⚘﷽⚘
📌شهیدانه
روبروے عکست ايستاده ام و به نگاهت خیره مانده ام
تو هم چشمهايت مدتهاست به من خيره شده و من مثل كودكے لجباز به هر سو ميدوم تا به خيال خودم ديگر تحت تعقيب چشمهايت نباشم...
گم ميشوم ميان دلبستگےهاے روزانه ام
و با چشمهايے اشك آلود ، دوباره به التماس يك نگاه ديگر بر ميگردم سمت تو
دوباره نگاهت را به زندگے ام گره ميزنے
راه روشن ميكنے برايم
و من دوباره لجبازےهاے كودكانه ام را از سر ميگيرم و غفلت زده خودم را به جاده خاكے ميزنم...
حس يك كور محروم از روشنايے رهايم نميكند
نمےبينم تورا
و اين درد دارد
اينطور نمےشود هنوز عاشق نشده ام
هنوز فاصله دارم تا مرد ميدان عشق شدن
براے همين است كه معنے نگاه هايت را نميفهمم
گم شده ام
چون تورا گم كرده ام
بايد فكرے به حال اين دل کرد كه فقط مدعے عشق است
وگرنه اين دل كجا و...
رسيدن به قافلهے عشق كجا ؟
شرط عشق "جنون" است ما که ماندیم "مجنون" نبودیـم
« یاحبیب الباکین»😔
#رفیقشهیدممرادریاب
#شهیـدمحمدرضادهقانامیرے🌷
#رسانه_تنگه_مرصاد_آنتی_منافق
🆔 @shohada_tmersad313
4_5936181768473282379.mp3
4.14M
⚘﷽⚘
#شهدا🌷
🥀عمریه دلم میخواد #شهید بشم
🥀تا پیش #فاطمه رو سفید بشم
#سید_رضا_نریمانے
#رسانه_تنگه_مرصاد_آنتی_منافق
🆔 @shohada_tmersad313
❇️برادران و خواهرانم!
جهان اسلام پیوسته نیازمند رهبری است؛
رهبری متصل و منصوب شرعی و فقهی به معصوم.
خوب میدانید منزّهترین عالِم دین که جهان را تکان داد و اسلام را احیا کرد، یعنی خمینی بزرگ و پاک ما، ولایت فقیه را تنها نسخه نجاتبخش این امت قرار داد؛
لذا چه شما که به عنوان شیعه به آن اعتقاد دینی دارید و چه شما که به عنوان سنّی اعتقاد عقلی دارید،
بدانید [باید] به دور از هرگونه اختلاف، برای نجات اسلام خیمه ولایت را رها نکنید.
خیمه، خیمهی رسولالله است. اساس دشمنی جهان با جمهوری اسلامی، آتش زدن و ویران کردن این خیمه است.
دور آن بچرخید. والله والله والله این خیمه اگر آسیب دید، بیتالله الحرام و مدینه حرم رسولالله
و نجف،
کربلا،
کاظمین،
سامرا
و مشهد
باقی نمیماند؛ قرآن آسیب میبیند.
🔹بخشے از وصیت نامہ #سردار_حاج_قاسم_سلیمـــــــــانے❤️
🇮🇷التماس دعای فرج وشهادت🇮🇷
─┅═ೋ❅🌹❅ೋ═┅─
#رسانه_تنگه_مرصاد_آنتی_منافق
🆔 @shohada_tmersad313
🌷دایرةالمعارف شهدا🌷
🔰جزئیاتی از نحوه شهادت شهید #اصغر_پاشاپور فرمانده دلیر ایرانی در سوریه؛
حاج اصغر در آخرین ساعات در خانه مخروبه توسط تکفیری ها محاصره میشوند و ایشان تا آخرین لحظه مقاومت میکنند که ناگهان با گلوله تانک به فیض شهادت نائل میشوند و وقتی که نیرو های حاج اصغر متوجه شهادت ایشان میشوند به سرعت عقب نشینی میکنند.
در این لحظات پیکر مطهر حاج اصغر پاشاپور را در نفر بر قرار میدهند تا آن را بازگردانند، در همین حین نفر بر را محاصره میکنند پس از ساعاتی تمامی نیرو ها حمله های متعددی برای پسگرفتن پیکر حاج اصغر انجام میدهند ان ها میتوانند آن مناطق را پس بگیرند در نیمه شب نیرو هایی که برای تجسس رفته بودند پیکر حاج اصغر را در زیتان پیدا میکنند ولی به دلیل نبودن تجهیزات تصمیم میگیرند پیکر را صبح بازگردانن ولی در این حین خبر شهادت فرمانده شمال سوریه حاج اصغر پاشاپور توسط یکی از بستگان منتشر میشود
تکفیری ها میدانستند فرماندهی را به شهادت رساندن ولی نمیدانستند کسی را شهید کردند که ۸ سال است در فکر شهید کردن او هستن و متاسفانه با انتشار این خبر متوجه میشوند چه شخصی را شهید کردند و به سرعت نیمه شب باز میگردند و پیکر شهید را باخود میبرند و #سر از تن بی جان ایشان جدا میکنند .
🔷️حاج اصغر لشکری به نام قمربنی هاشم تاسیس کرد که تمامی نیرو های آن از مردم #شیعه سوریه بودن و جزوء برترین یگان های سوریه و جزوه یگان خط شکن سوریه هست و پس از شهادت ایشان خواستند اسم لشکر را عوض کنند ونام حاج اصغر را بر روی لشکر بگذارند که با مخالفت خانواده شهید مواجه شدند و گفتن ما دوست داریم نام قمر بنی هاشم همان نامی که حاج اصغر دوست داشت بر روی لشکر باقی بماند و مثل قدیم لشکر قمر بنی هاشم خط شکن باشد
ولادت ۱۳۵۸/۶/۳۱
شهادت ۱۳۹۸/۱۱/۱۳
🌷شادی روح شهدا صلوات 🌷
#رسانه_تنگه_مرصاد_آنتی_منافق
🆔 @shohada_tmersad313
وقتی دلم از زمونه.mp3
6.78M
#حاج_مهدی_رسولی🎤
🎼وقتی دلم از زمونه خسته میشه
میام تو #گلزارمیشینم
یکی یکی ردمیشم ازکنارتون
عکس شما رو میبینم
از درد دوری شما
یه گوشه ای،میشینم و زار میزنم
خسته شدم آی شهدا
#رسانه_تنگه_مرصاد_آنتی_منافق
🆔 @shohada_tmersad313
برگرد که بعد از تو نگاهم نگران است
چون برگ درختی که پریشان خزان است
دیدار تو عید است ولی حال و هوایم
مانند شب آخر ماه رمضان است...
شهید جاویدالاثر محمدآرش احمدی🌷
لشگر سرافراز فاطمیون
شبــــتون شهــــدایی🍃🌹
#رسانه_تنگه_مرصاد_آنتی_منافق
🆔 @shohada_tmersad313
✍️ #تنها_میان_داعش
#قسمت_سی_و_پنجم
💠 حیدر چشمش به جاده و جمعیت رزمندهها بود و دل او هم پیش #حاج_قاسم جا مانده بود که مؤمنانه زمزمه کرد :«عاشق #سید_علی_خامنهای و #حاج_قاسمم!»
سپس گوشه نگاهی به صورتم کرد و با لبخندی فاتحانه شهادت داد :«نرجس! بهخدا اگه #ایران نبود، آمرلی هم مثل سنجار سقوط میکرد!» و در رکاب حاج قاسم طعم قدرت #شیعه را چشیده بود که فرمان را زیر انگشتانش فشار داد و برای #داعش خط و نشان کشید :«مگه شیعه مرده باشه که حرف #سید_علی و #مرجعیت روی زمین بمونه و دست داعش به کربلا و نجف برسه!»
💠 تازه میفهمیدم حاج قاسم با دل عباس و سایر #مدافعان شهر چه کرده بود که مرگ را به بازی گرفته و برای چشیدن #شهادت سرشان روی بدن سنگینی میکرد و حیدر هنوز از همه غمهایم خبر نداشت که در ترافیک ورودی شهر ماشین را متوقف کرد، رو به صورتم چرخید و با اشتیاقی که از آغوش حاج قاسم به دلش افتاده بود، سوال کرد :«عباس برات از #حاج_قاسم چیزی نگفته بود؟»
و عباس روزهای آخر آیینه حاج قاسم شده بود که سرم را به نشانه تأیید پایین انداختم، اما دست خودم نبود که اسم برادر #شهیدم شیشه چشمم را از گریه پُر میکرد و همین گریه دل حیدر را خالی کرد.
💠 ردیف ماشینها به راه افتادند، دوباره دنده را جا زد و با نگرانی نگاهم میکرد تا حرفی بزنم و دردی جز داغ عباس و عمو نبود که حرف را به هوایی جز هوای #شهادت بردم :«چطوری آزاد شدی؟»
حسم را باور نمیکرد که به چشمانم خیره شد و پرسید :«برا این گریه میکنی؟» و باید جراحت جالی خالی عباس و عمو را میپوشاندم و همان نغمه نالههای حیدر و پیکر #مظلومش کم دردی نبود که زیر لب زمزمه کردم :«حیدر این مدت فکر نبودنت منو کشت!»
💠 و همین جسارت عدنان برایش دردناکتر از #اسارت بود که صورتش سرخ شد و با غیظی که گلویش را پُر کرده بود، پاسخ داد :«اون شب که اون نامرد بهت زنگ زد و #تهدیدت میکرد من میشنیدم! به خودم گفت میخوام ازت فیلم بگیرم و بفرستم واسه دخترعموت! بهخدا حاضر بودم هزار بار زجرکشم کنه، ولی با تو حرف نزنه!»
و از نزدیک شدن عدنان به #ناموسش تیغ غیرت در گلویش مانده و صدایش خش افتاد :«امروز وقتی فهمیدم کشونده بودت تو اون خونه خرابه، مرگ رو جلو چشام دیدم!» و فقط #امیرالمؤمنین مرا نجات داده و میدیدم قفسه سینهاش از هجوم #غیرت میلرزد که دوباره بحث را عوض کردم :«حیدر چجوری اسیر شدی؟»
💠 دیگر به ورودی شهر رسیده و حرکت ماشینها در استقبال مردم متوقف شده بود که ترمز دستی را کشید و گفت :«برای شروع #عملیات، من و یکی دیگه از بچهها که اهل آمرلی بودیم داوطلب شناسایی منطقه شدیم، اما تو کمین داعش افتادیم، اون #شهید شد و من زخمی شدم، نتونستم فرار کنم، #اسیرم کردن و بردن سلیمان بیک.»
از تصور درد و #غربتی که عزیز دلم کشیده بود، قلبم فشرده شد و او از همه عذابی که عدنان به جانش داده بود، گذشت و تنها آخر ماجرا را گفت :«یکی از شیخهای سلیمان بیک که قبلا با بابا معامله میکرد، منو شناخت. به قول خودش نون و نمک ما رو خورده بود و میخواست جبران کنه که دو شب بعد فراریم داد.»
💠 از #اعجازی که عشقم را نجات داده بود دلم لرزید و ایمان داشتم از کرم #کریم_اهل_بیت (علیهمالسلام) حیدرم سالم برگشته که لبخندی زدم و پس از روزها برایش دلبرانه ناز کردم :«حیدر نذر کردم اسم بچهمون رو حسن بذاریم!» و چشمانش هنوز از صورتم سیر نشده بود که عاشقانه نگاهم کرد و نازم را خرید :«نرجس! انقدر دلم برات تنگ شده که وقتی حرف میزنی بیشتر تشنه صدات میشم!»
دستانم هنوز در گرمای دستش مانده و دیگر تشنگی و گرسنگی را احساس نمیکردم که از جام چشمان مستش سیرابم کرده بود.
💠 مردم همه با پرچمهای #یاحسین و #یا_قمر_بنی_هاشم برای استقبال از نیروها به خیابان آمده بودند و اینهمه هلهله خلوت عاشقانهمان را به هم نمیزد.
بیش از هشتاد روز #مقاومت در برابر داعش و دوری و دلتنگی، عاشقترمان کرده بود که حیدر دستم را میان دستانش فشار داد تا باز هم دلم به حرارت حضورش گرم شود و باور کنم پیروز این جنگ ناجوانمردانه ما هستیم.
#پایان
✍️نویسنده: #فاطمه_ولی_نژاد
#رسانه_تنگه_مرصاد_آنتی_منافق
🆔 @shohada_tmersad313