.
🔹 تحریم ها ی ایران حتی به خاطر کرونا هم نباید لغو شود
.
🔻 مسیح علینژاد که به تازگی قرارداد ۱۰۲ هزاردلاری خود را با صدای آمریکا (VOA) تمدید کرد دریادداشتی در نشریه «نشنال اینترست» نوشت، تحریمها علیه ایران نباید به خاطر شیوع کرونا لغو شوند.
.
🔻وی همچنین مدعی شد، اینکه وزیر امور خارجه ایران میگوید «تحریمهای آمریکا، مبارزه دولت با شیوع ویروس کرونا را با مشکل مواجه کرده است و ایران را نسبت به دیگر کشورها در برابر این بیماری آسیبپذیر کرده است»، پروپاگاندایی بیش نیست.
.
🔻 این ادعای مجری شبکههای آمریکایی در حالی صورت میگیرد که ظریف لیستی از نیازهای دارویی و پزشکی ایران برای مقابله با کرونا منتشر کرده است و از دیگر کشورها تقاضا کرده است در یاری رساندن به مردم ایران شتاب کنند.
.
🔻حتی روزنامه آمریکایی واشنگتن پست هم در گزارشی به قلم «ارین کانینگهام» شنبه و در دهم فروردین ماه، طی گزارشی تحریمهای آمریکا را سد بزرگی دربرابر واردات ملزومات پزشکی و دارویی ایران عنوان کرده بود.
.
🔻پیشتر اسنادی منتشر شد که نشان میداد مسیح علینژاد با وزارت امور خارجه هم آمریکا قراردادی ۲۳۱ هزار دلاری بسته است.
ـــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ
🔴 عضو شوید
@shohaadaa80
#پارت_27
#واقعیت_درمانی✨
جفتمون سرمون و انداخته بودیم پایین و قصد شکستن سکوت و نداشتیم محمد انگار معذب بود..
+چیزی شده؟
-چطور؟
+فکر می کنم راحت نیستید
-فک کنم زیرم یه چیزیه
با تعجب بهش نگاه کردم از جاش بلند و شدو....
نههههه زیر شلواری گل گلی که از مامان بزرگم کش رفته بودم زیرش بود😱
+وای.... چیزه....بدینش به من
با تعجب داشت به زیر شلواریه نگاه می کرد
-مال شماست؟
+مال مامان بزرگمه اینجا جا گذاشتن
(خدایا من و ببخش🤕)
-اها بفرمایید
زیر شلواری و ازش گرفتم و رفتم بزارم تو کمد ولی باز کردن در کمد همانا و ریختن انبوهی لباس کف زمین همانا🤦🏼♀ خدا بگم چیکارت کنه کمیل چون دیر شده بود به کمیل گفتم اتاقم و جمع و جور کنه تا من برم دوش بگیرم🙁
محمد با صدایی که توش خنده موج میزد گفت
-همیشه همین طورید
+عه...چیزه... بریم تو حیاط اونجا هواش بهتره😬
سری و تکون داد و گفت
-بریم
از اتاق اومدیم بیرون همه با تعجب بهمون نگاه می کردن مامان گفت
+کوثر جان چقد زود حرفاتون تموم شد
-نه مامان میریم تو حیاط اونجا بهتره
+اها
-کمیل جان شمام اگه میشه یه سر به اتاق بزنید
کمیل که انگار فهمیده بود چه گندی بالا اورده سرش و خاروند و گفت
+چشم حتما😂
چشم غره ای رفتم و محمد و راهنمایی کردم به سمت حیاط....
تو حیاط نشستیم و محمد بالاخره سکوت و شکست از عاشق شدنش گفت.... از شرایط زندگیش گفت.... از اهدافش گفت... گفت ارزوی شهادت داره... گف موندنی نیست اینارو می گفت و من هر لحظه بیشتر شیفته ی تفکرات قشنگش میشدم بالاخره بعد دوساعت حرفامون تموم شد و رفتیم تو خونه کمیل با دیدنمون گفت
+مبارکه
سرم و انداختم پایین محمدم یه لبخند زد همه دست زدن و زینب کل کشید حاج خانوم یه انگشتر دستم کرد و قرار شد برای معلوم کردن قرار عقد و عروسی هفته ی اینده بیان...
#پارت_28
#واقعیت_درمانی✨
دستام زیر سرم بود و به سقف خیره شده بودم.... به اینده م فکر می کردم...اینده ای که قرار بود کنار محمد ساخته بشه.... کنار اولین پسری که نگاهش دلم و لرزوند...اولین پسری که به خاطرش چشام بارونی شده بود...
الان تنها کاری که ارومم می کرد نماز بود رفتم سر سجاده و دو رکعت نماز شکر خوندم یاد حرفای محمد افتادم...
گفت رفته پیش امام رضا... ازش نشونه خواسته...
دقیقا همون روزی که هم و تو کتاب فروشی دیدیم گفت همون روز مطمئن شده به حسش... ولی گذاشته بعد عروسی کمیل و زینب...
نمی دونستم خدارو چجوری شکر کنم واقعا ممنونش بودم😭
**
از خواب بیدار شدم و کش و غوسی به بدنم دادم گوشیم و چک کردم دیدم خانوم دلیر بهم پیام داده که برا تزئین پایگاه بسیج برم کمکش طفلی حامله بود و نمی تونست تنها رفتم پایین صبحونه خوردم و حاضر شدم رفتم مسجد
+سلام خوبین؟
-سلام عزیزم ممنون تو خوبی؟ببخشید مزاحمت شدم
+خواهش می کنم این چه حرفیه وظیمه چیکار کنم ؟
-بی زحمت برو بالا چارپایه این سربندا رو وصل کن
واااااای نه ارتفاع🤦🏼♀
ار بچگی فوبیا ارتفاع داشتم ولی روم نشد به خانوم دلیر بگم با ترس رفتم بالا چارپایه
هیچی نیست.... به پایین نگاه نکن....تموم شد
سربند اول و وصل کردم خواستم به خانوم دلیر بگم که پونس بده که نگاهم به پایین افتاد حالت تهوع گرفتم و سرم گیج رفت نفهمیدم چیشد که پاهام سست شد و افتادم
گردنم خورد به لبه ی میز و با صدای جیغ خانوم دلیر و احساس مایع گرمی پشت سرم از هوش رفتم...
#ادامه_داره
نویسنده:ث.ن
@shohaadaa80
دوستان
ان شاءالله امشب ساعت ۲۲:۰۰
#کلاس_اخلاق داریم
خوشحال میشیم همراهی کنید🙏🏻🌸✨
j๑ïท ➺°.•|http://eitaa.com/joinchat/3476422671C332e5d0909
بسم الله الرحمن الرحیم
الحمدلله رب العالمین
و صل الله و علی محمد و اله الطاهرین...
سلام به بقیه الله✨
موضوع پنجمین شب از جلسه #درس_اخلاق
ما درباره موضوع سردار سلیمانی، پرورش یافتهی دین است...
انشاءالله که چیز مفیدی به آموخته های قبلی ما اضافه گردد...✨
بِسمِ أَلْلّہِ أَلْرَّحْمَڹِ أَلْرَّحِيم
اللّهُمَّ کُنْ لِوَلِیِّکَ الْحُجَّةِ بْنِ الْحَسَنِ صَلَواتُکَ عَلَیْهِ وَ عَلى آبائِهِ فی هذِهِ السّاعَةِ وَ فی کُلِّ ساعَةٍ وَلِیّاً وَ حافِظاً وَ قائِدا وَ ناصِراً وَ دَلیلاً وَ عَیْناً حَتّى تُسْکِنَهُ أَرْضَک َطَوْعاً وَ تُمَتِّعَهُ فیها طَویلاً
اللهم صل علی محمد و آل محمد و عجل فرجهم...🌱
دین چنین کسانی را مانند حاج قاسم میتواند بپروراند که حتی در اوج قدرت و در جلسات رسمی سعی میکرد گوشهای بنشیند و به شدت از شهرت و مطرح شدن پرهیز داشت.✨