(اوس ابن صامت) با دخترعمويش (خَوله) ازدواج كرده بود.
آنان در شهر خود یعنی (مدينه) باهم زندگى مى كردند و يكديگر را سخت دوست داشتند.
اوس به واسطه تنگدستى و پريشانى، مردى تندخو و كم حوصله شده بود.
روزى اوس به همسرش نزديك شد تا خواسته مشروع خويش را برآورده سازد ولى زن امتناع ورزيد و به تمنّاى شوهرش روى خوش نشان نداد.
اوس هم خشمگين شد و زنش را طلاق(ظِهار) كرد و گفت:
👈 تو نسبت به من به منزله مادرم هستى. ولى بعد، از گفته خود پشيمان شد.
دوستان توجه داشته باشید
طلاق ظِهار نوعى از طلاق زن در زمان جاهليت بود و تا آن موقع منعى از اسلام درباره آن نرسيده بود.
ظِهارى كه اوس ابن صامت كرد، نخستين ظهارى بود كه در تاریخ اسلام به عمل آمد.
اوس به زن خود گفت:
تصور مى كنم تو بر من حرام شده اى. برو حكم آن را از پيغمبراکرم (ص) سؤال كن و اگر راهى بر حلال شدن مجدد تو نباشد، نبايد ديگر به خانه برگردى!
خَوله نزد پيغمبر آمد و گفت:
👈 يا رسول الله! شوهر من اوس ابن صامت، وقتى كه من جوان و داراى مال و ثروت و عشيره بودم، با من ازدواج كرد ولى بعد از آنكه ثروتم از دست رفت و جوانيم زايل شد و بستگانم پراكنده شدند با من (ظهار) كرد و بعد هم پشيمان شده است،
آيا راهى هست كه ما را دوباره با هم پيوند دهد؟❓❓❓
پيغمبر فرمود: آنچه من مى دانم اين است كه تو بر شوهرت حرام شده اى.❗️
خوله گفت: يا رسول الله! به خدايى كه قرآن بر تو نازل كرده است، شوهرم نام طلاق رابه زبان نياورد.
اوپدرفرزندان من است ومن اوراازهمه كس بيشتردوست دارم.
پيغمبر فرمود: با اين وصف تو بر او حرام شده اى و چيزى هم در اين باره از جانب خداوند به من نرسيده است كه بتوانم تو را راهنمايى كنم.
خوله خواست باز هم چيزى بگويد ولى پيغمبر فرمود: تو بر او حرام شده اى و نمى توانى با وى سخن بگويى و تماس بگيرى.❗️
وقتى خوله وضع خود را چنين ديد، سخت اندوهگين شد، به گونه اى كه از روى ناچارى گفت:
👈خدايا! از بى كسى خود و دورى از شوهرم و آنچه بر سر خودم و بچه هايم آمده است، به تو شكايت مى كنم.
خدايا! از بدبختى و تنگدستى و پريشانيم به تو شكايت مى كنم.
خدايا! چيزى به زبان پيغمبرت درباره من نازل كن!
آنگاه سخت گريست و شيون كنان گفت: 👈پروردگارا! از فقر و تنهائى خودم و بى سرپرستى كودكانم كه اگر به شوهرم بسپارم تلف مى شوند و چنانچه نزد خود نگاهدارم از گرسنگى مى ميرند، به تو شكايت مى كنم.
سپس سرودستها را به سوى آسمان بلند كرد و ناله سر داد.
تمام زنان و كسانى كه در خانه پيغمبراکرم(ص) بودند و مجادله وگفتگوى او را با پيغمبر مى شنيدند، به حال او رقّت برده و سخت گريستند.
موقعى كه خوله به خانه پيغمبر آمد و با حضرت مجادله مى كرد پيغمبر مشغول شستن سر خود بود و عايشه يكى از زنان پيغمبر در شستن سر، به حضرت كمک مى كرد.
پيغمبر از وضعى كه براى خوله پيش آمده بود سخت ناراحت بود.