eitaa logo
تاریخ تشیع
178 دنبال‌کننده
2.8هزار عکس
4.6هزار ویدیو
28 فایل
کانال تاریخ تشیع همراه با عالیترین مطالب در حوزه های تاریخ، علوم سیاسی، اجتماعی، هنر، ادبیات، نجوم، دانستنیها، فایلها + پی دی اف تمامی مطالب معتبر هستند همراه با مرجع، منابع آورده می شوند. نظرات وپیشنهادات مدیرکانال: @uwiyut
مشاهده در ایتا
دانلود
🟧  اشعار ابو العتاهية وهارون الرشید 👳‍♂«اصمعی» می‌گوید: روزی بر « » وارد شدم که مشغول خواندن ورقه ای بود،... در حالی که اشك چشمش بر گونه هایش جاری بود، ⚡️⚡️⚡️⚡️⚡️⚡️⚡️ 🟫 مدتی صبر کردم تا آرام گرفت، آنگاه متوجه من شد و آن ورقه را جلو من انداخت و گفت:  «این عاقبت دنیا است»: 🌴🌴🌴🌴🌴 👳‍♂«اصمعی» می‌گوید:  وقتی به ورقه نگاه کردم تا ببینم چه چیزی نوشته که موجب ناراحتی شده،  **دیدم با خط زیبایی، اشعار نوشته شده: 🔰🔰🔰🔰🔰
اَيْنَ الْمُلوك وَاَيْنَ غَيْرهمُ***صٰاروا مَصيراً اَنتَ صٰائِرُهُ يٰامُؤْثِرَ الدّنيا بِلذّتِةِ***وَالمُسْتَعدُّ لِمَن یُقَاخِرُهُ نَلْ مٰا بذٰالك اَن تَنٰالَ***مِنَ الدُّنْيا فانّ الموتَ آخِرُهُ 🔰🔰🔰🔰 یعنی👈«کجا رفتند پادشاهان و غير آنان؟ آنان به راهی رفتند که تو خواهی رفت». ✨✨✨✨ 👈 ای کسی که لذّات دنیا را برای خودت برگزیدی و خود را آماده کرده ایی که به هر کسی فخر کنی». 👈«هر مقدار که از دنیا استفاده کنی، پس بدان که پایان آن مرگ است». ⚡️⚡️⚡️⚡️ ــــــــــــــــــــــــــ 📗 مروج الذهب، جلد۳/ صفحه۳۶۶.
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
💠 گفت: 👈  «گویا مخاطب این اشعار فقط من هستم» ✨⚡️✨⚡️⚡️ که بعد از این جریان، دیگر عمر چندان وفا نکرد و به درک واصل شد 🟥🟥🟥🟥🟥🟥🟥
❇️از قدیم رسم بر این بوده که وقتی شخصیتی را میکردند،  ممدوح، چیزی را به عنوان «حق الزحمه) به او می‌داد💰💰 ↩️ که این را « » می‌گفتند. ▫️▪️▫️▪️▫️ ⭕️و این بستگی به شعر و ممدوح داشت که شعر در چه سطحی و  ممدوح نیز از چه روحیه ای بر خوردار باشد ؛ 🟫🟫🟫🟫🟫🟥
🔶گاهی ممدوح، مانند « » بودکه با انواع حیله ها، شعرا را از صله، ؛..   🟨◻️🟨◻️🟨◻️ 🛑چون از حافظه ای قوی برخوردار بود، به نحوی که اگر شعری را فقط یک بار می‌شنید آن را حفظ می‌شد ◻️◻️◻️◻️◻️◻️ ⬅️ و در کنارش، هم بود که با دوبار شنیدن، شعر را حفظ می‌کرد.🧕 🔷لذا « » به گفته بود در صورتی صله می‌گیرند که شعرشان تازه و جدید باشد، آن هم به وزن کاغذ یا پوستی که شعر را روی آن نوشته اند،📝
📋برای همین، با چه زحمتی، شعری را انشا می‌کردند.. و در حضور که می‌خواندند، ✨✨✨✨✨✨ 🖊 در همان بار اول آن را حفظ می‌شد و می‌گفت:  این که شعر تازهای نبود، چون من می‌خوانم تا بدانی که من هم این را حفظ هستم،!! 🔰🔰🔰🔰🔰 ↩️ بعد از خواندن او، کنیز هم حفظ می‌شد و می‌گفت: اگر باور نداری ببین که این بانو هم این شعر را در حفظ دارد، ✨✨✨✨✨✨✨ 👈لذا از خبری نبود و باسر افکندگی، مجلس را ترک می‌کردند. 🔷🟨🔷🟨🔷🟨🟨
👳‍♂«اصمعی» که به حیله «منصور» پی برده بود، به فکر چاره ای افتاد،..  📋لذا اشعار را سرود و بر روی سنگ نوشت 🔷 و برای اینکه شناخته نشود،  صورتش را هم پوشاند و در حضور منصور، شروع به خواندن شعر کرد که چندبیت آن را اینجا می‌آوریم: 🌱🌱🌱🌱🌱 صوت صفير البلبل*هيج قلبي الثمل*وقال لا لاللا*وقد غدا مهرول*والطبل طبطبطبلي*والرقص قدطبطبلی*والسقف سقسقسقلی 🌱🌱🌱🌱 🤔« » که نتواسته بود اینها را حفظ کند، نگاهی به کنیز انداخت 🧕 ⬅️ اما او هم مثل منصور بود، لذا رو به شاعر کرد و گفت: کاغذ خود را بیاور تا هم وزن آن به توصله بدهم. 👳‍♂«اصمعی» گفت: «کاغذی پیدا نکردم، لذا روی نوشتم! ». 🟨🟨🟨🟨🟨🟨