◼️جابر بن عبدالله اولین زائر امام حسین در روز اربعین
🎙#شهید_مطهری :
▪️آنچه که به اربعین ارزش میدهد مسئله زیارتی بودن اربعین است و دیگر مسئله اولین زائر امام حسین است که جناب جابر بن عبدالله انصاری باشد.
▪️جابر اواخر عمر از چشم نابینا شده بود و عمر طولانی کرد. امام باقر را درک کرد (البته امام باقر در ایام کربلا حضور داشتهاند) و خودش روایت میکرد که پیغمبر اکرم به من فرمود که تو فرزندِ فرزندم حسین را درک خواهی کرد و هر وقت او را درک کردی سلام مرا به او برسان.
◼️من نمیدانم در ایام عاشورا جابر در کجا بوده است، در مدینه بوده یا جای دیگر، ولی به هر حال نابینا بود و عاجز و قهراً جهاد از او برداشته شده بود.
◼️جابر وقتی که شنید اباعبدالله علیهالسلام شهید شده است با مرد دیگری ـ که بعضی گفتهاند غلامش بوده است ولی محققین گفتهاند غلام نبوده بلکه او هم از روات احادیث بوده است ـ به سوی کربلا حرکت کردند.
(چون جابر نابینا بود، او هم همراه جابر حرکت کرد.) وقتی رسیدند، جابر اولین کاری که کرد این بود که رفت در فرات غسل کرد.
⬅️این دستور زیارت امام حسین از پیغمبر به او رسیده بود، برای اولین بار میخواست این دستور را عمل کند و لهذا خیلی با ارزش است. او اولین کسی است که موفق به زیارت قبر مقدس حسین بن علی علیهالسلام شد، مخصوصاً با آداب و تشریفات.
آن شخص میگوید که جابر با خودش لباسهای پاکیزه هم آورده بود. رفت در فرات #غسل کرد. بعد آن جامههای پاکیزهای را که آورده بود پوشید. یک گیاه خشکِ پودر شدة #معطر هم داشت، آن را هم به خودش مالید و معطر شد. بعد در حالی که #ذکرگویان و آهسته آهسته قدم برمیداشت و من دست او را گرفته بودم آرام آرام ـ همینطور که آداب زائر است ـ میآمد و هر یک گام که برمیداشت یک #ذکر خدا میگفت تا اینکه آمد و آمد و او را آوردم نزدیک قبر مقدس ابا عبدالله علیهالسلام. حالِ جابر در این جا دیگر منقلب شد.
◼️میگوید مثل کسی که در عالم معنا میبیند، با اینکه چشم ظاهرش نابینا بود یک نگاهی به اطراف کرد و به همه ارواحی که در این جا حضور دارند #سلام کرد. به اصحاب اباعبدالله یک یک سلام کرد و بعد با جرأت گفت که ای کاش ما با شما بودیم ولی اگرچه ما با شما نبودیم، در اجر شما با شما شریک بودیم. گفتم: یا جابر! این چه حرفی است که تو میزنی؟ چطور ما با آنها شریک هستیم؟ گفت: چون خدا خودش میداند که اگر من میتوانستم، کوتاهی نمیکردم. سلام داد به اباعبدالله علیه السلام ولی چون خودش را پیرْ غلام این خانواده میدانست، یک وقت فریاد کرد: حبیبی یا حسین، حبیبی یا حسین! دوستم، دوست عزیزم، محبوبم، حسینم! من نوکر و ارادتمند تو جابر هستم. جواب این نوکر خودت را بده.
بعد شروع کرد برای خودش روضهخوانی کردن. گفت حبیبم حبیبم! من تو را معذور میدارم از جواب، میدانم میان سر مقدست و بدنت جدایی افتاده است.
📚فطرت و تربیت ، ص۵۱
#اربعین #کربلا
------------------•[]💠[]•---------------
https://eitaa.com/joinchat/2767650840Cd17f406221
کانال جامع اندیشه های شهید مطهری