eitaa logo
شوق پرواز
2.5هزار دنبال‌کننده
1.4هزار عکس
179 ویدیو
74 فایل
🌹متفاوت ترین کانال شهدایی🌹 🔶نشر مطالب کانال باعث افتخار تیم شوق پروازاست. با شوق پرواز حرف بزن @shogh_parvaz70 نمیشناسمت‌ولی میشنوم https://daigo.ir/secret/67849807
مشاهده در ایتا
دانلود
و «خولی» فکر کرد اگر با سم بتازند بر پیکرش، سرتاپایش را طلا میگیرند.. و «ابن زیاد» فکر کرد اگر پیکر ها سه روز بر زمین زیر آفتاب بماند حسین فراموش خواهد شد.... و «تاریخ» نشان داد که حسین شمع تاریکی های تاب آور زندگی مان است. @shogh_prvz
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
وشب یازدهم.... امروز غمگین ترین روز برای زینب بود، امروز شاید بر اساس احساسات زنانه، بغض کرده باشد، شاید حلقه های اشک در چشم هایش هم جمع شده باشد، شاید هزاران حرف نگفته بر حلقومش رسیده باشد، ازهمان تلی که بر آن ایستاده بود و گودال را تماشا میکرد ، دست و پازدن ... دامن های پراز سنگ شده ، یا عصا زدن پیرمردان فرتوت بر پیکر ولی اش، شمشیر و نیزه که بماند و اما جولان سم ها بر سینه حسین..... من اگر بودم غالب تهی میکردم، شاید از هوش میرفتم... ولی... ولی او زینب بود. او کسی بود که کربلا را زنده نگه داشت @shogh_prvz
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
یزید با نیش و کنایه پرسید در کربلا چه دیدی؟ زینب(س) به یاد آورد ... همراهی همسر زهیر را ، دلیری مادر وهب را، توبه حر و ادب عباس(ع) را، احلی من العسل قاسم(ع) را و در آخر پیشکش کردن عون و جعفر را ... این کوه صبر، این مادر شهید محکم و مقتدر، مانند پدرش، حیدر وار پاسخ داد: مارایت الا جمیلا @shogh_prvz
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
مسئله مهمش در خواستگاری... @shogh_prvz
علاقه به امر به معروف @shogh_prvz
عقد اخوت شهیدان محمد محرابی پناه و مصطفی صفری تبار : در میان بچه های صابرین برخی با یکدیگر آنقدر نزدیک بودند که عقد اخوت می بستند تا در صورت شهادت یکی، شفاعت دیگری را در صحرای محشر برعهده بگیرد. در این میان اما دو شهید، چنان به یکدیگر وابسته شدند که نتوانستند دوری هم را حتی برای چند لحظه تحمل کنند مصطفی و محمد‌محرابی آنقدر با هم صمیمی بودند که در یگان به عنوان دوقلوهای به هم چسبیده معروف شدند و از لحاظ معنوی نردبانی برای رشد همدیگر شده بودند. این دو عزیز در تخت فولاد اصفهان با هم عقد اخوت بستند. شهید کمیل می‌گفت: «اگر محرابی شهید شد، دست منو باید بگیره ببره بهشت. تا دست منو نگیره و به بهشت نبره، حساب نیست.» و اینطور شد که در سحرگاه 13 شهریور 1390 در کردستان، منطقۀ «سردشت»، در ارتفاعات «جاسوسان»، بچه‌ها با گروهک پژاک درگیر شدند. محمد‌ محرابی تیر خورده بود و داشت نفس‌های آخرش را می‌کشید. کمیل خیلی بی‌قراری و گریه می‌کرد. کمیل پیکر نیمه جان محرابی را به مکانی برد که امنیت بیشتر داشته باشد. وقتی این دو دوست در کنار هم قرارگرفتند، خمپاره‌ای ناگهانی فرود آمد. کنار این دو یار خورد و هردوشان را به آسمان کشید. عقد اخوت یعنی همین که شهید کمیل می‌خواست. شهید کمیل اهل مازندران، شهرستان بابل است و شهید محمد محرابی از بچه‌های کاشان؛ اما بُعد مسافت کجا می‌تواند جلوی اتصال و رفاقت و دوستی دو دلدادۀ خداوند را بگیرد؟ @shogh_prvz
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا