعنی استفاده از سبک گریه، که نه فریادی است که بهانه به دست دشمن دهد و نه سکوتی است که خواب را بر مردم روا دارد. (در جای دیگر درباره این سبک اعتراض سیاسی حضرت زهرا توضیح دادهام، با عنوان: فریاد در سکوت، هفتهنامه پنجره، ش۴۲)
۲- آگاهی همه جانبه نسبت به شرایط تصمیمسازی: دانستن مبانی و قواعد دینی تصمیمگیری، بهتنهایی برای قضاوت در مورد یک واقعه کافی نیست، بلکه باید شرایط واقعی عمل نیز از همه ابعاد مورد ملاحظه قرار گیرد. بسیار رخ داده که با حفظ قواعد واحد، دانستن یا ندانستن برخی از اطلاعات جزیی، موجب میشود که تصمیمها و اظهارنظرهای کاملاً متفاوتی ابراز گردد. این مطلب را میتوان با یک مثال ساده توضیح داد. اگر ما ببینیم که: «میله نازکی را در دستان کسی فرو میکنند»؛ خواهیم گفت: او را آزار میدهند. اما اگر متوجه شویم که بر سردر اتاقی که این کار انجام میشود نوشته شده «ترزیقات»؛ خواهیم گفت: به او خدمت میکنند. اگر این بار در ورودی ساختمان مربوطه، تابلوی «ساواک» را مشاهده کنیم؛ خواهیم گفت: «او را شکنجه میکنند»؛ و اگر ببینیم عدهای با تجهیزات مختلف فیلمبرداری در آن محیط در رفت و آمدند؛ خواهیم گفت « نه خدمت است نه شکنجه، بلکه فیلم بازی میکنند.» در اینجا با اینکه قاضی یک نفر است و یک مبنای فکری واحد دارد، اما اضافه شدن هر اطلاع جدیدی موجب تغییر رای و نظر وی میشود.
بسیار پیش میآید که افراد قواعد دینی را میدانند، اما چون اطلاعات ناقص یا نادرستی دارند، تحلیلها و انتقادات ناصوابی را مطرح میکنند. نمونه این را حتی در مورد برخی از بزرگان شیعه میتوا
شیعه انگلیسی بیداری شیعه جریان شیرازی سید صادق شیرازی ولایت فقیه شیعه لندنی تشیع رافضیون مداحی شوارق
ن مشاهده کرد، مانند حجربنعدی، که امام حسن علیه السلام را به خاطر صلح با معاویه مذمت کرد. صلح و جنگ یک قواعد کلی دینی دارند، اما اینکه در شرایط خاص باید با معاویه جنگید (زمان حضرت امیر علیهالسلام) یا با او صلح کرد (زمان امام حسن علیهالسلام) نیازمند داشتن اطلاعات کافی از شرایط تصمیمگیری است که گاهی برخی از نزدیکان امام معصوم نیز از آنها بیاطلاعند.
۳- آگاهی از وضعیت اجرای تصمیم: گاه در یک حکومت دینی ممکن است خلافی صورت گیرد که انسان هم به لحاظ حکم مساله و هم به لحاظ شرایط خارجی، یقین به خطا بودن آن واقعه پیدا کند؛ اما آیا همین مقدار برای انتساب آن به یک مسئول مافوق کافی است؟ در واقع، در خصوص اظهارنظر در مورد تصمیمهای کسی که تصمیمهایش با واسطه اجرا میشود، باید بررسی کرد که آیا آنچه رخ داده، واقعا تصمیم او بوده یا خیر؟ این مسأله در بحث ما از آن جهت اهمیّت پیدا میکند که در هر حکومتی (و بلکه در هر سازمانی)، بین خواستِ سران حکومت و آنچه در عمل اتفاق میافتد، ارادههای فراوانی فاصله است که در مسیر انجام کار، هریک از آن ارادههای انسانی ممکن است موافق آن کار نباشند و در انجام آن کار، کارشکنی یا اهمال کنند. ضمنا این سخن هم صحیح نیست که بگوییم «اگر نمیتواند افراد تحت خویش را به گونهای مدیریت کند تا همه کارها آن طور که مطلوب است، پیش برود، خوب، کنار بکشد». برای نشان دادن بطلان این سخن، یک شاهد تاریخی میاورم.
حضرت امیرالمؤمنین علیهالسلام وقتی در اواخر حکومت خویش با این اعتراض مواجه میشوند که چرا نتوانسته بسیاری از بدعتهایی را که قبل از ایشان در جامعه پیدا شده، رفع کند، در خطبه مفصلی به همین نکته فوق اشاره میکنند؛ یعنی عدم همراهی همراهان (اصحاب و لشکر خود حضرت)، و اینکه ایشان مصلحت حفظ وحدت مورد نیاز برای تداوم نظام اسلامی را بالاتر از انجام آن مواردی که مورد اعتراض واقع شده بود، میدیدند (کافی، ج۸، حدیث ۲۷، ص۹۱-۹۵). جالب اینجاست که در میان آن موارد، برخی از اموری به چشم میخورد که ایشان در ابتدای حکومت صریحا وعده انجام آنها را داده بودند؛ مانند برگرداندن اموالی که جزء قطائع عثمان (بذل و بخششهای ناحق وی) بوده و در مهریه زنان واقع شده است (نهجالبلاغه، حکمت۱۵). آیا میتوانیم بگوییم نعوذبالله حضرت در ابتدای خلافت فقط برای جلب آراء عمومی این سخنان را فرموده یا اینکه باید گفت شرایط خارجی تصمیمگیری اجازه انجام آن کارها را نمیداده است؟ آیا چون این امکان برای حضرت مهیا نشده، میپذیرید که کسی بگوید «اگر نمیتواند، خوب، کنار بکشد»؟
خلاصه کلام اینکه برای منتقد ناصح بودن برای حکومت باید صادقانه دنبال حقیقت بود و از سادهانگاری اجتناب کرد، یعنی:
اولاً باید مجتهدانه مبنای دینی مسأله معلوم شود و اینکه هرکسی بگوید «به نظر من میرسد فلان رویه درست یا نادرست است» کفایت نمیکند؛
ثانیاً تطبیق بر شرایط با آگاهی کامل انجام شود؛ یعنی واقعاً مطمئن باشیم زاویه مهمتری در آن مساله در کار نبوده است که آن تصمیم اتخاذ شده؛ و
ثالثاً بررسی شده باشد که آنچه در عالم خارج رخ داده واقعاً اراده و خواست مثلا شخص ولیفقیه بوده است و سادهلوحانه گمان نکنیم که او باید دائماً تمامی افراد را عوض کند، چرا که او با همین انسانهای جایزالخطا میخواهد رهبری خود را اعمال کند.
منبع: souzanchi.ir
شیعه انگلیسی بیداری شیعه جریان شیرازی سید صادق شیرازی ولایت فقیه شیعه لندنی تشیع رافضیون مداحی شوارق
زده شدهاند؟ چرا خشکه مقدسها حلال خدا را حرام میکنند؟! آیا این کارها باعث بیاعتمادی مردم به حکومت نمیشود؟! (ریاضی/ نیران)
شیعه انگلیسی بیداری شیعه جریان شیرازی سید صادق شیرازی ولایت فقیه شیعه لندنی تشیع رافضیون مداحی شوارق
:در هر عصری و در هر جامعهای، عدهی کثیری به دین خدا روی میآورند و حتی کفاری مؤمن میشوند، و عدهی کثیری نیز از دین بیزار میشوند و حتی برخی از دینداران، از دین حق بر میگردند! آن عدهای که در این برهه به دین روی میآورند، در همان عصر و نسلی زندگی میکنند که عدهی رویگردان نیز در همان عصر و نسل زندگی میکنند!
طبق آمار رسمی سازمانها و نهادهای مربوطه، سالانه دهها هزار نفر از مردمان امریکا و کشورهای اروپایی، مسلمان میشوند؛ و طبق آمار نانوشته و آنچه که برای همه ما مشهود است، سالانه دهها هزار نفر از مسلمانان نیز در گفتار و کردارشان، بیزاری خود از دین (اسلام) را اعلام و اعلان (علنی) میکنند!
در هر برههای و در هر جامعهای، نوجوانان و جوانانی پا به جرگهی دین و دینداران میگذارند که بسیار آگاه، بصیر، با تقوا، اهل علم و دانش و عمل صالح هستند و حتی در راه دفاع از دین خود و حقوق مسلمانان، جان خود را هزینه کرده و شهید میشوند – هم چنین در هر برههای، عدهای که حتی نامشان مسلمان است، همچون کفار به کمی لذایذ دنیوی قناعت کرده و دینشان را به بهایی میفروشند و گاه حتی منافق نیز میگردند!
بهانه:
بنابراین، نباید برای توجیه گریز از دین و دینداری و تطهیر دینگریزان، گناه را گردن دیگران و از جمله «خشکه مقدسها» انداخت!
با وجود این همه دانشمند در علوم قرآنی، این همه عالم ربانی، این همه فقیه و مجتهد، این همه مفسر و محدث، این همه محقق و پژوهشگر و این همه اهل تقوا که راهنمایی میکنند، چه کسی گفته که برای دین شناسی و دینداری، سراغ "خشکه مقدسها" بروند و سپس از دین زده شوند؟!
پس خودشان به خاطر وابستگی به نفس اماره و امیال نفسانی، تعلق شدید به دنیا و متاع دنیا، و مزاحم دیدن دین برای تمتع، فایده و لذت دنیا به هر قیمتی، از دین گریزان میشوند. و البته آخرت را باور ندارند.
خداوند متعال، خود در قرآن کریم فرموده که برخی از بندگان من، آنگاه که نام من و وحدانیت من به میان میآید، حالشان به هم میخورد، و همین که موضوع سخن تغییر یافته و سخن از امیال و دوستداشتنیهای خودشان به میان میآید، دوباره بشاش میگردند:
شیعه انگلیسی بیداری شیعه جریان شیرازی سید صادق شیرازی ولایت فقیه شیعه لندنی تشیع رافضیون مداحی شوارق
« وَإِذَا ذُكِرَ اللَّهُ وَحْدَهُ اشْمَأَزَّتْ قُلُوبُ الَّذِينَ لَا يُؤْمِنُونَ بِالْآخِرَةِ وَإِذَا ذُكِرَ الَّذِينَ مِنْ دُونِهِ إِذَا هُمْ يَسْتَبْشِرُونَ » (الزّمر، 45)
ترجمه: هنگامی که خداوند به یگانگی یاد میشود، دلهای کسانی که به آخرت ایمان ندارند مشمئزّ (و متنفّر) میگردد؛ امّا هنگامی که از معبودهای دیگر یاد میشود، آنان خوشحال میشوند.
پس این حالات و مواضع نسبت به اصول اعتقادی و احکام دین، هیچ ربطی به این و آن و خشکه مقدسها و یا دیگران ندارد، بلکه مستقیماً به آگاهی و بصیرت شخص از یک سو، و اهداف و جهتگیریها و تعلقات و تمایلات او از سوی دیگر دارد.
مقصر نموده دیگران:
مقصر نمودن دیگران در انحراف، همان روش ابلیس لعین است که دست آخر و پس از ناکارآمدی توجیهات و دیدن وضعیت اسفبار خود، گفت: «خداوندا،حال که تو مرا گمراه نمودی، من نیز بندگانت را گمراه مینمایم».
در قرآن کریم، آیات بسیاری وجود دارد که اهل جهنم، حتی در محشر و جهنم نیز دیگران و یک دیگر را مقصر در انحراف خود اعلام میکنند؛ آنان که در دنیا ضعیفتر بودند (عامه مردم)، به آنان که قویتر، رهبران و الگوهای آنان بودند، میگویند: شما با کیدهای شبانه روزیتان، ما را به این روز درآوردید و سبب چنین سرنوشت شومی برای ما شدید! و آنان پاسخ میدهند که ما شما را مجبور نکرده بودیم، پس خودتان دلتان میخواست که از ما پیروی کنید!
اکنون نیز همین طور است. آنان که از یک سو میدانند خداوند متعال حق است، دین او، کتاب او و شریعت او حق است، اما از سویی دیگر به علت جهالت و تکبر خود مایل به بندگی خداوند سبحان نیستند و بندگی هوای نفس خود و دیگران را ترجیح میدهند، همیشه دیگران را سبب دینگریزی خود معرفی کرده و بدینوسیله سعی در تطهیر خود و توجیه انحرافاتشان دارند.
حکومت:
حکومت اسلامی نیز یک صاعقه نیست که از آسمان آمده باشد و برخی نسبت به آن خوشبین و امیدوار باشند، برخی دیگر بدبین و یا بیزار باشند! بلکه حکومت همان "ادارهی جامعه، به دست انسان میباشد".
این انسانها، برخی مؤمن هستند و برخی کافر – برخی متقی هستند و برخی فاسد – برخی آخرتگرا هستند و برخی دیگر دنیاگرا – برخی در مقابل خداوند منان و مردم اخلاص دارند، برخی دیگر نیرنگباز و منافق هستند – برخی برای کشور و مردم خود ارزش قائل هستند، و برخی دیگر غریبهپرست، خودباخته و غربزده هستند – برخی آقا، و برخی دیگر نوکر صفت میباشند.
این انسانها در بدنهی حکومت پخش میشوند، یکی رئیس جمهور میشود، دیگری معاون اولش، دیگری وزیر، وکیل، مدیر کل، کارمند، نظامی ...؛ و هر کدام شاکلهای دارند که طبق آن عمل میکنند.
مردم:
پس "حکومت" همین مردم هستند. در حکومت دیکتاتوری، دیکتاتور از آسمان نیامده است؛ فرعون یک انسان بود، چنان که ترامپ نیز یک انسان است، منتهی انسان طغیان کرده، متکبر، ظالم و فاسد – در حکومتهای مردمی نیز مسئولان از کرات دیگر نیامدهاند، بلکه از همین مردم هستند.
بنابراین، همانگونه که عدهای از این مردم، سعی