شهدای والا مقام روستای جلیل آباد
شهید خسرو عابدی (لمس کنید)🌹
جلسهها را خودش شروع میکرد؛ اگر احیاناً هم كسی نمیآمد به تنهایی دعا میخواند و شبزندهداری میكرد. برپایی جلسه دعا برایش اهمیت ویژهای داشت. با قرآن و نهجالبلاغه بسیار مأنوس بود. یكی از سفارشهای همیشگیاش، دوری از مادیات و تعلّقات دنیایی بود.
شهید عبدالرضا حسینی(لمس)🌹
روز اول عید، عبدالرضا رو ترک موتور سوار کرده بودم تا بریم مزار شهدا...یک دفعه عبدالرضا گفت:ی ’داداش! نگه دار، کار مهمی پیش اومده.‘ فکر کردم با عجلهای که داریم حتماً اتفاق مهمی افتاده، سریع نگه داشتم. عبدالرضا تند از موتور پرید پایین و دوید طرف پیرمردی که از روبه رو میآمد. لباسهای کهنه و پاره پیرمرد، اون هم روز اوّل عید اوضاع سخت زندگی اش رو نشون میداد. او رو در آغوش گرفته بود و میبوسید. پیرمرد دلشکسته و غمگین با عبدالرضا درددل میکرد. عبدالرضا هم به او دلگرمی میداد و قول میداد تمام تلاشش رو بکنه تا مشکلش حل بشه. بعد از چند دقیقه، پیرمرد که گل از گلش شکفته بود و انگار باری از روی دوشش برداشته بودن، سرزنده و خوشحال خداحافظی کرد و رفت. به عبدالرضا گفتم:ی’مثل این که قبلاً هم براش خیلی کارها کردی، مگه میشناسیش؟ آهسته گفت: ’پسر نداره. من در مقابل هر کدوم از بندههای خدا وظیفهای دارم. حالا هم زودتر بریم که به شهدا برسیم
شهید داود بدبخشی(لمس)🌹
جناب سرهنگ! اگه بخوای منو اینیجا نگه داری از سیم خاردار هم كه شده فرار مییكنم و مییرم جبهه..
شهدا قطب نمایند، که راه گم نشود
@shohada_garmsar
شهدای والا مقام روستای ده نمک
شهید غلامرضا ایجی(اینجا) 🌹
گفتم:« دادشم هر وقت گرمسار بود توی این مسجد نماز مییخوند.»
دوستم نگاهی به ساعتش انداخت و گفت: «نزدیک اذان مغربه، بریم نماز.»
صدای چرخ های ماشینی که می دانستیم حامل جنازه ی شهداست حرفمان را برید. بی هیچ حرفی جلو رفتم. نگاهم روی اسم یکی از دو شهید جا ماند؛ غلامرضا ربیعی. گفتم: « دوست دارم این شهید رو ببینم. شاید اسمش درست نباشه.»
ماشین دور میدان امام ایستاد. در ماشین که باز شد جلو رفتم. کفن را با تردید از صورت جنازه کنار زدم. یکی دفعه خشکم زد. دوستم پرسید:« چه قدر جوونه! مییشناسیش؟».
آب نداشته ی دهانم را قورت دادم و گفتم:« داداشمه، غلامرضا.»
شهید غلامرضا شکری (لمس خبر)🌹
موقع خواب عکس امام خمینی را مییگذاشت بالای سرش. دلیلش را که پرسیدم، گفت: «وقتی مییخوابم از جیبم درش میییارم. شاید توی خواب غلت بزنم، دوست ندارم به آقا بییاحترامی بشه.»
شهدا قطب نمایند، که راه گم نشود
@shohada_garmsar
شهیدان والا مقام روستای آرادان
تکمیل می شود
شهدا قطب نمایند، که راه گم نشود
@shohada_garmsar
شهید انقلاب👇
دهه فجر، انفجار نور بود
شهید عابدین جعفری🌹(اطلاعات بیشتر )
روستای علی آباد، آرادان
بیست و دوم بهمن پنجاه و هفت در محوطه ی سازمان رادیو و تلویزیون با اصابت گلوله قطع نخاع گردید. دوره ی مجروحیتش كمتر از چهار ماه طول كشید و در سیزدهم خرداد پنجاه و هشت به خیل شهدای انقلاب پیوست. مزار این شهید عزیز در زادگاه وی میباشد.
به مناسبت #دهه_فجر انقلاب اسلامی
@shohada_garmsar شهدای گرمسار
شهیدنامه؛ جاویدنام سیدکاظم کاظمی 🌹
🔹️شهید سیدکاظم کاظمی فرزند سیدحسن در آرادان از دیار دارالمرحمه سمنان به دنیا آمد. والامقامی که به دلیل فعالیتهای انقلابی در زمان طاغوت از ورود در دانشگاه محروم شد و برای تحصیل به آمریکا رفت و پس از بازگشت، از پایهگذاران واحد اطلاعات سپاه پاسداران شد.
لینک خبر
@shohada_garmsar
شهدای آرادان و گرمسار
شهدای والا مقام روستای رامه🌹
بزودی تکمیل می شود.
شهدا قطب نمایند، که راه گم نشود
@shohada_garmsar
www.BGH.ir بچه های قلم1_9442309800.mp3
زمان:
حجم:
1.36M
🌷🌷🌷آغاز دهه فجر انقلاب اسلامی پیشاپیش مبارک🌷🌷🌷
خاطرات دهه ۶۰
🤗یادش بخیر
در ایام دهه فجر سالهایی مدرسه درس می خواندم . زمین پوشیده از برف بود . سالن مدرسه توسط بچه ها با انواع عکسهای سیاه و سفید مربوط به مبارزان انقلاب و تظاهرات ها و ادوات نظامی در تهران ، پوستر هایی از امام خمینی رحمت الله علیه ...🇮🇷🇮🇷🇮🇷💐💐💐🌸😊