#شهیدمحسنوزوایی رتبه یک کنکور سراسری ۱۳۵۵ و دانشجوی شیمی
رتبه یک کشور، فرمانده بود
سال ۱۳۳۹ در محله نظامآباد تهران به دنیا آمد. در نوجوانی با علوم دینی و در دوره متوسطه در دبیرستان دکتر هشترودی تهران با موضوعات سیاسی آشنا شد و با راهنماییهای پدرش مرحوم حاج «حسین وزوایی» که خود از همرزمان مرحوم آیتالله کاشانی بود، وارد مبارزات انقلابی شد. از مسئولیت هدایت مبارزات دانشجویی در دانشگاه در سال ۵۶ تا شرکت در تظاهرات ۱۷شهریور و برنامهریزی ورود امام «ره» به کشور، نمونهای از فعالیتهای شهید پیش ازپیروزی انقلاب به شمار میآمد. پس از آن با عضویت در جهاد سازندگی برای عمران مناطق محروم راهی استان لرستان شد. تابستان سال۵۹، به عضویت سپاه درآمد و مدتی هم فرمانده گردان مخابرات سپاه تهران بود. «محسن وزوایی» دهم اردیبهشت ۱۳۶۱ با مسئولیت قائممقام تیپ محمدرسولالله(ص) در عملیات «بیتالمقدس» به شهادت رسید.
🍃🌺🍃🌺🍃
ڪنگره شـهـداے خوراسـگان
https://eitaa.com/shohada_khorasgan
شهید مصطفی احمدی روشن
شوخطبع بین دوستان، جدی در کار
سال ۱۳۷۷ در رشته مهندسی شیمی دانشگاه صنعتی شریف تهران قبول شد. همزمان با تحصیل در فعالیتهای فرهنگی و مذهبی هم فعال بود. به همین دلیل به محض ورود به دانشگاه مسئولیت معاونت فرهنگی بسیج را به عهده گرفت و بعدها کانون نهجالبلاغه این دانشگاه را تأسیس کرد.
سال ۱۳۸۱ فارغالتحصیل شد. او مقالههای زیادی به زبانهای فارسی و انگلیسی منتشر کرد و گفته میشود که خندهرو و شوخطبع بود، حتی زمانی که خوابگاه میرفت در هر اتاقی که میرفت صدای خنده و شوخی بلند بود، اما سر کارش با هیچکس شوخی نداشت.
۲۱ دی ۱۳۹۰ بر اثر انفجار یک بمب مغناطیسی در میدان کتاب به شهادت رسید. شهید احمدی روشن، عضو هیئتمدیره یکی از شرکتهای تأمین کالای نیروگاه هستهای نطنز اصفهان بود که در زمینه تهیه و تولید تجهیزات هستهای فعالیت داشت.
🍃🌺🍃🌺🍃
ڪنگره شـهـداے خوراسـگان
https://eitaa.com/shohada_khorasgan
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
اگر کار برای خداست
دیگه گفتن برای چیه؟
🍃🌺🍃🌺🍃
ڪنگره شـهـداے خوراسـگان
https://eitaa.com/shohada_khorasgan
بچهها در مهدکودک مشغول بازی بودند و بدوبدو میکردند و از سروکول هم بالا میرفتند. یکهو علی آن وسط محکم به جایی خورد و از سرش خون آمد. خوشبختانه فاطمه آنجا بود؛ دستپاچه خودش را رساند و بچه را به درمانگاه رساندند.
پرستار موقع باندپیچی، از سنگینی کودک خوشش آمد و برایش بهبه چَهچَهی کرد که دل مادرش را بُرد.
اما از همان روز، یک ترس همیشه همراه علی ماند؛ آن هم خون بود. محال بود از بچگی خون ببیند و داد و هوار نکشد و زهرهترک نشود.
یکبار دستش در خانه لای در رفت و دوباره خون سرازیر شد و بیهوا دوید سمت حیاط و بیتابی میکرد و دور حیاط میچرخید و پشتِ هم میگفت: «الان میمیرم! الان میمیرم!»
سعیده هر چه تلاش کرد که علی را نگه دارد و دستی به سرش بکشد، نتوانست. میخواست ببیند چه بلایی سر دستش آورده. ولی به او نمیرسید و علی همینطور بالا و پایین میپرید و آخ و اوخ میکرد. معلوم نبود چه تصوری از خون پیدا کرده بچه؛ به هر حال ترس از خون همیشه با او بود. حتی در آرایشگاه، ولو به شوخی هم شده، سفارش میکرد آرایشگر مواظب باشد تا دستش به خطا نرود! میگفت: «من قلبم ضعیفهها!»
اما حالا او وارد #سپاه شده و مشتِ سعیده برای تکهپرانی خواهر برادری پُر است.
رو کرد به علی و نیشخند شیطنتآمیزی گوشه لبش نشست و پرسید: «تو که از خون میترسی. اگه جاییت زخمی بشه چی؟!» علی بدون اینکه فکری بکند جواب داد: «منو خونیمالی نمیبینید؛ مستقیم شهید میشم. نترس!»
برشی از کتاب درحال نگارش #ش_ع_ع
خاطرات #شهید_علی_عربی
🍃🌺🍃🌺🍃
ڪنگره شـهـداے خوراسـگان
https://eitaa.com/shohada_khorasgan
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
خدایا میخواهم تمام من برای تو باشد؛
خاطره حاج حسین یکتا از شهید قوچانی
🍃🌺🍃🌺🍃
ڪنگره شـهـداے خوراسـگان
https://eitaa.com/shohada_khorasgan
8.42M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
🎥 #کلیپ
#شهید_آوینی
💥ما یافتیم آنچه را دیگران نیافتند
ماهمه افق های معنویت را در شهدا تجربه کردیم .....
عشق را هم
امید را هم
کرامت را هم
شجاعت را هم
عزت را هم
و همه ی آنچه را که دیگران جز در مقام شهادت نشنیده اند ما به چشم خود دیدیم ،ما معنای جهاد اصغر و اکبر را درک کردیم .....
و پادگان دوکوهه به اینهمه، شهادت خواهد داد.
🍃🌺🍃🌺🍃
ڪنگره شـهـداے خوراسـگان
https://eitaa.com/shohada_khorasgan
همسر #شهیدبرونسی درگذشت
روح مطهره حاجیه خانم «معصومه سبک خیز» همسر سردار شهید «عبدالحسین برونسی» پس از تحمل یک دوره بیماری به همسر شهیدش پیوست.
مرحومه سبک خیز در سال ۱۳۴۷ با شهید برونسی ازدواج میکند که حاصل آن ۸ فرزند بود.
شهید عبدالحسین برونسی از شهدای بزرگ دوران دفاع مقدس بود که در عملیاتهای متعددی چون عاشورا، فتحالمبین، بیتالمقدس، والفجر ۳و ... حضور فعال داشت و سرانجام در حالی که فرماندهی تیپ ۱۸ جوادالائمه (ع) را بر عهده داشت، به شهادت رسید.
مقام معظم رهبری درباره شهید برونسی فرمودند: «به نظر من شهید برونسی و امثال او را باید نماد یک چنین حقیقتی به حساب آورد؛ حقیقت پرورش انسانهای بزرگ با معیارهای الهی و اسلامی، نه با معیارهای ظاهری و معمولی. به هر حال هر چه از این بزرگوار و از این بزرگوارها تجلیل بکنید، زیاد نیست و بجاست».
«خاکهای نرم کوشک» کتابی نوشتهٔ سعید عاکف در حوزهٔ جنگ ایران و عراق است و پیرامون زندگی عبدالحسین برونسی است
🍃🌺🍃🌺🍃
ڪنگره شـهـداے خوراسـگان
https://eitaa.com/shohada_khorasgan
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
♦️شهیدی بر بالین شهیدی دیگر..
لحظاتی از مراسم وداع شهید ريیسی با شهید فخری زاده
شهید#محسن_فخری_زاده🕊🌹
🍃🌺🍃🌺🍃
ڪنگره شـهـداے خوراسـگان
https://eitaa.com/shohada_khorasgan
ڪنگره شـهـداے خوراسـگان
🔰توبه نامه شهید علیرضا محمودی ِ۱۳ساله ...
پناه میبرم از این که...
از این که حسد کردم...
از این که تظاهر به مطلبی کردم که اصلاً نمیدانستم.
از این که زیبایی قلمم را به رخ کسی کشیدم.
از این که در غذا خوردن به یاد فقیران نبودم.
از این که مرگ را فراموش کردم.
از این که در راهت سستی و تنبلی کردم.
از این که عفت زبانم را به لغات بیهوده آلودم.
از این که در سطح پایین ترین افراد جامعه زندگی نکردم.
از این که منتظر بودم تا دیگران به من سلام کنند.
از این که شب بهر نماز شب بیدار نشدم.
از این که دیگران را به کسی خنداندم،غافل از این که خود خندهدارتر از همه هستم.
از این که لحظهای به ابدی بودن دنیا و تجملاتش فکر کردم.
از این که در مقابل متکبرها، متکبرترین و در مقابل اشخاص متواضع، متواضعتر نبودم.
از این که شکمم سیر بود و یاد گرسنگان نبودم.
از این که زبانم گفت بفرمایید ولی دلم گفت نفرمایید.
از این که نشان دادم کارهای هستم، خدا کند که پست و مقام پستمان نکند.
از این که ایمانم به بندهات بیشتر از ایمانم به تو بود.
از این که منتظر تعریف و تمجید دیگران بودم، غافل از این که تو بهتر از دیگران مینویسی و با حافظه تری.
از این که در سخن گفتن و راه رفتن ادای دیگران را درآوردم.
از این که پولی بخشیدم و دلم خواست از من تشکر کنند.
از این که از گفتن مطالب غیرلازم خودداری نکردم و پرحرفی کردم.
از این که کاری را که باید فی سبیلالله می کردم نفع شخصی مصلحت یا رضایت دیگران را نیز در نظر داشتم.
از این که نماز را بیمعنی خواندم و حواسم جای دیگری بود،در نتیجه دچار شک در نماز شدم.
از این که بیدلیل خندیدم و کمتر سعی کردم جدی باشم و یا هر کسی را مسخره کردم.
از این که " خدا میبیند " را در همه کارهایم دخالت ندادم.
از این که کسی صدایم زد اما من خودم را از روی ترس و یا جهل، یا حسد و یا ... به نشنیدن زدم.
🍃🌺🍃🌺🍃
ڪنگره شـهـداے خوراسـگان
https://eitaa.com/shohada_khorasgan