13.91M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
🎥 «ولیّفقیه» مأمور بیعت گرفتن از مردم مقتدر جهان، برای حکومت جهانی مهدی فاطمه است.
آنهایی که پای «ولیّفقیه» نمیایستند، قطعاً با «حجةبنالحسن» میجنگند، تاریخ این را اثبات کرده...
@behshtfatm🍃🦋
8.54M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
؛🤍❄️🤍❄️🤍❄️•°•○
؛🤍❄️🤍 •°•○
؛❄️🤍
؛❄️
.❄️•﷽•🤍
""
❏خوشـٰادردۍڪِہدَرمـٰانشحـُسِیناسٓت
دَراینحَرَمهَرحَرفِسـٰادِهعـٰاشِقـٰانَست
آقـٰاتۅمَقصۅدۍۅاینحـٰاجَتبَھـٰانَست•♥️•
❏اَلسَـلـٰامُ؏َـلَیڪیـٰااَبـٰا؏َـبدِاللّٰہ🖐🏻•
🌼🍃 یااباعبدالله الحسین🌼🍃
⚜دلخوشم با تو اگر از دور صحبت مے ڪنم
⚜با سلامے هر ڪجا باشم زیارت مے ڪنم
السلام علیک یا ابا عبدالله
❍°•أللَّھُـمَ ؏َـجِّـلْ لِوَلیِڪْ ألْـفَـرَج❍°•
@behshtfatm🍃🦋
🍃💟 " بخشش "
همان بوی مطبوعی است
🍃💟 که گل بنفشه
به پای لگد کنند ه اش نثار می کند
💠تربیت کودک و نوجوان 💠
@behshtfatm🍃🦋
امام على عليه السلام :
نادان خودش را بالا مى برد و در نتيجه پست مى گردد
📔ميزان الحكمه جلد۱۳ صفحه ۲۲۴
💠 تربیت کودک و نوجوان 💠
@behshtfatm🍃🦋
💕💕
🧑🏭👩🏭از نظر بچه ها یه مادر شاد
خیلی بهتر از یه مادر خسته است
حتی اگر بهترین غذا رو درست نکرده باشه
تمیزترین خونه رو نداشته باشه
یا بهترین اسباب بازی ها رو فراهم نکرده باشه.
👈تو ،مادرِ شادی هستی؟
💠 تربیت کودک و نوجوان 💠
@behshtfatm🍃🦋
🌈نشانههای کودک دارای اعتماد به نفس بالا:
🍬کودک برای خود ارزش و احترام قایل است.
🍬با دیگران به خوبی ارتباط برقرار میکند.
🍬 به توانایی های خود اعتماد دارد.
🍬انتقاد را بدون احساس خشم و گرفتن حالت تدافعی میپذیرد.
🍬 تجارب جدید را میپذیرد.
🍬توانایی تحمل شکست را دارد.
🍬میتواند احساساتش را ابراز کند.
🍬میتواند نظرش را برای دیگران بیان کند.
🍬 در موقعیتهای اجتماعی احساس راحتی و شادی میکند.
🍬 در موقعیتهای اجتماعی شرکت میکند.
@behshtfatm🍃🦋
🌈بیا ﺑﺎﻭﺭ ﮐﻨﯿﻢ ﺩﻧﯿﺎ برای زندگی زیباست
ﺯﻣﯿﻨﺶ ﻫﺴﺖ، ﻫﻮﺍﯾﺶ هست
ﺧﺪﺍﯾﺶ ﻣﻬﺮﺑﺎﻥ ﺑﺎ ﻣﺎست
ﭼﻘﺪﺭ ﺍﺯ ﻏﻢ ﺳﺮﻭﺩﯾﻢ
ﭼﻘﺪﺭ ﺑﺎ ﻏﺼﻪ ﺳﺮ ﮐﺮﺩﯾﻢ
ﺭﻫﺎﯾﺶ ﮐﻦ ﮐﻤﯽ ﺑﮕﺬﺭ
💐 ﺑﯿﺎ ﺑﺎﻭﺭ ﮐﻨﯿﻢ ﺩﻧﯿﺎ ﺑﺮﺍﯼ ﺯﻧﺪﮔﯽ ﺯﯾﺒﺎﺳﺖ
خواهم ز خدا خسته و درمانده نباشی
محبوب خدا باشی و شرمنده نباشی
ای دوست الهی که در این عالم هستی
سر زنده بمانی و سرافکنده نباشی...
@behshtfatm🍃🦋
🌸🕊شمیم یاس 🕊🌸
. 📗 ادامه کتابِ 《 راستي دردهایم کو ؟ 》 #قسمت_صدوسیُ_شس در منطقه که حسین را دیدم یک دل سیر
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
.
📗 ادامه کتابِ
《 راستي دردهایم کو ؟ 》
#قسمت_صدوسیُ_هفت
آموزشهای تیراندازی که به خاطر درگیریها موقتا تعطیل شده بود، دوباره راه افتاده. نیروهای نبل و الزهراء و نیروهای عراقی با اشتیاق، نکات تیراندازی را گوش میدهند، عمل میکنند و یاد میگیرند. امروز رحیم هم با ما همراه شده. با بچههای عراقی روی ارتفاع، تمرین تیراندازی میکنیم. توپخانه سوریها کنارمان مستقر شده و خانطومان را میزند؛ چون احتمال میرود که دشمن بخواهد خانطومان را بگیرد.
نمیدانم چه شد که یکی از قبضههای توپ منفجر شد. انفجار آنقدر شدید بود که توجه همه را جلب کرد. قبضههای توپ توی یک مزرعه قرار داشتند و علفها و باقیماندهی کشت، تا ارتفاع نیمتر، زمین را پوشانده بود. آتش افتاد به جان علفهای خشک. از دور میدیدیم که کسانی دارند روی علفها خاک میریزند تا آتش را خاموش کنند.
به رحیم گفتم، بروم کمکشان؟ رو تُرُش کرد که لازم نکرده، خطرناک است! تا این را گفت، دوباره صدای انفجار مهیبی پیچید توی دشت و آنها که مشغول خاموش کردن آتش بودند، پا به فرار گذاشتند. باز به رحیم گفتم بروم پایین؟ رحیم گفت آنها فرار کردند، تو میخواهی بروی؟! گفتم آتش دارد پیشروی میکند، میرسد به مهمات و باز انفجار رخ میدهد؛ باید مهمات را از جلوی آتش بردارم. رحیم گفت اگر رفتی و یک قبضه توپ دیگر منفجر شد چه؟ آخر تو با این بدن لاغرت میخواهی بروی صندوق مهمات جابجا کنی؟ لازم نکرده!
به جبر نگهم داشت. حرفهایش هنوز تمام نشده بود که انفجار سوم هم رخ داد. رحیم نگاهم کرد که بفرما! کار خدا بود که آتش اندکاندک خاموش شد.
از میدان تیر که برمیگردیم، نگران سیبلهایی هستم که در منطقه بلاس ماندهاند؛ برای سیبلها از بیتالمال هزینه شده. به رحیم میگویم کارمان که تمام شد، سیبلها را ببریم، اینجا از بین میروند. رحیم نگاهم کرد که یعنی حالا وسط این درگیریها آوردن سیبلها چه صیغهای است! من اما میخواستم آنچه را که تحویل گرفتهام، درست تحویل بدهم؛ بیتالمال مسلمین، زیان را برنمیتابد...
...