تافرصت‌است‌کودک‌خودرا‌بغـل‌بگیر چیزی‌نمانده‌است‌که‌بی‌اصغرت‌کنند.. 😭😭😭😭 🖤@shirintarinzekr 🖤

🖤 #امان‌از‌دل مادرش حالا رباب مانده و شش ماه خاطره حالا رباب مانده و یک عمر آرزو💔 🖤@shirintarinzekr 🖤

#روضه شب هفتم👇

بسم الله...

شب هفتم محرم...

شب منع آب...

شبِ رباب 😔

شب باب الحوائجِ شش‌ماهه...

درسته هر شب محرم و همه ی روضه های محرم جانسوزه ولی شب هفتم محرم و روضه ی طفل شش ماهه‌ی رباب یجور دیگه دل آدمو آتیش میزنه 😔

خدا نکنه طفل معصومِ کسی مریض بشه

خدا نکنه نا خوش احوال بشه

تا ببینن بچه ناراحته و بی قراره و گریه میکنه میگن: بمیرم براش، بی زبونه 😔

اما سخت تر از این که درد بچه رو ندونن، اینه که درد بچه رو بدونن اما کاری از دستشون بر نیاد... 😔😔

رباب میدونست علی تشنشه اما کاری از دستش بر نمیومد براش بکنه 😭

فقط علی رو نگاه میکرد و هی خودشو سرزنش میکرد...

دیدین اگه یه مادر ناراحت بچه ش بشه، هی از این و اون کمک میخواد میگه تورو خدا به دادم برسین😭 بچه م داره بی تابی میکنه...

حالا رباب داره بی رمقی و بی حالی اصغرشو میبینه میبینه بچه ش داره از دستش میره میبینه تشنگی برش غالب شده هی این طرف اونطرفشو نگاه میکنه و با حالت دستپاچگی و اضطراب میگه: پسرم از نفس افتاد… به دادم برسید 😭😭

دیدین و شنیدین دیگه مادر اگه بچه ی شیرخوار داشته باشه میگن غذای خوب بخوره که برای بچه ش شیر داشته باشه 😔

اما رباب... 😭😭

هی دور خودش میچرخید و می‌گفت: تشنه ام... شیر ندارم...😭 چه کنم؟ حیرانم... باید آخر چه به او داد؟ به دادم برسید 😭

بیاید نگاه کنین ببینین لبای بچه‌مو دیگر از شدت گرما و عطش همچو کویر چاک خورده لب نوزاد، به دادم برسید 😭

تا اینجا رباب داره کمک میخواد اما یه وقت دیدن حسین از وسط میدون داره میگه: به دادم برسین... 😭😭

با پدر رفت و ندانم چه شده کز میدان… شاه پیغام فرستاد : به دادم برسید

حسین مونده و یه سر آویزون رو دستش😭😭

حسین مونده و قنداق خونی پسرش😭

حسین مونده و فکر اینکه : الان جواب مادرشو چی بدم؟ 😭😭😭

بارالها چه بلایی سرش آمد که حسین میزند این همه فریاد به دادم برسید