روز دختر؛ به یاد دخترانی که پدرانشان رفتند تا دختران این سرزمین در آغوش پدرانشان باشند🤍
به کانال #به_یاد_شهیدان بپیوندید👇
@shohada15
🔹 ابراهیم در یکی از مغازه های بازار مشغول کار بود. یک روز او را در وضعیتی دیدم که خیلی تعجب کردم!
🔹 دو کارتن بزرگ اجناس روی دوشش بود. جلوی یک مغازه، کارتن ها را روی زمین گذاشت.
🔹 وقتی کار تحویل تمام شد، جلو رفتم و گفتم: آقا ابرام برای شما زشته، این کار باربرهاست نه کار شما!
🔹 نگاهی به من کرد و گفت: کار که عیب نیست، بیکاری عیبه. این کاری هم که من انجام می دم برای خودم خوبه، مطمئن میشم که هیچی نیستم. جلوی غرورم رو می گیره!
🔹 گفتم: اگه کسی شما رو اینطور ببینه خوب نیست، تو ورزشکاری و... خیلی ها میشناسنت.
🔹 ابراهیم خندید و گفت: ای بابا، همیشه کاری کن که اگه خدا تو رو دید خوشش بیاد، نه مردم.
#شهید_ابراهیم_هادی
به کانال #به_یاد_شهیدان بپیوندید👇
@shohada15
مافقیرانیهستیمکهخداباحُبحسینما
راغنیکرد(:❤️
#عزیزم_حسین
به کانال #به_یاد_شهیدان بپیوندید 👇
@shohada15
#امضای_شهادت
🔹مهدی توی وصیتنامه اش نوشته بود : رسیـدن به سن سی سال برایـم ننگ است. آخرین بار که از سوریه برگشت با هم رفتیم مشهـد. بعد از زیارت دیدم مهدی کنار سقاخونه ایستاده میخنده...ازش پرسیدم : چیـه مادر چرا می خنـدی؟؟؟
🔸گفت : مادر، امضای شهادتم رو امروز از امام رضا(علیه السلام) گرفتم... بهش گفتم : اگه تو شهید بشے من دیگه ڪسی رو ندارم. مهدی دستش رو به آسمون ڪرد و گفت : مادر خداهست...
به کانال #به_یاد_شهیدان بپیوندید👇
@shohada15
شهیدمدافعحرم
#محمودرضا_بیضایی:🌷
اسرائیل الان مثل آدمی است که کتک خورده و افتاده گوشه رینگ، ولی میگوید اگر بلند شوم پدرت را درمیآورم!»
به کانال #به_یاد_شهیدان بپیوندید👇
@shohada15
🌹💐🥀🌴🥀💐🌹
#پیامکی_از_بهشت 💐
سعی کنید که از غیبت و تهمت دوری کنید که گناهی بسیار بزرگ است و مواظب باشید خدای ناکرده ، آتش ریا و کینه جوئی و خصومت در خرمن اعمالتان نیفتد که سریعاً اعمال را به مشتی خاکستر تبدیل خواهد کرد.
به کانال #به_یاد_شهیدان بپیوندید👇
@shohada15
🔰 حجة الاسلام و المسلمین طوبائی از روحانیون شهر شیراز بود نقل میکند: برای بحث تلقین شهید خادم الحسینی رفتم.
وقتی وارد قبر شدم تا تلقین شهید مورد نظر را انجام دهم، به محض ورود به قبر در چهره شهید حالت تبسمی احساس کردم و فهمیدم با صحنه ای غیر طبیعی روبرو هستم. وقتی خم شدم و تلقین شهید را آغاز کردم، به محض اینکه به اسم مبارک امام زمان(عج) رسیدم مشاهده کردم جان به بدن این شهید مراجعت کرد، چون شهید به احترام امام زمان(عج) سرش را خم کرد، به نحوی که سر او تا روی سینه خم شد و دوباره به حالت اولیه برگشت.
🔰قسمتی از وصیت شهید:
...دایماًبیدار باشد و کوششتان براین باشد که این انقلاب روز به روز گسترده تر گردد و برادران با افکار اسلامیشان و عملشان به این حرکت سرعت بخشند .
در ضمن حفظ کنید بال و پرهای امام عزیز و ولایت فقیه رااز هر تغرضی ، نگذارید این ثمرة خون شهیدان و ثمره های این انقلاب را کافران و منافقین از ما بگیرند . »
#شهید_احمد_خادم_الحسینی
به کانال #به_یاد_شهیدان بپیوندید👇
@shohada15
🕊🌹🕊
دختران و زنانی که با #چادر و حجابشان،
خود را از نگاه #نامحرمان میپوشانند،
مانند شهدایی هستند که
#گمنامی را انتخاب کردند.
مانند شهدای گمنامی که جنازه شان پیدا نشد...بدنشان را کسی ندید...
اما در آسمانها و زمین معروف و شناخته شده هستند...و #خدا خریدارشان میشود🌹
به کانال #به_یاد_شهیدان بپیوندید👇
@shohada15
🔴نماز یکشنبه های ماه ذیقعده رو از دست ندید
هر کسی این نماز را بخواند
🔸گناهانش آمرزیده میشود
🔹روزی او وسعت پیدا میکند
🔸با ایمان از دنیا میرود
🔹ملک الموت با او موقع قبض روح مدارا میکند
🔸قبرش نورانی و وسیع میشود
🔹والدین از او راضی میشوند
🔸 ثواب این نماز هم به خود او هم والدین و اولاد او هم میرسد...
🌟نماز روز یکشنبه ماه ذی القعده🌟
به کانال #به_یاد_شهیدان بپیوندید 👇
@shohada15
خدایا
شیرینی خوندن
نماز صبح رو
از ما بنده هات نگیر
به کانال #به_یاد_شهیدان بپیوندید👇
@shohada15
❌️ روزی همتون....
#راز_دفن_شهيد_در_ساعت_نه_شب!!
🌷در زمانیکه عبدالحمید حسینی در دبیرستان شیراز تحصیل میکرد من با او آشنا بودم. وی در سال ۵۹ عضو بسیج مسجد جواد الائمه محله هفت تنان بود. عشق او به سپاه باعث شد به عضویت رسمی آن درآید و در واحد عملیات سپاه شیراز به کار مشغول شود. مدت کوتاهی از ورود او به سپاه نگذشت که به جبهه شتافت و تا زمانیکه در عملیات فتح المبین به شهادت رسید در جبهه بود. چند روز قبل از اینکه سپاه اسلام، عملیات فتح المبین را در جبهه میانی آغاز کند عراق دست به پاتک زد و به شوش حمله کرد و عبدالحمید در این پاتک به شهادت رسید. وقتی خبر شهادت او به شیراز رسید، من هیچ تعجبی نکردم چون واقعاً مستحق شهادت بود. هنوز پیکر شهید به شیراز نیامده بود که ما مشغول تدارک دفن ایشان شدیم.
🌷با چند تن از دوستان به خانواده شهید سری زدیم. وصیتنامه ایشان را که منتشر کرده بودند برای ما قرائت کردند. نکته باور نکردنی برای ما این بود که عبدالحمید در آخرین مرحلهای که به شیراز آمده بود به حاج آقا دستغیب وصیت کرده بود وقتی جسد من به شیراز رسید خواستید مرا دفن کنید مرا در ساعت ٩ شب دفن نمایید. او سپس اسم تعدادی را ذکر نموده و تأكيد کرده بود که اینها حتماً در موقع دفن من باید حضور داشته باشند و مرا دفن کنند که آیت الله علی اصغر دستغیب که شهید مدتی محافظ او بود نفر اول این افراد بودند. عبدالحمید در این وصیتنامه تقاضا کرده بود او را با لباس سبز سپاه دفن کنند. جسد که به شیراز رسید در سردخانه بیمارستان ارتش نگهداری شد برای اینکه به وصیتنامه عبدالحمید دقیقاً عمل کنیم نزدیک غروب....
🌷نزدیک غروب با چند تن از دوستان به بیمارستان رفتیم و جسد او را تحویل گرفتیم و یک دست لباس سبز سپاه را به تن او کردیم و قبل از ساعت ٩ به قبرستان دارالرحمه شیراز (قطعه شهدا) بردیم. چون نام من و آن چند نفر در وصیت شفاهی شهید نیامده بود جسد شهید را در محدوده ایکه بنا بود در آنجا دفن شود گذاشتیم و حدود بیست متر از آن فاصله گرفتیم تا کسانی که برای دفن دعوت شده بودند و اسامی آنها در وصیت بود شهید را دفن کنند. زمانیکه قبر آماده شد و جسد شهید را به داخل قبر سرازیر میکردند و من از دور شاهد این صحنه بودم حال عجیبی پیدا کردم.... احساس میکردم حادثه عجیبی در حال اتفاق افتادن است که برای من بیسابقه بود. به عبارت دیگر میشود گفت منتظر وقوع حادثهای بودیم که کیفیت و نحوه وقوع آن برایمان قابل پیشبینی نبود. حادثه این بود که تا جسد شهید از تابوت برداشته شد و به داخل قبر سرازیر گردید ناگهان....
🌷ناگهان نور سبز رنگ خیلی شدیدی را در اطراف جسد شهید دیدم که با جسد به داخل قبر سرازیر میشد. با دیدن این نور سبز رنگ از خود بیخود شدم و دیگر نفهمیدم چه اتفاقی افتاده و دارد میافتد. نمیدانم چه مدت در این حال بودم که به هوش آمدم. تعداد محدودی که به پانزده نمیرسیدند همه شاهد وقوع این حادثه بودند. صبح روز بعد، مادر شهید عبدالحمید برای من و چند نفر از دوستان تعریف کردند دیشب (شب دفن) عبدالحمید را در خواب دیدم که به من گفت: مادر چرا با اینکه گفته بودم مرا در ساعت ٩ دفن کنید مرا با تأخير دفن کردند؟ پرسیدم: پسرم مگر حالا چه اتفاقی افتاده؟ گفت: آخر آقا امام زمان منتظر من بودند و چون قرار ایشان با من ساعت ٩ بود این تأخير باعث شد من از ایشان شرمنده شوم. مادر شهید می گفت: در خواب خانمی هم همراه فرزندم دیدم و پرسیدم: عبدالحمید این خانم کیست که همراه توست؟ گفت: مادر ساعت ٩ که گفتم مراسم عقدکنان من با این خانم بود.
🌹خاطره ای به یاد شهید معزز عبدالحمید حسینی
📚 کتاب "لحظات آسمانى"، جلد دوم
#شهید | #عبدالحمید_حسینی
به کانال #به_یاد_شهیدان بپیوندید👇
@shohada15
حاج قاسـم هـیچگاہ از سختیهـای عراق و سـوریه سـخـن نمیگفت و در پاسخ به هـر سـؤالی در ایـن خصوص،میگفت هـمه چیز خوب اسـت؛
هـمه چیز خوب اسـت.
حاجی بـسـیار زیرڪ وباهـوش بود.
یڪ وقت در یڪ جلـسـه خصوصی،
فردی به ایشان اظهـار ارادت و نزدیڪی ڪرد و اظهـار داشت ڪه شما دارید ایـن هـمه زحمت میڪشید اما قدر شما را نمیدانند و فلان و چنان....اما حاج قاسـم گفت:
«شما چرا ناراحتید؟ مـن یڪ سـربازم، نهـایتش میگویند برو جای دیگری نگهـبانی بدہ و مـن هـم میگویم چشم...
اینڪہ ناراحتی ندارد.
#شهید_قاسم_سلیمانی
به کانال #به_یاد_شهیدان بپیوندید👇
@shohada15