eitaa logo
🌷دایرةالمعارف شهدا🌷
226 دنبال‌کننده
10.9هزار عکس
3.6هزار ویدیو
14 فایل
⭕این کانال حاوی مطالب مربوط به شهدای انقلاب ، شهدای جنگ تحمیلی ، شهدای ترور ، شهدای محور مقاومت و شهدای مدافع حرم می باشد. شامل زندگی نامه و ابعاد شخصیتی شهدا🌷 🆔 @shohada_tmersad313 ❤زندگی زیباست اما شهادت زیباتر❤
مشاهده در ایتا
دانلود
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
⚘﷽⚘ 📌شهیدانه روبروے عکست ايستاده ام و به نگاهت خیره مانده ام تو هم چشمهايت مدتهاست به من خيره شده و من مثل كودكے لجباز به هر سو ميدوم تا به خيال خودم ديگر تحت تعقيب چشمهايت نباشم... گم ميشوم ميان دلبستگےهاے روزانه ام و با چشمهايے اشك آلود ، دوباره به التماس يك نگاه ديگر بر ميگردم سمت تو دوباره نگاهت را به زندگے ام گره ميزنے راه روشن ميكنے برايم و من دوباره لجبازےهاے كودكانه ام را از سر ميگيرم و غفلت زده خودم را به جاده خاكے ميزنم... حس يك كور محروم از روشنايے رهايم نميكند نمےبينم تورا و اين درد دارد اينطور نمےشود هنوز عاشق نشده ام هنوز فاصله دارم تا مرد ميدان عشق شدن براے همين است كه معنے نگاه هايت را نميفهمم گم شده ام چون تورا گم كرده ام بايد فكرے به حال اين دل کرد كه فقط مدعے عشق است وگرنه اين دل كجا و... رسيدن به قافله‌ے عشق كجا ؟ شرط عشق "جنون" است ما که ماندیم "مجنون" نبودیـم « یاحبیب الباکین»😔 🌷 🆔 @shohada_tmersad313
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
❇️برادران و خواهرانم! جهان اسلام پیوسته نیازمند رهبری است؛ رهبری متصل و منصوب شرعی و فقهی به معصوم. خوب میدانید منزّهترین عالِم دین که جهان را تکان داد و اسلام را احیا کرد، یعنی خمینی بزرگ و پاک ما، ولایت فقیه را تنها نسخه نجاتبخش این امت قرار داد؛ لذا چه شما که به عنوان شیعه به آن اعتقاد دینی دارید و چه شما که به عنوان سنّی اعتقاد عقلی دارید، بدانید [باید] به دور از هرگونه اختلاف، برای نجات اسلام خیمه ولایت را رها نکنید. خیمه، خیمهی رسول‌الله است. اساس دشمنی جهان با جمهوری اسلامی، آتش زدن و ویران کردن این خیمه است. دور آن بچرخید. والله والله والله این خیمه اگر آسیب دید، بیت‌الله الحرام و مدینه حرم رسولالله و نجف، کربلا، کاظمین، سامرا و مشهد باقی نمیماند؛ قرآن آسیب میبیند. 🔹بخشے از وصیت نامہ ❤️              🇮🇷التماس دعای فرج وشهادت🇮🇷                ─┅═ೋ❅🌹❅ೋ═┅─ 🆔 @shohada_tmersad313
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
🌷دایرةالمعارف شهدا🌷
‍ 🔰جزئیاتی از نحوه شهادت شهید فرمانده دلیر ایرانی در سوریه؛ حاج اصغر در آخرین ساعات در خانه مخروبه توسط تکفیری ها محاصره میشوند و ایشان تا آخرین لحظه مقاومت می‌کنند که ناگهان با گلوله تانک به فیض شهادت نائل می‌شوند و وقتی که نیرو های حاج اصغر متوجه شهادت ایشان میشوند به سرعت عقب نشینی میکنند. در این لحظات پیکر مطهر حاج اصغر پاشاپور را در نفر بر قرار می‌دهند تا آن را بازگردانند، در همین حین نفر بر را محاصره میکنند پس از ساعاتی تمامی نیرو ها حمله های متعددی برای پس‌گرفتن پیکر حاج اصغر انجام میدهند ان ها میتوانند آن مناطق را پس بگیرند در نیمه شب نیرو هایی که برای تجسس رفته بودند پیکر حاج اصغر را در زیتان پیدا می‌کنند ولی به دلیل نبودن تجهیزات تصمیم می‌گیرند پیکر را صبح بازگردانن ولی در این حین خبر شهادت فرمانده شمال سوریه حاج اصغر پاشاپور توسط یکی از بستگان منتشر می‌شود تکفیری ها میدانستند فرماندهی را به شهادت رساندن ولی نمیدانستند کسی را شهید کردند که ۸ سال است در فکر شهید کردن او هستن و متاسفانه با انتشار این خبر متوجه می‌شوند چه شخصی را شهید کردند و به سرعت نیمه شب باز می‌گردند و پیکر شهید را باخود میبرند و از تن بی جان ایشان جدا میکنند . 🔷️حاج اصغر لشکری به نام قمربنی هاشم تاسیس کرد که تمامی نیرو های آن از مردم سوریه بودن و جزوء برترین یگان های سوریه و جزوه یگان خط شکن سوریه هست و پس از شهادت ایشان خواستند اسم لشکر را عوض کنند ونام حاج اصغر را بر روی لشکر بگذارند که با مخالفت خانواده شهید مواجه شدند و گفتن ما دوست داریم نام قمر بنی هاشم همان نامی که حاج اصغر دوست داشت بر روی لشکر باقی بماند و مثل قدیم لشکر قمر بنی هاشم خط شکن باشد ولادت ۱۳۵۸/۶/۳۱ شهادت ۱۳۹۸/۱۱/۱۳ 🌷شادی روح شهدا صلوات 🌷 🆔 @shohada_tmersad313
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
وقتی دلم از زمونه.mp3
6.78M
🎤 🎼وقتی دلم از زمونه خسته میشه میام تو یکی یکی ردمیشم ازکنارتون عکس شما رو میبینم از درد دوری شما یه گوشه ای،میشینم و زار میزنم خسته شدم آی شهدا 🆔 @shohada_tmersad313
برگرد که بعد از تو نگاهم نگران است چون برگ درختی که پریشان خزان است دیدار تو عید است ولی حال و هوایم مانند شب آخر ماه رمضان است... شهید جاویدالاثر محمدآرش احمدی🌷 لشگر سرافراز فاطمیون شبــــتون شهــــدایی🍃🌹 🆔 @shohada_tmersad313
✍️ 💠 حیدر چشمش به جاده و جمعیت رزمنده‌ها بود و دل او هم پیش جا مانده بود که مؤمنانه زمزمه کرد :«عاشق و !» سپس گوشه نگاهی به صورتم کرد و با لبخندی فاتحانه شهادت داد :«نرجس! به‌خدا اگه نبود، آمرلی هم مثل سنجار سقوط می‌کرد!» و در رکاب حاج قاسم طعم قدرت را چشیده بود که فرمان را زیر انگشتانش فشار داد و برای خط و نشان کشید :«مگه شیعه مرده باشه که حرف و روی زمین بمونه و دست داعش به کربلا و نجف برسه!» 💠 تازه می‌فهمیدم حاج قاسم با دل عباس و سایر شهر چه کرده بود که مرگ را به بازی گرفته و برای چشیدن سرشان روی بدن سنگینی می‌کرد و حیدر هنوز از همه غم‌هایم خبر نداشت که در ترافیک ورودی شهر ماشین را متوقف کرد، رو به صورتم چرخید و با اشتیاقی که از آغوش حاج قاسم به دلش افتاده بود، سوال کرد :«عباس برات از چیزی نگفته بود؟» و عباس روزهای آخر آیینه حاج قاسم شده بود که سرم را به نشانه تأیید پایین انداختم، اما دست خودم نبود که اسم برادر شیشه چشمم را از گریه پُر می‌کرد و همین گریه دل حیدر را خالی کرد. 💠 ردیف ماشین‌ها به راه افتادند، دوباره دنده را جا زد و با نگرانی نگاهم می‌کرد تا حرفی بزنم و دردی جز داغ عباس و عمو نبود که حرف را به هوایی جز هوای بردم :«چطوری آزاد شدی؟» حسم را باور نمی‌کرد که به چشمانم خیره شد و پرسید :«برا این گریه می‌کنی؟» و باید جراحت جالی خالی عباس و عمو را می‌پوشاندم و همان نغمه ناله‌های حیدر و پیکر کم دردی نبود که زیر لب زمزمه کردم :«حیدر این مدت فکر نبودنت منو کشت!» 💠 و همین جسارت عدنان برایش دردناک‌تر از بود که صورتش سرخ شد و با غیظی که گلویش را پُر کرده بود، پاسخ داد :«اون شب که اون نامرد بهت زنگ زد و می‌کرد من می‌شنیدم! به خودم گفت می‌خوام ازت فیلم بگیرم و بفرستم واسه دخترعموت! به‌خدا حاضر بودم هزار بار زجرکشم کنه، ولی با تو حرف نزنه!» و از نزدیک شدن عدنان به تیغ غیرت در گلویش مانده و صدایش خش افتاد :«امروز وقتی فهمیدم کشونده بودت تو اون خونه خرابه، مرگ رو جلو چشام دیدم!» و فقط مرا نجات داده و می‌دیدم قفسه سینه‌اش از هجوم می‌لرزد که دوباره بحث را عوض کردم :«حیدر چجوری اسیر شدی؟» 💠 دیگر به ورودی شهر رسیده و حرکت ماشین‌ها در استقبال مردم متوقف شده بود که ترمز دستی را کشید و گفت :«برای شروع ، من و یکی دیگه از بچه‌ها که اهل آمرلی بودیم داوطلب شناسایی منطقه شدیم، اما تو کمین داعش افتادیم، اون شد و من زخمی شدم، نتونستم فرار کنم، کردن و بردن سلیمان بیک.» از تصور درد و که عزیز دلم کشیده بود، قلبم فشرده شد و او از همه عذابی که عدنان به جانش داده بود، گذشت و تنها آخر ماجرا را گفت :«یکی از شیخ‌های سلیمان بیک که قبلا با بابا معامله می‌کرد، منو شناخت. به قول خودش نون و نمک ما رو خورده بود و می‌خواست جبران کنه که دو شب بعد فراریم داد.» 💠 از که عشقم را نجات داده بود دلم لرزید و ایمان داشتم از کرم (علیهم‌السلام) حیدرم سالم برگشته که لبخندی زدم و پس از روزها برایش دلبرانه ناز کردم :«حیدر نذر کردم اسم بچه‌مون رو حسن بذاریم!» و چشمانش هنوز از صورتم سیر نشده بود که عاشقانه نگاهم کرد و نازم را خرید :«نرجس! انقدر دلم برات تنگ شده که وقتی حرف می‌زنی بیشتر تشنه صدات میشم!» دستانم هنوز در گرمای دستش مانده و دیگر تشنگی و گرسنگی را احساس نمی‌کردم که از جام چشمان مستش سیرابم کرده بود. 💠 مردم همه با پرچم‌های و برای استقبال از نیروها به خیابان آمده بودند و اینهمه هلهله خلوت عاشقانه‌مان را به هم نمی‌زد. بیش از هشتاد روز در برابر داعش و دوری و دلتنگی، عاشق‌ترمان کرده بود که حیدر دستم را میان دستانش فشار داد تا باز هم دلم به حرارت حضورش گرم شود و باور کنم پیروز این جنگ ناجوانمردانه ما هستیم. ✍️نویسنده: 🆔 @shohada_tmersad313