eitaa logo
شهدا٠۱۲٠
1.7هزار دنبال‌کننده
4.2هزار عکس
1.1هزار ویدیو
12 فایل
آنان که خواستند از خود به خدا برسند سقوط کردند ... از حسین باید به خدا رسید حسینی بودن عشق است و عشق در قلب است و سوز بر جان... 🍃(۱۴۰۱/۱۱/۱۱) ـــــــــــــــــــــــــــ ـ ـ ـ مجموعه سایبری فرهنگی #بغداد٠۱۲٠ ✨ operator0120 کپی حلالت رفیق💚
مشاهده در ایتا
دانلود
شهدا٠۱۲٠
✨🌷 داغی است به دل رفتن خوش غیرت ها # حمیدرضا الداغی ، شهید اخیر عفت و امنیت در سبزوار است ، کسی که
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
✨🌷 تصاویری از غیرت حیدری مدافع حریم عفت و حیا، جوان خوش غیرت سبزوار سلام شهید غیرت✋ غیرت حیدریش ظلمت شب را بشکست این حرم، محترم از غرش «الداغی» هاست گرچه مظلوم در این دار مکافات حیا... سینه ها زخمی از خنجر این یاغی هاست شعر : علی بخشایش https://eitaa.com/shohada0120 --------------✾•🦋💔🦋•✾-----------------
✨🌷 اعتقاد داشت آدمی یک بار می‌میرد و چه بهتر که در راه خدا و برای دفاع از ناموس مسلمان و شیعه باشد. تازه جوانِ هفده ساله‌ای که سنش را بیشتر گفته بود تا بتواند همراه دیگر جوانان غیور فاطمیون به سوریه برود. ولادت: 1372 شهادت: 1394/7/19 یاران https://eitaa.com/shohada0120 --------------✾•🦋💔🦋•✾-----------------
✨🌷 آن ها چفیه داشتند… من چادر دارم!!! آنان چفیه می بستند تا بسیجی وار بجنگند… من چادر می پوشم تا زهرایی زندگی کنم… آنان چفیه را خیس می کردند تا نَفَس هایشان آلوده ی شیمیایی نشود… من چادر می پوشم تا از نفَس های آلوده دور بمانم… (shohada0120@) آنان موقع نماز شب با چفیه صورت خود را می پوشاندند تا شناسایی نشوند… من چادر می پوشم تا از نگاه های حرام پوشیده باشم… آنان با چفیه زخم هایشان را می بستند … من وقتی چادر ی می بینم یاد زخم پهلوی مادرم می افتم... آنان سرخی خونشان را به سیاهی چادرم امانت داده اند… من چادرسیاهم را محکم می پوشم تا امانتدار خوبی برای آنان باشم… 🦋🦋🦋
دلم روضه علی اصغر میخواد
ی اتفاقی برام افتاد... بدجوررر دلم هوای روضه علی اصغر کرد💔
بس کن رباب نیمه‌ای از شب گذشته است دیگر بخواب نیمه‌ای از شب گذشته است کم خیره شو به نیزه، علی را نشان نده گهواره نیست٬ دست خودت را تکان نده با دست‌های بسته مزن چنگ بر رخت با ناخن شکسته مزن چنگ بر رخت
بس کن رباب حرمله بیدار می‌شود سهمت دوباره خنده انظار می‌شود ترسم که نیزه‌دار کمی جابجا شود از روی نیزه رأس عزیزت رها شود یک شب ندیده‌ایم که بی‌غم نیامده دیدی هنوز زخم گلو هم نیامده
گرچه امید چشم ترت ناامید شد بس کن رباب یک شبه مویت سپید شد پیراهنی که تازه خریدی نشان مده گهواره نیست٬ دست خودت را تکان مده با خنده خواب رفته تماشا نمی‌کند مادر نگفته است و زبان وا نمی‌کند
بس کن رباب سر به سر غم گذاشتی اصلاً خیال کن که تو اصغر نداشتی دیگر ز یادت این غم سنگین نمی‌رود آب خوش از گلوی تو پائین نمی‌رود
بس کن ز گریه حال تو بهتر نمی‌شود این گریه‌ها برای تو اصغر نمی‌شود
نوشته بود: بهشت باشد ارزانی خوبان من جهنم با حرمله کار دارم💔
میشه ی دونه صلوات بفرستید هدیه کنید ب حضرت علی اصغر ممنون از محبت تون 💔
01:20✨
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
✨🌷 وصل شیرین نشود گر نبود درد فراق نمک عشق بجز رنج و غم هجران نیست 🍃اللهم عجل لولیک الفرج https://eitaa.com/shohada0120 --------------✾•🦋💔🦋•✾-----------------
✨🌷 ‏من دعائِه الّذي كانَ يدعو بهِ : «اللّهمَ ليِّنْ قلبي لآلِ محمدٍ كَما ليّنتَ الحديد لداوود» يكى از دعاهاى شهيد: خدايا قلب مرا براى اهل بيت‹ع›نرم کن، همانگونه که آهن را برای داوود‹ع›نرم نمودی! 🌷 🦋🦋🦋
✨🌷 دَࢪهواےِاین‌شَـہرِ. آلودھ‌به‌گناھ خَفہ‌مۍشٌدیم اگربوۍِعطرشٌھَدانَبود♥️ #شهدا۰۱۲۰ ‌اَللّهُــمَّ عَجـِّـل لِوَلیِّــکَ الفَــــرَج🤲 https://eitaa.com/shohada0120 --------------✾•🦋💔🦋•✾-----------------
✨🌷 حرف آخر ‏اسماعیل ها به راستی ذِبح می شوند... چون روحشان در کالبدِ تن، بی تاب است و شهادت عادتِ اسماعیل هاست... https://eitaa.com/shohada0120 --------------✾•🦋💔🦋•✾-----------------
✨🌷 قابل عنایت شهید فخار وصیت کرده بود که قبرش مانند ائمه بقیع، گِلی و بی‌نام و نشان باشد ولی بنیاد شهید بر اثر توجه نداشتن به وصیت ایشان، بر روی قبر مطهر شهید، سنگ قبر می‌گذارند فردای آن روز می‌بینند که سنگ قبر شکسته شده، دوباره سنگ قبر برای آن شهید قرار می‌دهند روز بعد با کمال تعجب می‌بینند که سنگ قبر دوم هم شکسته شده است شب روز دوم شهید به خواب نزدیکانش می‌آید و می‌گوید: مگر من وصیت نکرده‌ام که قبر من خاکی باشد و از آن روز تا الان  قبر آن شهید در گلزار شهدای کازرون خاکی است. 🦋🦋🦋
پوتین هاش رو برداشت و زد بیرون از خونه.. زن جوون دنبالش می دوویید و به پیر زن میگفت بگیر اون جوونو... اما عبدالحسین فرار می کرد... پیر زن داد می زد میگفت: نرو... میکشنت... بدبختت میکنن... وایسا خانوم میگه نرو... اما اونجا که یاد خدا نیست قرار نه فرار باید کرد... بعد یک روز آوارگی خودش و رسوند پادگان... آخه اهل روستا بود ،شهر رو بلد نبود. اومد جلو دژبانی تا خودش رو معرفی کرد...بازداشتش کردند... سرباز و آوردن جلو فرمانده... فرمانده هر چی میتونست حرف بارش کرد... عبدالحسین فقط نگاه کرد بهش گفت باید برگردی خونه ، نوکریه خانوم و کنی... خانوم امر بر تو هست... هر چی که خانوم گفت: باید بگی چشم عبدالحسین گفت: نه ، هر چی خدا گفت بگم چشم. من تو اون خونه برنمیگردم... تو اون خونه یه زن نامحرم هست. تو اون خونه یه زنی هست که حجاب و حیا رو رعایت نمیکنه... فرمانده گفت: حالا که نمیری باید صبح تا شب، شب تا صبح دستشویی های پادگان رو بشوری... (دستشوییای پادگان ۱۸تا بود روزی ۶بار هر بار ۴نفر اینا رو میشستند...) شبانه روز عبدالحسین تنهایی دستشوییا رو میشست... بعد ده ، پونزده روز رفتم طرف عبدالحسین ببینم چیکار میکنه. صدای عبدالحسین رو شنیدم... داشت میخوند برا خودش و دستشویی میشست... نزدیک تر رفتم دیدم داره گریه میکنه...گفتم بچه مردم و چی به روزش آوردن داره گریه میکنه... یه چیزیم زیر لب میگه... هی میگفت: دستشویی میشوروم ، کثافتا رو میشوروم، اما " دل آقام و نمیشکونوم... " روایتی از زندگی سردار بزرگ سپاه اسلام ... 🦋🦋🦋
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
✨🌷 ضعف مرا به حساب# انقلاب و مکتب من نگذارید این جمله با همه حرف میزد نصب کرده بود پشت میزش خیلی مواظب بود خلاف زیر دستانش را کسی به نام انقلاب نگذارد از انقلاب برای خودش هیچ وقت مایه نمی گذاشت. https://eitaa.com/shohada0120 --------------✾•🦋💔🦋•✾-----------------