رُبَما أعلمُ بما فی نُفوسکم
برایت مهم نباشد که از وضعیتِ تو بی خبر باشند،و تو را اشتباه بفهمند،و کاری کنند که احساس کنی که نیستی،و لباسی غیر از لباست به تو بپوشانند ،تا زمانی که خداوند از همه چیز آگاه است،افکار و عقاید انسانها به تو آسیبی نمی رسانند...
آنچه را بین خودت و خداست آشتی بده،سپس با خیال راحت به زندگی ادامه بده،زیرا او با توست!
مطمئن باش..
حضور خدا برای تو کافی است❤️🩹
#خدا
حَیعَلَیالعَزا ..
مادر ِ نازکتر از برگ ِ
گل ِمارا زدند 💔 !
#فاطمیه
صلوات حضرت زهرا(س)🖤
اللّٰهُمَّ صَلِّ عَلَى الصِّدِّيقَةِ فاطِمَةَ الزَّكِيَّةِ، حَبِيبَةِ حَبِيبِكَ وَنَبِيِّكَ، وَأُمِّ أَحِبَّائِكَ وَأَصْفِيائِكَ، الَّتِي انْتَجَبْتَها وَفَضَّلْتَها وَاخْتَرْتَها عَلَىٰ نِساءِ الْعالَمِينَ . اللّٰهُمَّ كُنِ الطَّالِبَ لَها مِمَّنْ ظَلَمَها وَاسْتَخَفَّ بِحَقِّها، وَكُنِ الثَّائِرَ اللّٰهُمَّ بِدَمِ أَوْلادِها . اللّٰهُمَّ وَكَما جَعَلْتَها أُمَّ أَئِمَّةِ الْهُدىٰ، وَحَلِيلَةَ صاحِبِ اللَِّواءِ، وَالْكَرِيمَةَ عِنْدَ الْمَلإِ الْأَعْلىٰ، فَصَلِّ عَلَيْها وَعَلَىٰ أُمِّها صَلاةً تُكْرِمُ بِها وَجْهَ أَبِيها مُحَمَّدٍ صَلَّى اللّٰهُ عَلَيْهِ وَآلِهِ وَتُقِرُّبِها أَعْيُنَ ذُرِّيَّتِها، وَأَبْلِغْهُمْ عَنِّي فِي هٰذِهِ السَّاعَةِ أَفْضَلَ التَّحِيَّةِ وَالسَّلامِ.
#فاطمیه
#سیدة_النساء
#حضرت_فاطمه
به ازای هر نخ چادر دخترم فاطــمه ،
گـروه گـروه مسلــمان وارد بهـشـت
خواهد شد ؛ اما افسوس که مردم
قدرنشناس مدینه این چادر را خاکی کردند .
- رسول الله .
#پیامبر
#حضرت_محمد
33.18M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
و خدا میداند با چه حالی فرمود :
ابکی مخافة ان تطول حیاتی...
می ترسم بعد تو زیاد زنده بمانم...
أَنَّ فَاطِمَةَ لَمَّا مَاتَت💔ْ أَنْشَأَ عَلِيٌّ عَلَيْهِ السَّلاَمُ:
نَفْسِي عَلَى زَفَرَاتِهَا مَحْبُوسَةٌ
يَا لَيْتَهَا خَرَجَتْ مَعَ اَلزَّفَرَاتِ
لاَ خَيْرَ بَعْدَكَ فِي اَلْحَيَاةِ وَ إِنَّمَا
أَبْكِي مَخَافَةَ أَنْ تَطُولَ حَيَاتِي
بحارالانوار جلد ٤٣ صفحه٢١٣
وقتی فاطمه (سلام الله عليها)از دنیا رفت، علی (علیهالسلام )ميفرمود :
روح من در آه هایش اسیر است
کاش با بازدم بیرون می رفت
بعد از تو هیچ خوبی در زندگی وجود ندارد، بلکه فقط
از ترس اینکه عمرم طولانی شود گریه می کنم
💔
مثل روز های حیات رسول الله
هر چند رنگ پریده و
خمیده بود ولی وجودش
مایه ی منحنی خوش نقش لب های حیدر بود (:
دست به دیوار از جا برخاست
شال علی اش را گرفت
با صدایی کم توان ولی آرامش بخش فرمود
برای تان می بندم اباالحسن
او لرزان و کم توان شال را
به دور کمر مولا می بست
و مولا محو تماشای عاشقانه ی فاطمه اش شد .
زیر لب مدام زمزمه می کرد
الحمدالله (:
لا حول و لا قوة الا بالله ...
آخر فاطمه تمام زندگی علی بود (:✨
عبا را برداشت .
از اخم ریز بین ابروانش
و لب به دندان گرفتنش
امیرالمومنین قصه را خواند .
آرامش جانش درد می کشید ،
خیلی هم درد می کشید 💔