eitaa logo
دهه هشتاد=افسران جنگ نرم🇵🇸
1.9هزار دنبال‌کننده
6.1هزار عکس
1.3هزار ویدیو
317 فایل
دهه هشتادےهاهم‌شهیـدخواهندشد شهیـدانـے‌میشوندامثال‌شهداے: شهید آرمان علی وردی🤍:) من |🌿 @nojavan82 برا تبـادل⇜ @tabalolat_shohaadaa80
مشاهده در ایتا
دانلود
🕊وعلمتنی الحیاه أن السعاده برضا الله... ♡
دهه هشتاد=افسران جنگ نرم🇵🇸
💕امام باقر سلام الله علیه می فرمایند: تَبَسُّمُ الرَّجُلِ فِي وَجْهِ أَخِيهِ حَسَنَة لبخند آدمى به ر
💕امیرالمؤمنین -علیه السلام- می فرمایند: 🌸اى دانشجو همانا دانشمند را سه علامت است: 1️⃣ علم. 2️⃣ خویشتندارى. 3️⃣ خاموشى. و عالم نما را سه علامت است: 1️⃣ با نافرمانى نسبت به مافوق خود کشمکش کند. 2️⃣ بوسیله چیرگى به زیر دست خود ستم کند. 3️⃣ از ستمکاران پشتیبانى نماید. • اصول كافي - جلد ١ - صفحه ٤٥ • +بچه باس اگه علمش زیاد شد خودشو نگیره تا بشه بهش گفت: 📚 ⓙⓞⓘⓝ↴ ♡|→•eitaa.com/joinchat/3476422671C332e5d0909
ما با کرونا نمیمیریم...‼️ ولی با غم محرم بی روضه و اربعین بی کربلا چرا...😔🖤 ⓙⓞⓘⓝ↴ ♡|→•eitaa.com/joinchat/3476422671C332e5d0909
🍃 امام على عليه‌السلام: آن‌كه كينه را كنار بگذارد، قلب و ذهنش آرامش مى يابد.🍃 📚 غرر الحكم، ح۸۵۸۴ ⓙⓞⓘⓝ↴ ♡|→•eitaa.com/joinchat/3476422671C332e5d0909
💥  فرقه‌ای که رهبر انقلاب از آن به عنوان یک تهدید یاد کرده‌اند✅ مدتی است که بر سر زبان‌ها افتاده است. 🍁فرقه‌ای تندرو که به حمایت دولت انگلیس و سرویس اطلاعاتی این کشور جان گرفته‌ است.😱 🍁 انگلیس قصد دارد تا به این وسیله فرصتی برای ایجاد تفرقه و اختلاف میان مسلمانان و سنی بیابد. 😢 آنها با وعده اعطای تسهیلات و امکاناتی مانند آپارتمان🏠 و دریافتی ماهیانه تلاش می‌کنند تا با سواستفاده از فقر 💰و نیاز مالی برخی افراد ناآگاه آنها را جذب این فرقه کرده و بر تعداد طرفداران آن بیفزایند. ✅ 🍁رهبر افراطی ها شخصی به‌ نام  سید صادق شیرازی است ⭕️نکته جالب⭕️ 👇👇👇👇👇 گفته می‌شود این به اصطلاح آزادی کامل برای عزاداری و کمک‌های مالی قابل توجه به رهبر این فرقه و طرفدارانش از سوی شخص ملکه انگلیس و سران این کشور بوده است که بسی جای تأمل دارد و باعث ایجاد این سوال در ذهن می‌شود؛ چرا باید انگلیس چنین حمایتی از این فرقه انحرافی و رهبرش داشته باشد؟! ⓙⓞⓘⓝ↴ ♡|→•eitaa.com/joinchat/3476422671C332e5d0909
دهه هشتاد=افسران جنگ نرم🇵🇸
دوستان ان شاءالله امشب ساعت ۲۲:۰۰ #کلاس_روشنگری داریم خوشحال میشیم همراهی کنید🌸✨ j๑ïท ➺°.•|http:/
بِسمِ أَلْلّہِ أَلْرَّحْمَڹِ أَلْرَّحِيم اللّهُمَّ کُنْ لِوَلِیِّکَ الْحُجَّةِ بْنِ الْحَسَنِ صَلَواتُکَ عَلَیْهِ وَ عَلى آبائِهِ فی هذِهِ السّاعَةِ وَ فی کُلِّ ساعَةٍ وَلِیّاً وَ حافِظاً وَ قائِدا ‏وَ ناصِراً وَ دَلیلاً وَ عَیْناً حَتّى تُسْکِنَهُ أَرْضَک َطَوْعاً وَ تُمَتِّعَهُ فیها طَویلاً
🔻ابـر قدرٺ جهان کـیست⁉️
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
﷽ 🔴 گروهی از جوان ها در کم تر از ۵ ماه، ۵۰ واحد مسکونی ساختند! 🔴چه چیزی ناامیدی را در جامعه از بین می برد؟ «مدیریت انقلابی» ⓙⓞⓘⓝ↴ ♡|→•eitaa.com/joinchat/3476422671C332e5d0909
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
❌مگه آمریکا فقیر داره⁉️👇 🔴 حقایقی تکان‌دهنده از و گرسنگی در ! 🎥 گفتگو با خرابه نشین‌های آمریکایی؛ به دخترم گفته‌ام که برای کمپ زدن به این مخروبه آمده‌ایم؛ جایی که نه لوله آب‌کشی دارد و نه سیستم فاضلاب! ⓙⓞⓘⓝ↴ ♡|→•eitaa.com/joinchat/3476422671C332e5d0909
☕️فنجانی چای با خدا☕️ نویسنده:خانم زهرا اسعد بلند دوست 🖋 .................................... ماتِ لبهایش بودم. انگار ناگهان دنیا خاموش شد… (چیه؟چرا خشکت زده؟ تو فقط داری میشنوی…اونم از مردی به اسم برادر؛اما من تجربه کردم،از وجودی به نامِ شوهر…یه زن هیچوقت نمیتونه برادر،پدر یا هر فرد دیگه ای رو مثه شوهرش دوست داشته باشه…منظورم مقدار علاقه یا کم و زیادیش نیست. نوعِ احساس فرق داره..رنگ و شکلش، طعمش..تفاوتش از زمینه تا آسمون… بذار اینجوری بهت بگم.اگه یه سارق بهت حمله کنه و اموالتو بدزده، واسه مجازات و محاکمه،سراغِ مردِ نانوا نمیری.مسلما یه راست میری پیشه پلیس،چون همه جوره بهش اعتماد داری و میدونی که فقط اون میتونه، واسه برگردوندن اموالت ومجازات دزدا،هر کاری از دستش بربیاد انجام میده…حالا فکر کن بری سراغ دزد و اون به جای کمک،تو رو دو دستی بسپاره دستِ همون سارقین و ته مونده ی دارایی تو هم به زور ازت بگیره.. اونوقت چه حالی داری؟دوست دارم بشنوم..) و من بی جواب؛فقط نگاهش کردم…(حق داری…جوابی واسه گفتن وجود نداره…چون اصلا نمیتونی تصورشم بکنی…حالم تو اون روزها و شبها که فهمیدم چه بلایی داره سرم میاد و تموم بدبختی هام هدیه ی بزرگترین معتمدِ زندگیم یعنی شوهرمه،همین بود…حسِ مشمئز کننده اییه،وقتی شوهرت چوبِ حراج به تمام زنانگی هات بزنه…دانیال خیلی راحت از من گذشت و وجودمو با هم کیشهاش شریک شد… اون هم منی که از تمام خوونوادم واسه داشتنش گذشتم…بگذریم…اون شب مثه بقیه ی اون همکیشای نجسش اومدم سراغم، مست و گیج..اولش تو شوک بودم.گفتم لابد ازم خجالت میکشه یا حداقل یه معذرت خواهی کوچولو..اما نه..اولش که اصلا نشناخت،بعد از چند دقیقه که خوب نگام کرد یهو انگار چیزی یادش اومد! اونوقت به یه صدای کش دار گفت که تا آخر عمرت مدیون منی،بهشت رو برات خریدم..)خندید…با صدای بلند. چقدر خنده هایش ترسناک بود. دستمانم آرام و قرار نداشت. نمیتوانستم کنترلشان کنم..ای کاش تمام این قصه ها،دروغی مضحک باشد.. عثمان فنجان قهوه ام را میان دو دستم مخفی کرد:(بخورش.. گرمت میکنه..)مگر قهوه ام داغ بود؟؟ اصلا مگر دمایی جز سرما وجود داشت؟سالهاست که دیگر نمیدانم گرما چه طعمی دارد… صوفی تکیه داده به صندلی، در سکوت آنالیزمان میکرد:(چقدر ساده ای تو دختر.. ) حرفش را خواندم، نباید ادامه میداد:(بقیه اش.. انقدر منتظرم نذار.. چه اتفاقی افتاد؟) به سمتم خم شد،دستانش را در هم گره کرد و روی میز گذاشت، چشمانش، آهنگ عجیبی داشت: (کُشتمش..فرستادمش بهشت…) فنجانِ قهوه از دستم رها شد..دنیا ایستاد…ای کاش میشد،کیوسکی بود و تلفنی سکه ایی،تا یک سکه از عمرم خرج میکردم و چند دقیقه با دنیا اختلاط. آنوقت شاید میشد راضی شود به قرض دادنِ سازش..تا برای دو روز هم که شده به میل خودم کوکش کنم.. دانیال …دانیال…دانیال!!! ادامه دارد… ..................................... ❣✨ ......................................... ⓙⓞⓘⓝ↴ ♡|→•eitaa.com/joinchat/3476422671C332e5d0909
☕️فنجانی چای با خدا☕️ نویسنده:خانم زهرا اسعد بلند دوست 🖋 .................................... بی وزن ایستادم..درِ کافه نمیدیدم…اما جهت سرما را حس میکردم. دلم خورد شدنِ استخوان در دلِ زمستان را میخواست.صدای محوی از عثمان به گوشم رسید، سرزنشی رو به صوفی:( مگه دیوونه شدی..داری انتقام دانیال و از سارا میگیری؟؟) پشت در کافه گم بودم…کدام طرف؟ از کدام مسیر باید میرفتم؟ پاهایم کجا بود؟؟ چرا حسشان نمی کردم؟؟ سرما،دلم سرما میخواست…رفتم درست به دنبالِ سوزی که به صورتم سیلی میزد. نمیدانم چقدر گذشت..اما وقتی چشمم به دیدن باز شد که درست جایی پشتِ نرده ها رو به روی رودخانه بودم. باد، زمستانش را از تن این آبها می آورد؟! سرمای میله ها را دوست داشتم. محکم در دستانم فشارشان دادم.دیگر باید به ندیدن دانیال عادت میکرد… مادر چطور؟؟ او هم عادت میکرد؟ چرا هیچ وقت گریه ام نمیگرفت؟ یعنی این چشمها ارزش دانیال را برایم درک نمیکردند؟؟چه خدایی داشت این دانیال! دستِ دادن نداشت، فقط گرفتن را بلد بود.. آخ که اگر یه روز آن دوست مسلمانِ دانیال را ببینم، زبانش را از دهانش بیرون میکشم تا دیگر از مهربانی هایِ خدایش دروغ نبافد.. ناگهان پالتویی روی شانه ام نشست و، شال و کلاهی بر سر و گردنم.. باز هم عثمان!راستی، این مسلمانِ دیوانه؛ دلش را به چیزه خدایش خوش کرده بود؟ خانه ای که بر سرش خراب کرد؟ عروسی که داغش را به دلش گذاشت؟ یا خواهری که شیرین زبانیش را به کامش زهر کرد؟ اصلا این خدا، خانه اش کجاست؟ در سکوت کنارم ایستاد. شاید یک ساعت؛و شاید خیلی بیشتر…بلاخره او هم رفت بی هیچ حرفی.. آسمان غروب را فریاد میزد. و دستی که یک لیوان قهوه را در مقابلم گرفت:(بخور سارا.. حاضرم شرط بندم صبحونه ام نخوردی..) نمی خواستمش، من فقط گرسنه یِ یک دلِ سیر، آغوشِ دانیال بودم. تکیه داده به نرده ها روی زمین نشستم. عثمان هم:(دختر لجبازی نکن.. صورتت از چشمای این آلمانیا بی روحتر شده.. بخور یه کم گرم شی.. الانه که از حال بری.. اونوقت من تضمین نمیکنم، که اینجا ولت نکنم و تا خونه تون ببرمت..) عثمان این همه روحیه را از کدام فروشگاه میخرید؟؟ لیوان کاغذی را جایی نزدیک پایم گذاشت:(خیلی کله شقی.. عین هانیه) هانیه اش پر از آه بود.. و جمع شده در خود، با آرامترین صوت ممکن گفت: (چقدر دلم براش تنگ شده). نمیدانستم وضع کداممان بهتر است؟ من که خبر مرگ دانیال را شنیده بودم یا بی خبری عثمان از مرگ و زندگی هانیه؟ (سارا.. یادته چند ماه پیش گفتم که اون دانیال مهربون و تو قلبت دفن کن؟ باور کن برادرت وقتی وارد اون گروه شد مُرد.. همونطور که خواهر کوچولوی من مُرد..حرفای صوفی رو شنیدی؟ اینا فقط یه گوشه از خاطراتش بود..صوفی حرفای زیادی داره واسه گفتن که باید بشنوی.. از دانیال،از تبدیل شدنش به ماشینِ آدم کشی..به نظرت چیزایی که شنیدی، اصلا شبیه برادر شوخ و پرمحبتی بود که میشناختی؟ سارا واقع بین باش.. حقیقت صوفیِ و شوهری که زنده زنده دفنش کرد.. ) مکث کرد، طولانی:(سارا، دانیال زندست!) ادامه دارد… ..................................... ❣✨ ......................................... ⓙⓞⓘⓝ↴ ♡|→•eitaa.com/joinchat/3476422671C332e5d0909
مستند تحسین شده و پربحث «آقای نخست وزیر»، روایتی است از ۲۸ ماه نخست وزیری دولتِ ملیِ دکتر مصدق؛ روایتی که تجربهٔ ملتِ ایران را برای نسلِ امروز بازگو می کند؛ روایتی که همه می دانند ولی کسی جرعت گفتنش را ندارد. لینک مشاهده https://ammaryar.ir/product/%d8%a2%d9%82%d8%a7%db%8c-%d9%86%d8%ae%d8%b3%d8%aa-%d9%88%d8%b2%db%8c%d8%b1/ ⓙⓞⓘⓝ↴ ♡|→•eitaa.com/joinchat/3476422671C332e5d0909
📩نامه امیر المومنین علیه السلام به کارگزاران دولتی ✨وَاخْفِضْ لِلرَّعِيَّةِ جَنَاحَکَ، وَابْسُطْ لَهُمْ وَجْهَکَ، وَ أَلِنْ لَهُمْ جَانِبَکَ 💠پر و بالت را براى مردم بگستران (و تواضع کن) و با چهره گشاده با آنان روبه رو شو و در برابر آنان نرم خو و ملايم باش» 📘 ۴۶ ⓙⓞⓘⓝ↴ ♡|→•eitaa.com/joinchat/3476422671C332e5d0909
فَدائے‌بانـوۍدَمِشـق: پسٺ‌هاۍامروزٺقدیـم‌بھ↶ شبتـوݩ‌فـٰاطمے عشقٺوݧ‌حیـدرۍ مھـرٺوڹ‌حسݩے آرزوٺـون‌هـم‌حـرم‌اربـٰاب‌ان‌شاءالله نمـٰازشب‌و وضـویادتوݧ‌ݩـره همچݩین‌ دعـابراےسلـٰامٺےوظـھورحضـرٺ‌عشق یاعلےمدد
هدایت شده از نجواےِ یک طلبھ |
آخر شبی یه دعای ویژه کنیم واسه کنکوری ها فردا روزشونه:)
🍃 امام رضا علیه‌السلام: امامت، ريشه بالنده اسلام و شاخه بلند آن است.🍃 📚 الكافی، ج۱، ص۲۰۰، ح۱ ⓙⓞⓘⓝ↴ ♡|→•eitaa.com/joinchat/3476422671C332e5d0909
[السلام علیڪ یا علی بن موسی الرضا]💚🌸
سوال ⁉️ وقتی که آقا امام حسین (ع) از واقعه در کربلا آگاه بودن برای چی قبول کردن در کربلا بمونن؟؟🤔 ⓙⓞⓘⓝ↴ ♡|→•eitaa.com/joinchat/3476422671C332e5d0909
بـِسْــــم‌ِّ اٰللهِ الْـرَّحْمٰـــنِ الْـرَحیـم مراسم‌عزاداری‌دهه‌اول‌محرم۱۴۴۲ هیئت‌ مکتب‌ الزهرا سلام ‌الله‌علیها از چهار شنبه ۲۹ مـرداد ‌ماه ‌۱۳۹۹ به مدت دوازده شب سخنران|حجت‌ الأسلام‌ توانا‌ نیا مداح|کربلایی مصطفی‌مروانی مکان|مجتمع‌فرهنگی‌ورزشی‌جهان‌آرا شــروع مراسم از ساعت ۲۲:۰۰ ویــــژه خواهــــران و بــــرادران |توجه| مراسم با رعایت تمام نکات و پروتکل های بهداشتی صورت خواهد گرفت . لذا دوستان حتما از ماسک و دستکش و زیرانداز شخصی استفاده کنند