یک روز قبل از اعزام به سوریه یک نفر که بنا بر دلایلی 15 میلیون تومان جریمه و قرار زندان برای او صادر شده بود
به همسرم مراجعه کرد.
آقا رضا سند اتومبیل خود را به عنوان گرو گذاشت و با خط خود نوشته که در صورت ایجاد مشکل برای این فرد اتومبیل را فروخته و در عوض جریمه بدهند.
✍️همسرشهید
#شهید_رضا_عباسی
#سبک_زندگی_شهدا
@shogh_prvz
اونجایی که تو کتاب« اینجا بدون تو» میگه:
استاد اخلاق هربار تکالیف رو سخت تر میکرد، یک بار به آقایان گفت:
«از این هفته باید سرویس بهداشتی خونه خودتون و مادرتون رو بشورین!»
این کار برای بعضی آقایان عذاب الیم بود، ولی برای محمد توفیری نداشت. تا مدت ها سرویس و حمام را می شست، خانه
مادرش را هم همینطور.لذت می برد و میگفت:
«هرجا این نفس ذلیل بشه، من کیف می کنم!»
#شهیدمحمدبلباسی
#سبک_زندگی_شهدا
@shogh_prvz
✍️همسر شهید
روح الله منو عزیزم صدا می کرد
می گفتم زشته نگو جلوی بقیه☺️
تو گوشی هم منو وجودم سیو کرده بود.❤
اولین بار که دیدم خیلی ذوق کردم
روح الله خیلی محبتش رو ابراز می کرد و زیاد می گفت دوست دارم ❤
وقتی زنگ میزد و می دانست من جایی هستم که نمیتونم راحت صحبت کنم می گفت هر چی من میگم تو بگو «منم» 😊
بعد می گفت خیلی دوست دارم
منم می گفتم: «منم» 😊❤
#شهید_روح_الله_عمادی
#سبک_زندگی_شهدا
@shogh_prvz
هدایت شده از شوق پرواز
6.53M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
حاج احمد متوسلیان میگه:
به جای «مرسی»
بگو:
خدا پدرتو بیامرزه
مثل شهدا حرف بزنیم👌
#سبک_زندگی_شهدا
@shogh_prvz
🎤یک بار تعداد زیادی خبرنگار داخلی و خارجی برای بازدید از زندان اوین آمده بودند، آخر شب که میخواستیم برویم، دیدم صدایی میآید؛
رفتم دیدم سید [شهید لاجوردی] شلوارش را بالا زده و مشغول شستن توالتهاست، آن هم بعد از یک روز شلوغ کاری که یکسره برای خبرنگاران توضیح داده بود.
گفتم: «سید چه کار میکنی؟»
گفت: «از صبح خیلی این فلاش دوربینها به صورت من بود، کمی غرور من را گرفت، میخواهم این غرور بریزد». 📸
این بود روحیه برادر عزیزمان شهید سید اسدالله لاجوردی.
📚کتاب خاطرات احمد قدیریان
#شهیداسدالله_لاجوردی
#سبک_زندگی_شهدا
@shogh_prvz
🔅مهدی دوست نداشت احوال پرسی با نامحرم طولانی بشود. می گفت در حد یک سلام کفایت می کند.
🔻 این فضا برای منی که در چنین محیطی بزرگ نشده بودم و معمولاً با پسرهای فامیل حال واحوال داشتم، خیلی سخت بود. ولی خانوادۀ آقامهدی این چیزها برایشان کاملاً عادی بود و اهل رعایت بودند.
🌼 ازآنجاکه اولویت اصلی زندگی ام شده بود مهدی و حرفش هم از روی منطق و دین بود، کم کم من همان طوری رفتار می کردم که مهدی دوست داشت.
#شهید_مهدی_ایمانی
#سبک_زندگی_شهدا
@shogh_prvz
من واقعاً حاج خانم را به چشم مادر خودم می دیدم. حتی اگر گلایه ای می کرد یا نظر متفاوتی داشت، همان لحظه از خودم سوال می کردم اگر مادر خودم این حرف را می زد ناراحت می شدم؟
همین فرمول ساده و نوع نگاه من باعث می شد که همیشه باهم خوب باشیم و رابطۀ ما هر روز صمیمی تر از قبل باشد.
✍️همسر شهید
#شهید_مهدی_ایمانی
#سبک_زندگی_شهدا
@shogh_prvz
ساعت سه و نیم که می رسید ، گرسنه و تشنه می نشست سر سفره. بااینکه فیش غذای حرم داشت و می توانست ناهار را در مهمان سرای حضرت بخورد، ولی همیشه فیش سهمیۀ خودش را می داد دست زائرانی که می آمدند در دفترش و برای فیش غذای تبرکی خواهش می کردند.
#شهید_مهدی_ایمانی
#سبک_زندگی_شهدا
@shogh_prvz
بین سوره های قرآن، همیشه تأکیدش به خواندن سورۀ «ذاریات» بود.
بارها شده بود موقع بیرون رفتن تا ما حاضر شویم و برویم داخل ماشین بنشینیم، مهدی را می دیدم که داخل ماشین نشسته و دارد این سوره را می خواند.
به برادر و خواهرهایش همیشه می گفت دنیا و آخرت می خواهید، این سوره را همیشه بخوانید.
#شهید_مهدی_ایمانی
#سبک_زندگی_شهدا
@shogh_prvz
قبل از خواب، همیشه زیارت عاشورا و سورۀ واقعه را می خواند.
حتی شب هایی که از خستگی توانی برایش نمانده بود، می گفت:
«سادات جان، من دراز می کشم بالای سرم بشین و سورۀ واقعه و زیارت عاشورا رو بخون تا من باهات زمزمه کنم و بعد از فرط خستگی، به جای خواب، انگار بیهوش می شد.»
#شهید_مهدی_ایمانی
#سبک_زندگی_شهدا
@shogh_prvz