eitaa logo
فکرعمیق | محمدمهدی‌شیرَوی‌خوزانی
1.7هزار دنبال‌کننده
2هزار عکس
3.4هزار ویدیو
18 فایل
سهم‌توازهستی‌همه‌هستی‌است‌وتونیزسهم‌همگان هستی،هستی‌ات‌رادریاب‌تاهستی‌ات‌رادریابندواین حق‌توست‌وتونیزحق‌دیگران‌هستی. فکرعمیق. آدرس‌های ما👈 https://zil.ink/shiravi_ir پاسخ به سوالات👈 ble.ir/join/NGMyZGI5OT ادمین کانال 👈 @Mmshiravi
مشاهده در ایتا
دانلود
📚📚📚📚📚📚📚📚📚📚 📒 نکته 500 🔰برق نگاه یک انسان خودساخته اگرچه برای لحظه‌ای هم باشد همه‌ی آثار منیّت را در انسان آب می‌کند و رعشه‌ای در دل ایجاد می‌کند که همه‌ی ترس‌ها را یک‌باره به یک‌سو می‌افکند. ✍🏻 استاد محمدمهدی شیروی خوزانی 🆔 https://t.me/shiravi_ir 🆔 https://ble.ir/shiravi_ir 🆔 http://eitaa.com/shiravi_ir
📸 🔸شهادت روزنه‌ی ورود به آسمان توحید است. ✍🏻 استاد محمدمهدی شیروی‌خوزانی 🆔 https://t.me/shiravi_ir 🆔 https://ble.ir/shiravi_ir 🆔http://eitaa.com/shiravi_ir
📚📚📚📚📚📚📚📚📚📚 📒 نکته 493 🔰کاری که انجام آن ممکن نباشد به ذهن انسان نخواهد آمد. ✍🏻 استاد محمدمهدی شیروی خوزانی 🆔 https://t.me/shiravi_ir 🆔 https://ble.ir/shiravi_ir 🆔 http://eitaa.com/shiravi_ir
📚📚📚📚📚📚📚📚📚📚 📒 نکته 986 🔰انسان چه بخواهد یا نخواهد، بداند یا نداند، راهی را خواهد پیمود. حال اگر این راه که از درون نشأت‌ گرفته و بیرون را هدایت می‌کند، از بیرون جان انسان ساخته ‌و پرداخته شده باشد، درون و بیرون هر دو بیرونی هستند و از یک آبشخور سیراب می‌شوند و در این صورت یک دور همیشگی مثل حمار طاحونه برای او باقی می‌ماند و بس که هر وقت چشمان خود باز کند یا قدری جلوتر است یا قدری عقب‌تر یا همان جای سابق ایستاده است، این روند به کجا می‌انجامد؟ خاطرجمع باشید به هیچ جا؟ اگر بنده‌ی خدا هستیم باید جان خود را از قید و بند رها کنیم. جان صاحب دارد، راه ‌بلد دارد، خدم ‌و حشم دارد، او را بالا می‌برند از شراب طهور مثل خیک پرش می‌کنند پایینش می‌فرستند و سبک‌بال و آسوده در کمال آرامش بیرون را هدایت می‌کند. در تغذیه معنوی به خلاف مادی هر چه انسان بیش‌تر بخورد سبک‌تر می‌شود و به‌آرامی بالا می‌رود عده‌ای از ملائکه ملازم انبیاء و اولیا دائم گوش بفرمانند ببینند مولایشان به کدام سوی اشاره می‌کنند و کدام جان را باید بگیرند و ببرند و بشویند و عطرآگین کنند و لباس پاکیزه بپوشانند و سیراب از حوض کوثر کنند، نمی‌بینی بدون استثنا هر وقت یاد ولیّ خدا می‌کنی اگر شده یک آن‌هم همه‌ی غم‌های تو برطرف می‌شود و سبک می‌شوی و با تکرار یاد او دیگر از هرکسی که به یاد غیر او و خدای اوست گریزان هستی، اگر نچشیده‌ای خداوند تو را بچشاند و اگر چشیدی به قول خواجه شیراز: غنیمت دان و می خور در گلستان که گل تا هفته‌ی دیگر نباشد ✍🏻 استاد محمدمهدی شیروی خوزانی 🆔 https://t.me/shiravi_ir 🆔 https://ble.ir/shiravi_ir 🆔 http://eitaa.com/shiravi_ir
📚📚📚📚📚📚📚📚📚📚 📒 نکته 276 🔰سکوت فاطمه علیها السلام بلندترین فریاد یک انسان وارسته بر سر تجمل‌پرستان و دنیاطلبان است و فریاد کوتاه او، بزرگ‌ترین نمونه‌ی تاریخی حضور یک زن است در جدال بین حق و باطل. ✍🏻 استاد محمدمهدی شیروی خوزانی 🆔 https://t.me/shiravi_ir 🆔 https://ble.ir/shiravi_ir 🆔http://eitaa.com/shiravi_ir
📚📚📚📚📚📚📚📚📚📚 📒 نکته 297 🔰خودخواهی‌های انسان به‌ قدری متنوع و زیاد است که اگر عمر همه را به یک نفر بدهند باز هم برای رسیدن به آن‌ها کافی نیست. ✍🏻 استاد محمدمهدی شیروی خوزانی 🆔 https://t.me/shiravi_ir 🆔 https://ble.ir/shiravi_ir 🆔http://eitaa.com/shiravi_ir
*نصراله سیچونی یکی از خیرین و مومنین و مغازه داران کاروانسرای کلگه مسجدسلیمان ۴۰ شبانه روز چله گرفته بود* *تا خدا را زیارت کند* تمام روزها روزه بود. در حال اعتکاف. از خلق الله بریده بود. صبح به صیام و شب به قیام. زاری و تضرع به درگاه او *شب ۳۶ ام ندایی در خود شنید که می گفت: ساعت ۶ بعد از ظهر، بازار شوشتری ها (مسگران)، دکان رضا زاده مسگر *برو خدا را زیارت خواهی کرد* نصراله سیچونی از ساعت ۵ در بازار شوشتری ها (مسگران) حاضر شد و در کوچه های بازار شوشتری ها از پی دکان می گشت... می‌گوید : پیرزنی را دیدم دیگ مسی به دست داشت و به مسگران نشان می داد، *قصد فروش آنرا داشت...* به هر مسگری نشان می داد، وزن می کرد و می گفت: ۴ ریال و ۲۰ شاهی *پیرزن می گفت: نمیشه ۶ ریال بخرید؟* مسگران می گفتند: خیر مادر، برای ما بیش از این مبلغ نمی صرفد. پیرزن دیگ را روی سر نهاده و در بازار می چرخید و همه همین قیمت را می دادند. *بالاخره به مسگری رسید که دکان مورد نظر من بود.* مسگر به کار خود مشغول بود که پیرزن گفت: این دیگ را برای فروش آوردم به ۶ ریال می فروشم ، خرید دارید؟ *مسگر پرسید چرا به ۶ ریال؟؟؟* پیر زن سفره دل خود را باز کرد و گفت: پسری مریض دارم، دکتر نسخه ای برای او نوشته است که پول آن ۶ ریال می شود! مسگر دیگ را گرفت و گفت: این دیگ سالم و بسیار قیمتی است. حیف است بفروشی، *امّا اگر مُصر هستی من آنرا به ۲۵ ریال می خرم!!!* پیر زن گفت: مرا مسخره می کنی؟!!! مسگر گفت: ابدا" دیگ را گرفت و ۲۵ ریال در دست پیرزن گذاشت!!! پیرزن که شدیدا متعجب شده بود؛ دعا کنان دکان مسگر را ترک کرد و دوان دوان راهی خانه خود شد. *نصراله سیچونی گفت* : من که ناظر ماجرا بودم و وقت ملاقات فراموشم شده بود، در دکان مسگر خزیدم و گفتم : عمو انگار تو کاسبی بلد نیستی؟!!! اکثر مسگران بازار این دیگ را وزن کردند و بیش از ۴ ریال و ۲۰ شاهی ندادند *آنگاه تو به ۲۵ ریال می خری؟!!!* مسگر پیر گفت : من دیگ نخریدم!!! *من پول دادم نسخه فرزندش را بخرد، پول دادم یک هفته از فرزندش نگهداری کند، پول دادم بقیه وسایل خانه اش را نفروشد، من دیگ نخریدم...* از حرفی که زدم بسیار شرمسار شدم در فکر فرو رفته بودم که *ندایی با صدای بلند گفت:* *با چله گرفتن و عبادت کردن کسی به زیارت ما نخواهد آمد!!!* *دست افتاده ای را بگیر و بلند کن، ما خود به زیارت تو خواهیم امد* *گر دست فتاده ای بگیری مردی* https://t.me/Shiravi_ir/5782
کسی که بهشت را در زمین نیافرید در آسمان نخواهد یافت. https://t.me/shiravi_ir https://ble.ir/shiravi_ir http://eitaa.com/shiravi_ir