مقابله با تهاجم فرهنگی📱💻🖥
#پارتسوم
#فصلاول
#مقدمه
.............................
انسانها در برابر حجاب سه حالت دارند:((حجاب گرا))،((حجاب گریز))، ((حجاب ستیز)). حجاب گرایی و گرایش به آن، تمایل فطری و قلبی انسانهاست. انگیزه بی قیدی، ستیز و دشمنی با حجاب هم، در عموم مردم وجود ندارد. هر چند که حجاب گریزی-به دلیل غفلت یا ناآگاهی و تقلید کورکورانه و بیجا- به دلیل تاثیرات شوم ماهواره ها در غالب پروسه شبیخون یا ناتوی فرهنگی است که دشمن قصد دارد در این جریان، از طیق تاکتیک فریب و عادی سازی بی حجابی و بدحجابی و تبلیغ رسانه ای با گسترش فساد، بی بندوباری، از بین بردن غیرت و حساسیت دینی و ناموسی و ایجاد بازار فروش کالاهای آرایشی و مصرفی، زمینه و بستر یک جنگ نظامی را پایه ریزی کند.
ما در این گفتار بر آنیم که یک راهکار عملی برای مقابله با شبیخون فرهنگی و گسترش فرهنگ عفاف و حجاب در سطح جامعه ارائه دهیم. به همین دلیل سعی داریم با ارائه الگوی عملی سیره شهدا، به این مهم بپردازیم.
ادامه دارد...
مبنع:#کتابتهاجمفرهنگی
با نگرشی بر سیره ی عملی شهدا.
نویسنده:#محمدجاننثار
✨❣
........................................
ⓙⓞⓘⓝ↴
♡|→•eitaa.com/joinchat/3476422671C332e5d0909
🗣| #جریان_تحریف
جریان تحریف یعنی با کوچک نماییتوان داخلی و بزرگنمایی توان دشمن،جوانان و عموم مردم را در داخل مایوس،و دشمن را نیز به تشدید فشار در خارج ترغیت کردن.
این رویکرد خسارت بار در نهایت به تیز شدن تیغ تحریم ها منجر میگردد.
ⓙⓞⓘⓝ↴
♡|→•eitaa.com/joinchat/3476422671C332e5d0909
میگن امام حسین {علیه السلام} رو
غروب روز جمعه به شهادت رسوندن
غروب روز جمعه شد
یادت رفت سلام بدی حالا حالا
باید بدوی... (:
#السلامعلیڪیااباعبدالله♥️
/ʝסíꪀ➘
|❥eitaa.com/joinchat/3476422671C332e5d0909
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
بهشت روی زمین برای من نجفه😍😍😍
#استوری
#غدیر
#علی_اکبر_قلیچ
♥
ⓙⓞⓘⓝ↴
♡|→•eitaa.com/joinchat/3476422671C332e5d0909
☕️فنجانی چای با خدا☕️
نویسنده:خانم زهرا اسعد بلند دوست 🖋
....................................
#پارتسوم
روزهای هجده سالگیم بود. سال و روزهایی که ققنوس شد و زندگیم را سوزاند.زندگی همه ما را. من… دانیال…مادر و پدرِ سازمان زده ام!
آن روزها،دانیال کمی عجیب شده بود. کتاب میخواند. آن هم کتابهایی که حتی عکس و اسم روی جلدش برایم غریب بود!!!
به مادر محبت میکرد. کمتر با پدر درگیر میشد.به میهمانی و کلوب نمی آمد و حتی گاهی با همان لحنِ عشق زده اش، مرا هم منصرف میکرد. رفت و آمدش منظم شده بود. خدای من مهربان بود، مهربانتر شده بود.
اما گاهی حرفهایش، شبیه مادر میشد و این مرا میترساند. من از مذهبی ها متنفر بودم. مادرم ترسو بود وخدایی ترسوتر داشت. اما دانیال جسور بود، حرف زور دیوانه اش میکرد. فریاد میکشید. کتک کاری میکرد. اما نمیترسید، هرگز.. خدای من نباید شبیه مادر و خدایش میشد. خدای من، باید دانیال، برادرم می ماند!!!!
پس باید حفظش میکردم، هر طور که شده. خودم را مشتاق حرفهایش نشان میدادم و او میگفت. از بایدها و نبایدها. از درست و غلطهای تعریف شده. از هنجارها و ناهنجارها. حالا دیگر مادر کنار گود ایستاده بود و دانیال میجنگید با پدر، با یک شرِ سیاست زده. در زندگی آن روزهایم چقدر تنفر بود و من باید زندگیشان میکردم. من از سیاست بدم میامد.
ثانیه های عمرم میدویدند و من بی خیالشان. دانیال دیگر مثله من فکر نمیکرد. مثل خودش شده بود. یک خدای مهربانتر!!! مدام افسانه هایی شیرین میگفت از خدای مادر که مهربان است.که چنین و چنان میکند. که…. و من متنفرتر میشدم از خدایی که دانیال را از میهمانی ها و خوش گذرانیهای دوستانه ام، حذف کرده بود. این خدا، کارش را خوب بلد بود.
هر چه بیشتر میگذشت، رفتار دانیال بیشتر عوض میشد. گاهی با هیجان از دوست جدیدش که مسلمان بود میگفت،که خوب و مهربان و عاقل است،که درهای جدیدی به رویش باز کرده…که این همه سال مادر میگفت و ما نمیفهمیدیم…که چه گنجی در خانه داشتیمو خواب بودیم…و من فقط نگاهش میکردم. بی هیچ حس و حالی.حتی یک روز عکسی از دوست مسلمانش در موبایل، نشانم داد و من چقدر متنفر بودم از دیدن تصویر پسری که خدایم را رامِ خدایش کرده بود.
ادامه دارد…
.....................................
#رمانتایم
#فنجانیچایباخدا
❣✨
.........................................
ⓙⓞⓘⓝ↴
♡|→•eitaa.com/joinchat/3476422671C332e5d0909
دهه هشتاد=افسران جنگ نرم🇵🇸
سبک زندگی اسلامی یعنی چی؟!
به نظرمن مثل حضرت زهرا{سلام الله علیها}
بایدپای امام زمان{عج}ایستاد
ازتمام زاویه ها...🌱
ⓙⓞⓘⓝ↴
♡|→•eitaa.com/joinchat/3476422671C332e5d0909
☕️فنجانی چای با خدا☕️
نویسنده:خانم زهرا اسعد بلند دوست 🖋
....................................
#پارتچهارم
روزها میگذشت.دیگر از جنگ ودرگیری سابق در خانه خبری نبود.حالا دیگر مادر یک هم تیمی قوی به نام دانیال داشت و پدر توانی برای مبارزه و کتک زدن،درخود نمیدید. پس آتش بس درخانه برقرار بود.
دیگر برخلاف میل دانیال خودم به تنهایی در میهمانی ها ودورهمی های دوستانمان شرکت میکردم. و این دیوانه ام میکردم.اما باید عادت میکردم به خدایی که دیگر ❤️خدا❤️ داشت.
حالا دیگر دانیال مانند مادر نماز میخواند. به طور احمقانه ایی با دخترانِ به قول خودش نامحرم ارتباط نداشت. در مورد حلال بودن غذاهایش دقت میکرد.و.. و..که همه شان از نظر من ابلهانه بود.قرار گرفتن درچهارچوبی به نام اسلام آن هم در عصری که هزاران سال ازظهورش میگذشت،عقب افتاده ترین شکل ممکن بود.
دانیال مدام ازکتابها وحرفهایی که از دوستش شنیده بودبرام تعریف میکرد ومن با بی تفاوتی به صورت مردانه وبورش نگاه میکرد. راستی چقدر برادر آن روزهایم زیبا بود.ولبخندهایش زیباتر.انگار پرده ایی از حریر،مهربانی هایش را دلرباتر کرده بود. گاهی خنده ام میگرفت،از آن همه هیجان کودکانه اش،وقتی از دوستش تعریف میکرد.همان پسره سبزه ایی که به رسم مسلمان زاده ها،ته ریشی تیره رنگ بر صورت مردانه و از نظر آن روزهایم زشت و پر فریبش،خودنمایی میکرد.
نمیدانم چرا؟اما خدایی که دانیالِ آن روزها، توصیفش را میکرد، زیاد هم بد نبود…شاید فقط کمی میشد در موردش فکر کرد.هر چه که میگذشت،حسِ مَلس تری نسبت به خدای دانیال پیدامیکردم.
خدایی که خدایم رارام کرده بود!
حتما چیزی برایِ دوست داشتن،داشت.و من در اوج پس زدن با دست وپیش کشیدن با پا،کمی ازخدای دانیال خوشم آمد. و دانیال این را خوب فهمیده بود.گاهی بطور مخفیانه نماز خواندن های دانیال را تماشا میکردم و فقط تماشا بودوبس.اما هر چه که بود،کمی آرامم میکرد.حداقل از نوشیدنی های دیوانه کننده بهتر بود.
حالا دیگرکمی با دقت محو هیجانهای برادرم میشدم.وچقدر شبیه مادر بود چشمها وحرفهایش…آرامش خانه به دور از بدمستی های شبانه وسیاست زده ی پدر برام ملموستر شده بود.و دیگر از مذهبی ها متنفر نبودم.دوستشان نداشتم،اما نفرتی هم درکار نبود.آنها میتوانستند مانند دانیال باشند، مهربان ولی جسور ونترس..واین کام تفکراتم راشیرین میکرد.
حالا بااشتیاق به خاطرات روزمره دانیال با دوست مسلمانش گوش میکردم.مذهبی ها شیطنت هم بلد بودند.خندیدن وتفریح هم جزئی از زندگیشان بود.حتی سلفی های بامزه وپر شکلک هم میگرفتند.
کم کم داشت ازخدای دانیال خوشم می آمد.
که ناگهان همه چیز خراب شد.خدای مادر و دانیال،همه چیز را خراب کرد.
همه چیز.
ادامه دارد…
.....................................
#رمانتایم
#فنجانیچایباخدا
❣✨
.........................................
ⓙⓞⓘⓝ↴
♡|→•eitaa.com/joinchat/3476422671C332e5d0909