این حوادث مال روزهای اولی هست که امام مجتبی پس از صلح در کوفه اقامت داشت ،یعنی هنوز به مدینه نرفته بودند
به معاویه خبر دادند،که صدای چکمه افرادی که شبانه به منزل امام حسن میروندو از آن حضرت دعوت میکنندکه بر علیه تو قیام کند به گوش ما میرسد ،
و معاویه رو وادار کردند که امام حسن رو احضار کند و از آن حضرت توضیح بخواهد!
معاویه حضرت امام حسن رو احضار کرد،
حضرت امام حسن خود تنهایی وارد این مجلس شد،
مجلسی که پر بود از اراذل اوباش دور معاویه از قبیل عمر عاص،عتبه ابن ابی سفیان، ولید ابن عقبه و .....
تا امام رو به اصطلاح نعوذبالله خرد کنند و به حضرت بگویند که ما مراقب تو هستیم مباد فکر شورش به سرت بزند!!!!!
تاریخ تشیع
معاویه حضرت امام حسن رو احضار کرد، حضرت امام حسن خود تنهایی وارد این مجلس شد، مجلسی که پر بود از ار
حضرت خود تنهایی حرکت کرد ،و با مدد از پروردگار متعال وارد این مجلس شوم شد،
به جز معاویه که حرفی نزده و سکوت کرده بود الباقی افراد شروع کردندبه توهین به امام حسن (ع)و سب و ناسزا به امیرمومنان،
وقتی سخنان این افراد پایان یافت امام حسن شروع به سخن فرمود👇👇
امامحسن با شجاعت هر چه تمام تر همه این افراد و حتی معاویه رو به باد شدید انتقاد گرفت و از سابقه ننگین این افراد و پدران و اجدادشون پرداخت
به عمرعاص هم فرمودکه تو فرزند نابغه همان زن بدکاره ای هستی که کنیز عبدالله ابن جدعان بودو بخاطر خطا و زنا از منزل او اخراج شد،
عمر عاص نشسته و امام برخاسته بود که عبای حضرت روگرفت و گفت؛ تو به مادرم تهمت اخلاقی زدی باید بر تو حد جاری شود!
معاویه گفت: خدا دهانت رابشکند حسن جز حقیقت چیز دیگری نگفته و همه این رامیدانند
حضرت با رسوا کردن این اراذل اوباش سربلند و پیروز از مجلس بیرون آمدوراهی خانه خود شد
چند روزی دیگر در کوفه ماند و سپس به اهل بیت و بنی هاشم فرمان داد تا به مدینه سفر کنند
همه آماده سفر شدند،و مردم اندکی برای بدرقه امام و اهل بیتش جمع شده بودند و با گریه و زاری حضرت روبدرقه کردند👇👇
همینکه امام حسن به خارج از کوفه رسید نگاهی غمبار به این شهر انداخت و اشک در چشمان مبارک حلقه زده بود،
زیرا به یاد حضورش در کنار پدرش علی(ع) افتاد که پنج سال حضرت علی (ع) خلیفه مسلمین بود و در این شهر سکونت داشت
پس از این وداع تلخ حضرت و جمعی از بنی هاشم و بستگان درجه یک آن حضرت راهی مدینه شدند