eitaa logo
زیر سایه شهدا🇵🇸
110 دنبال‌کننده
5.5هزار عکس
2هزار ویدیو
81 فایل
خدا بخواهد🌸 اینجاخیمہ‌گاهـ‌شہداست🌷 باصلوات‌واردشوید شهید حمید رضا رفیعی می گفت : راه ما راه【 حسین 】است و باید آماده و همراه【حسین】 باشیم و【 حسین 】گونه بودن را بدانیم. پیشنهاد یا انتقادی داری اینجا بگو https://harfeto.timefriend.net/17043420153062
مشاهده در ایتا
دانلود
‍ ‌یقینا اگه‍ اون‌‌ فرصتۍ رو کہ‌ صرف‌ زیبایۍ‌ِ ظاهرت و عکست کردۍ رو صرف باطنت میکردۍ ؛ وضعیتت ازین بهتر بود💔:)!" !
‍ با دستایی که باهاش برا حسین(؏) سینه زدی💔 رو به روی خدا بلندش کردی🤲🏻 و ذکر خالقتو گفتی📿 گناه‌نکن‌رفیـق!
♦️‌ ️مگه نمی‌گید این کشته‌های شاهچراغ هم کار جمهوری اسلامیه؟ پس شروع کنید عکساشون و اسماشونو بذارید، برا مظلومیتشون گریه کنید، براشون توئیت بزنید برا کشته شدنشون کنار ضریح فراخوان بدید 🔹‌ ولی نمی‌کنید می‌دونید چرا؟! چون در اِزاش دلار و فالوور گیرتون نمیاد! تف به شرف نداشتتون 🌍
پویش آغوشِ رایگان رو یادتونه؟ اون آغوش رایگان نبود، دیشب حساب شد💔 خونی که به گردنِ تک تک شماست..
: ﴾﷽﴿ . قسمتی از کتاب  : . زینب عادت داشت، گل‌هایی را که روح‌الله برایش می‌خرید، پرپر می‌کرد و لای کتاب خشک می‌کرد. در یکی از نبودن‌های روح‌الله، وقتی دل تنگش شده بود، روی یکی از گلبرگ‌ها نوشت: «آن چنان مهر توام در دل و جان جای گرفت، که اگر سر برود از دل و از جان نرود.» این گلبرگ را خودش نوشته بود. اما جریان گلبرگ دوم را نمی‌دانست. وقتی آن را برگرداند، دستخط روح‌الله را شناخت که روی گلبرگ نوشته بود: « عشقِ من  » 🌷 یاد شهدا با صلوات🌷
شلمچه‌ بودیم. شیخ مهدی می خواست آموزش نارنجک پرتاب کردن بده. گفت: بچه ها خوب نیگاه کنید تا خوب یاد بگیرید.😎 خوب یاد بگیرید که یه وقت خودتون یا یه زبون بسته ای رو نفله نکنید!🙄 من توی پادگان بهترین نارنجک زن بودم. اول دستتون رو میذارین اینجا، بعد شیخ مهدی ضامن رو کشید و گفت: حالا اگه ضامن رو رها کنم در عرض چند ثانیه منفجر میشه.💥 داشت حرف می زد و از خودش و نارنجک پرانیش تعریف می کرد، که فرمانده از دور داد زد: آهای شیخ مهدی چیکار می کنی؟! شیخ مهدی یه دفعه ترسید و نارنجک رو پرت کرد!😬 نارنجک رفت افتاد رو سر خاکریز، بچه ها صاف ایستاده بودن! و هاج و واج نارنجک رو نگاه می کردند. که حاجی داد زد: بخواب رو زمین برادر، بخواب!انگار همه رو برق بگیره. هیچ کس از جاش تکون نخورد، چندثانیه گذشت. همه زل زده بودن به سر خاکریز که نارنجک قل خورد و رفت اونور خاکریز و منفجر شد.😨 شیخ مهدی رو کرد به بچه ها و گفت: هان!😑 یاد گرفتین؟!😁دیدید چه راحت بود؟!😎 فرمانده خواست داد بزنه سرش، که یک دفعه صدایی از پشت خاکریز میومد که میگفت: الله اکبر! الموت الصدام!😳 بچه ها دویدن بالای خاکریز ببینن صدای کیه؟! دیدن یه عراقی زخمی شده به خودش میپیچه.😉😂 شیخ مهدی عراقی رو که دید داد زد: حالا بگید شیخ مهدی کار بلد نیست!😐😂 ببینیدچیکارکردم!😌 ‍‎‍‎
السلام علیک یا فاطمة الزهرا به چادر خونی تو قسم بانوان سرزمینم، سنگر حجاب و عفت را رها نخواهند کرد.