👳♂اصمعی میگوید: به سوی خیمه روان شدم،⛺️
🧕دیدم زنی جوان و با حجابی در خیمه نشسته.
🔷 به او سلام کردم او جواب سلامم را داد و تعارف کرد و گفت بفرمایید.
🔶بالای خیمه نشستم و آن زن هم در گوشه دیگر خیمه نشست.
🔷من خیلی تشنه بودم، به او گفتم: یک مقدار آب به من بده:
🧕 دیدم رنگش تغییر کرد، رنگش زرد شد. گفت: ای مرد، من از شوهرم اجازه ندارم که به شما آب دهم
عزیزان!!
⚠️ یکی از حقوقی که مرد بر زن دارد این است که بدون اجازه اش در مال شوهر تصرف نکند
🧕سپس این زن گفت: اما مقداری شیردارم این شیر برای نهار خودم است و این شیر را به شما میدهم. شما بخورید، من نهار نمی خورم.
🔹شیر را آورد و من خوردم// یکی دو ساعت نشستم دیدم یک سیاهی از دور پیدا شد.
🧕زن، آب را برداشت و رفت خارج از خیمه. پیرمردی سیاه سوار بر شتر آمد؛
🔹 و زن پاها و دست و صورتش را شست و او را برداشت و آورد در بالای خیمه نشانید.
👨🦳 پیرمرد، بداخلاقی میکرد و نق میزد، ولی زن میخندید و تبسم میکرد و با او حرف میزد.
👳♂اصمعی میگویدمن به او گفتم:
خانم، حیف تو نیست که جمال و زیبایی و جوانی خود را به پای این پیرمرد سیاه بداخلاق فنا کردی؟
آخر به چه چیز او دل خوش کردی، به جمال و جوانی اش؟! ثروتش؟! ⁉️
⚠️تا این جملات را از من شنید، دیدم رنگش تغییر کرد.
🧕این زنی که این همه بااخلاق بود با عصبانیت به من گفت:
حیف تو نیست میخواهی بین من و شوهرم اختلاف بیندازی.
سپس صدا زد:
👈اصمعی!! من یک روایت از پیامبر اکرم صلی الله علیه واله شنیدم و میخواهم به آن عمل کنم.
آن حضرت فرمود:
«ایمان نصفه الصبر و نصفه الشکر.»
من در بیابان به بداخلاقی و تندخویی و زشتی شوهرم صبر میکنم و به شکرانه جمال و جوانی و سلامتی که خدا به من عنایت فرمود، به این مرد خدمت میکنم که ایمانم کامل شود.
♦️فرمانده هوافضای سپاه: پنج درصد این فتنه به کشوری دیگری تحمیل میشد، سقوط کرده بود
🔹️حضور بدون سلاح نیروها، نقشه «کشتهسازی» دشمن را حنثی کرد.
🔴 #بیداری_ملت 👇
http://eitaa.com/joinchat/963837952Cb758f6bd13