eitaa logo
🌷دایرةالمعارف شهدا🌷
235 دنبال‌کننده
10.9هزار عکس
3.6هزار ویدیو
14 فایل
⭕این کانال حاوی مطالب مربوط به شهدای انقلاب ، شهدای جنگ تحمیلی ، شهدای ترور ، شهدای محور مقاومت و شهدای مدافع حرم می باشد. شامل زندگی نامه و ابعاد شخصیتی شهدا🌷 🆔 @shohada_tmersad313 ❤زندگی زیباست اما شهادت زیباتر❤
مشاهده در ایتا
دانلود
🌷🌷🌷 شهيد عسگر محتاج در سال 1343 به خدمت نيروي دريايي درآمد . دوره دانشكده افسري دريايي و خلباني هليكوپتر را در سه سال آموزش به طرز شايسته اي گذراند به طوري كه به مرحله استادي خلباني رسيد. ناخدا محتاج از افسران شايسته و به نام نيروي دريايي بود او با تقويت نيروي ايمان و تاكتيك نظامي و بالاخره دريافتي كه از انقلاب اسلامي ايران پيدا كرده بود عازم جبهه جنگ شد و حماسه هاي ماندگار از خود به يادگار گذاشت . 🌷🍃🌷🍃🌷🍃🌷
🌷🌷🌷 از خصوصيات شهيد والامقام محتاج مي توان به ساده زيستي كم توقعي و خويش رفتاري او با اعضاي خانواده و همكارانش اشاره كرد. در خاطرات همرزمان و دوستان او آمده است كه شهيد محتاج در زمان شاه به هيچ وجه در مهماني هاي طاغوت شركت نمي كرد و يكبار هم بخاطر بي احترامي به بازديد اشرف خواهر شاه به بازداشتگاه فرستاده شد در دست نوشته هاي پسرش پاشا در 6 سالگي آمده است : « پدر من به جنگ رفته و دو ناوچه و يك فانتوم زده است و پدرم و چندين هزار نفر ديگر شهيد شده اند و من خوشحال هستم كه پدر من يك قهرمان بوده است و اميدوار هستم كه ارتش كشور ما كه همگي قهرمان هستند هر چه زودتر اين عراق تجاوزگر را شكست بدهد و ما را از دست آمريكاي جهان خوار نجات بدهد و ديگر هيچ كشوري به ما تجاوز نكند و ما يك ايران آزاد و مستقل داشته باشيم . » 🌷🍃🌷🍃🌷🍃🌷
🌷🌷🌷 آري بايد از فرزند شهيد عسگر محتاج انتظار چنين سخناني را داشت كه در 9 سالگي چگونه با جملات كودكانه خود از افتخارات ارتش مي گويد و از رذالت آمريكاي جهان خوار مي نالد و آرزوي ايراني آزاد و مستقل را از همت بلند ارتشيان دلاور مي طلبد. اما دريغ كه بارقه هاي شجاعت و رشادتهاي شهيد خلبان محتاج در همان روزهاي آغاز جنگ تحميلي به خاموشي گرائيد و او در سي و يك شهريور ماه 1359 در هنگام انجام ماموريت با هليكوپتر خود در 15 كيلومتري بين خرمشهر و آبادان به ديدار حق شتافت و به ملكوت اعلي پيوست . 🌷🍃🌷🍃🌷🍃🌷
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
🌷🌷🌷 🔰زندگی نامه سردار شهید 🕊عبدالرشید 🕊رشنود 🔅به مناسبت تولد شهید 🌷🍃🌷🍃🌷🍃🌷
🌷🌷🌷 شهید عبدالرشید رشوند در اول مهرماه سال 46 بدنیا آمد ،دوران کودکی رشید در روستای آوه از توابع الموت سپری شد ، پدرش در روستا دامداری میکرد و مادرش همانند تمام اهالی روستا خانه داری و در کارهای کشاورزی و دامداری به کمک پدر می شتافت. بعدها جهت ادامه تحصیل به کرج نزد خواهرش آمد همزمان با رزمندگانی که جهت حفظ کیان کشورمان به جبهه می رفتند به جبهه اعزام شد و نه ماه در جبهه ها ماند در همین ایام بود که دو برادر بزرگترش به نام حاج داود رشوند و رحیم رشوند به افتخار جانبازی نایل آمدند، رشید در کمک به برادر بزرگتر خود که جانباز 70 درصد بود از هیچ کمکی دریغ نمیکرد و به همین جهت بعد از تشکیل خانواده و ازدواج در سن بیست سالگی ، ترجیح داد که در کنار خانواده برادرش در طبقه پایین منزل آنها سکنی گزیند. 🌷🍃🌷🍃🌷🍃🌷
🌷🌷🌷 رشید قبل از ازدواج با بنده به عضویت سپاه در آمده بود و در رشته های مختلف غواصی ، چتر بازی، دریا نوردی دوره های تخصصی ویژه ای گذراند و همزمان تا مرحله کارشناسی ادامه تحصیل داد، ادامه خدمت در سپاه پاسداران باعث ارتقاء درجه ایشان تا سرهنگی گردید. ما هیچگونه اطلاعی از فعالیت ها و درجه او در سپاه نداشتیم و هر موقع از او سوال میکردیم که در سپاه چه کار میکنی میگفت: به کار نظافت جارو و تمیز کردن پادگان مشغول هستم. رشید بسیار بسیار خاکی بود و در کمک به دیگران از هیج کوششی فروگذار نمی کرد ، با توجه به اینکه ساکن کرج شده بودیم از هر فرصتی برای رسیدگی به امور خانواده پدری خود دریغ نمی کرد و در تجهیز منزل، برداشت محصول و ... به پدرشان کمک می کرد، نسبت به فرزندان برادران جانباز خود بی نهایت مهربان بود و علاقه وافری نسبت به آنها داشت و در همه مراحل زندگی به آنها کمک میکرد. 🌷🍃🌷🍃🌷🍃🌷
🌷🌷🌷 علاقه وی به کوهنوردی بسیار زیاد بود خاطرات زیادی از چیدن قارچ و سبزی و داشتن کندوی عسل در کوه از ایشان برای ما به جا مانده علاقه زیادی به رشته زنبورداری داشت و تصمیم گرفته بود بعد از بازنشستگی کندوی عسل داشته باشد که متاسفانه میسر نشد. در طی مدتی که به عضویت سپاه درآمده بود ماموریتهای زیادی می رفت و بیشتر اوقات در منزل نبود، شهید والامقام فرمانده گردان امام حسین(ع) شهرستان کرج بود و آخرین ماموریت ایشان که با اصرار های زیاد خودش راهی شد ماموریت شش ماهه به سوریه برای دفاع از حرم حضرت زینب سلام الله علیها بود که همزمان با مراسم ازدواج تنها دخترمان بود در اردیبهشت سال 94 با کوله باری از تجربه عازم نبرد با داعش در کشور سوریه شد 🌷🍃🌷🍃🌷🍃🌷
🌷🌷🌷 بعد از سه ماه حضور در آن شبکه و رشادتهای فراوانی که داشت بنا بر اصرار و درخواستهای مکرر ما برای حضور در مراسم ازدواج دخترمان در تاریخ بیست و پنجم مرداد 94 به کشور بازگشت، در تمام مدتی که در خانه حضور داشت در عالم دیگری سیر میکرد و از نظر روحی تغیرات زیادی کرده بود. در تاریخ شانزدهم مهر ماه مجددا راهی سوریه شد، ماموریت ایشان تا هشتم آذر ادامه داشت اما در روز ششم آذر طی حمله ای که از طرف گروه تکفیری داعش صورت گرفت به فیض شهادت نائل آمد و پیکر مطهرش به میهن اسلامی باز گشت و در جوار مرقد پاک امامزاده محمد (ع) آرام گرفت. 🌷🍃🌷🍃🌷🍃🌷
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
📎کلام شهید خدا را فراموش نڪنید، مرتب بسم اللہ بگویید، با یاد و ذڪر خدا و عمل براے رضاے خدا، خیلے از مسائل حل مے شود. 🌷 🌷 🆔 @shohada_tmersad313
حسين قچه اي هستم از زرين شهر اصفهان خوشحالم كه مهمان شما عزیزان در گروه شهدای هستم☺️🌹 🌸🌿🌸🌿🌸🌿🌸
ﺍﺯ ﻓﺮﻣﺎﻧﺪﻫﺎﻥ ﻟﺸﮑﺮ ۲۷ ﻣﺤﻤﺪ ﺭﺳﻮﻝﺍﻟﻠﻪ ﺩﺭ ﺟﻨﮓ ﻫﺸﺖ ﺳﺎﻟﻪ ﺍﯾﺮﺍﻥ ﻭ ﻋﺮﺍﻕ ﺑﻮﺩ. ﻟﺸﮑﺮ ﺑﻌﺪﻫﺎ ﺑﺎ ﻧﯿﺮﻭﯼ ﻣﻘﺎﻭﻣﺖ ﺑﺴﯿﺞ ﺗﻬﺮﺍﻥ ﺑﺰﺭﮒ ﺍﺩﻏﺎﻡ ﺷﺪ ﻭ ﺳﭙﺎﻩ ﻣﺤﻤﺪ ﺭﺳﻮﻝ ﺍﻟﻠﻪ ﺗﻬﺮﺍﻥ ﺑﺰﺭﮒ ﻧﺎﻡ ﮔﺮﻓﺖ.(اللهم صل علی محمدوال محمدوعجل فرجهم) 🌸🌿🌸🌿🌸🌿🌸🌿🌸
🐾ﻓﻌﺎﻟﯿﺖ ﻫﺎ🐾 🍀ﻓﺮﻣﺎﻧﺪﻫﯽ ﺳﺮﮐﻮﺏ ﮔﺮﻭﻫﻬﺎﯼ ﺁﺷﻮﺑﮕﺮ ﮐﺮﺩﺳﺘﺎﻥ ﺩﺭ ﺳﺎﻝ ۵۷ ﻭ ﻗﻠﻊ ﻭ ﻗﻤﻊ ۶۰۰ ﻧﻔﺮ ﺍﺯ ﺁﻧﺎﻥ ﺩﺭ ﺗﭙﻪﻫﺎﯼ ﺍﻃﺮﺍﻑ ﺳﻨﻨﺪﺝ ﻓﺮﻣﺎﻧﺪﻫﯽ ﺷﮑﺴﺖ ﺣﺼﺮ ﺑﺎﺷﮕﺎﻩ ﺍﻓﺴﺮﺍﻥ ﺳﻨﻨﺪﺝ ﺩﺭ ﺳﺎﻝ ۵۷ 🍀ﭘﺎﮐﺴﺎﺯﯼ ﻭ ﺁﺯﺍﺩﺳﺎﺯﯼ ﺩﺯﻟﯽ ﻭ ﻗﻠﻌﻪ ﻫﺎﺩﯼ ﺍﺯ ﺩﺳﺖ ﮐﻮﻣﻠﻪ ﻭ ﺩﻣﻮﮐﺮﺍﺕ 🍀ﻓﺮﻣﺎﻧﺪﻫﯽ ﺁﺯﺍﺩ ﺳﺎﺯﯼ ﻭ ﭘﺎﮐﺴﺎﺯﯼ ﺗﻨﮕﻪ 🍀ﺗﻨﮕﻪ ﭼﺰﺍﺑﻪ ﺩﺭ ﻋﻤﻠﯿﺎﺕ ﻋﻤﻠﯿﺎﺕ ﻃﺮﯾﻖﺍﻟﻘﺪﺱ ﮐﻪ ﯾﮑﯽ ﺍﺯ ﺷﺎﻫﮑﺎﺭﻫﺎﯼ ﺗﻤﺎﻡ ﺟﻨﮓ ﻟﻘﺐ ﮔﺮﻓﺖ . ➰ﻓﺮﻣﺎﻧﺪﻫﯽ ﮔﺮﺩﺍﻥ ﺳﻠﻤﺎﻥ ﺩﺭ ﻋﻤﻠﯿﺎﺕ ﺑﯿﺖ ﺍﻟﻤﻘﺪﺱ ﮐﻪ ﺑﻪ ﻋﻨﻮﺍﻥ ﮐﻠﯿﺪ ﻓﺘﺢ ﺧﺮﻣﺸﻬﺮ ﻧﺎﻡ ﮔﺮﻓﺖ. 🌸🌿🌸🌿🌸🌿🌸🌿🌸
ﺳﻦ ۲۵ ﺳﺎﻟﮕﯽ ﺩﺭ ﺗﺎﺭﯾﺦ ۱۵ ﺍﺭﺩﯾﺒﻬﺸﺖ ۱۳۶۱ ﺑﻪ ﻫﻤﺮﺍﻩ ﮔﺮﺩﺍﻥ ﺳﻠﻤﺎﻥ ﮐﻪ ﺍﺯ ﺍﻭﻟﯿﻦ ﺭﻭﺯ ﻋﻤﻠﯿﺎﺕ ﺑﯿﺖ ﺍﻟﻤﻘﺪﺱ ﻭﻇﯿﻔﻪ ﭘﺪﺍﻓﻨﺪ ﺩﺭ ﻣﻨﺘﻬﯽ ﺍﻟﯿﻪ ﺳﻤﺖ ﭼﭗ ﻣﻮﺍﺿﻊ ﺗﯿﭗ ۲۷ ﺗﯿﭗ ﻣﺤﻤﺪ ﺭﺳﻮﻝ ﺍﻟﻠﻪ ﺩﺭ ﺣﺎﺷﯿﻪ ﺟﺎﺩﻩ ﺍﻫﻮﺍﺯ ﺧﺮﻣﺸﻬﺮ ﺭﺍ ﺑﺮ ﻋﻬﺪﻩ ﮔﺮﻓﺘﻪ ﺑﻮﺩ ﺩﺭ ﻣﻮﺭﺧﻪ ۱۵ ﺍﺭﺩﯾﺒﻬﺸﺖ ۱۳۶۱ ﺩﺭ ﻣﺤﺎﺻﺮﻩ ﮔﺎﺯ ﺍﻧﺒﺮﯼ ﺩﻭ ﺗﯿﭗ ﻋﺮﺍﻗﯽ ﮔﺮﻓﺘﺎﺭ ﺁﻣﺪﻩ ﻭ ﺑﺎ ﺍﺻﺎﺑﺖ ﺗﺮﮐﺶ ﺑﻪ ﻧﺎﺣﯿﻪ ﺳﺮ ﻭ ﮔﺮﺩﻥ شهید ﺷﺪﻩ ﻭ ﺩﺭ ﮔﻠﺴﺘﺎﻥ ﺷﻬﺪﺍﯼ ﺯﺭﯾﻦ ﺷﻬﺮ ﺑﻪ ﺧﺎﮎ ﺳﭙﺮﺩﻩ ﺷﺪ.. 🌸🌿🌸🌿🌸🌿🌸
ﻣﻘﺎﻭﻣﺖ ﺳﻪ ﺭﻭﺯﻩ ﻗﺠﻪﺍﯼ ﻭ ﮔﺮﺩﺍﻥ ﺳﻠﻤﺎﻥ ﻧﺒﻮﺩ ﻣﻌﻠﻮﻡ ﻧﺒﻮﺩ ﭼﻨﺪ ﺳﺎﻝ ﺩﯾﮕﺮ ﺧﺮﻣﺸﻬﺮ ﺁﺯﺍﺩ ﺷﻮﺩ🌷 راوی:" ﺷﻬﯿﺪ ﻫﻤﺖ ﺑﻪ ﻫﻤﺮﺍﻩ ﯾﮏ ﻧﻔﺮ ﺑﺎ ﯾﮏ ﻣﻮﺗﻮﺭ ﺗﺮﯾﻞ ﮐﻪ ﺩﺭ ﺩﻫﺎﻧﻪ ﺻﺪ ﻣﺘﺮﯼ ﺍﺳﺖ ﻣﯽﺁﯾﺪ ﻭ ﻭﺍﺭﺩ ﺍﯾﻦ ﻧﻌﻞ ﺍﺳﺐ ﻣﯽﺷﻮﺩ ﻭ ﺑﻪ ﻗﺠﻪﺍﯼ ﻣﯽﮔﻮﯾﺪ : ‏« ﺍﮔﺮ ﻣﻤﮑﻦ ﺍﺳﺖ ﺷﻤﺎ ﻋﻘﺐ ﺑﯿﺎﯾﯿﺪ . ‏» ﻗﺠﻪﺍﯼ ﻣﯽﮔﻮﯾﺪ : ‏« ﺑﻪ ﺑﺮﺍﺩﺭ ﺍﺣﻤﺪ ﺑﮕﻮﯾﯿﺪ ﯾﮏ ﻋﺪﻩﺍﯼ ﺍﯾﻨﺠﺎ ﺳﺎﮐﺖﺍﻧﺪ ﭼﯿﺰﯼ ﻧﻤﯽﮔﻮﯾﻨﺪ‏( ﺷﻬﺪﺍ ﺭﺍ ﻣﯽﮔﻔﺖ ‏) ﻭ ﯾﮏ ﻋﺪﻩﺍﯼ ﺁﻥ ﮔﻮﺷﻪ ﻣﺠﺮﻭﺣﻨﺪ ﻭ ﻧﺎﻟﻪ ﻣﯽﮐﻨﻨﺪ . ﻣﻦ ﻣﺎﻧﺪﻩ ﺍﻡ ﻭ ﺗﻌﺪﺍﺩ ﺍﻧﮕﺸﺘﺎﻥ ﺩﺳﺖ ﻧﯿﺮﻭ . ﺑﻪ ﺑﺮﺍﺩﺭ ﺍﺣﻤﺪ ﺑﮕﻮﯾﯿﺪ ﻣﻦ ﺑﭽﻪﻫﺎﯾﻢ ﺭﺍ ﺭﻫﺎ ﻧﻤﯽﮐﻨﻢ . ‏» ﺍﯾﻦ ﻣﻘﺎﻭﻣﺖ ﺳﻪ ﺭﻭﺯﻩ ﺍﯾﺸﺎﻥ ﺩﺭ ﺍﯾﻨﺠﺎ ﺍﮔﺮ ﺍﺗﻔﺎﻕ ﻧﻤﯽﺍﻓﺘﺎﺩ ﻋﺮﺍﻕ ﻧﯿﺮﻭﻫﺎﯼ ﻣﺎ ﺭﺍ ﭘﺲ ﻣﯽﺯﺩ ﻭ ﯾﮏ ﺧﺎﮐﺮﯾﺰ ﻣﯽﺯﺩ ﻟﺐ ﮐﺎﺭﻭﻥ . ﺁﻥ ﻣﻮﻗﻊ ﻣﯽﺑﺎﯾﺴﺖ ﭼﻨﺪ ﺳﺎﻝ ﺩﯾﮕﺮ ﻭ ﭼﻘﺪﺭ ﺷﻬﯿﺪ ﺩﯾﮕﺮ ﻣﯽﺩﺍﺩﯾﻢ ﺗﺎ ﺑﺘﻮﺍﻧﯿﻢ ﺍﺯ ﺍﯾﻦ ﺁﺏ ﻃﺒﯿﻌﯽ ﮐﻪ 500 ، 600 ﻣﺘﺮ ﻋﺮﺽ ﺩﺍﺭﺩ ﺭﺩ ﺷﻮﯾﻢ؟ ﻣﺸﺨﺺ ﻧﺒﻮﺩ . ﻋﺮﺍﻕ ﺑﻪ ﻋﻠﺖ ﮐﻤﺒﻮﺩ ﻧﯿﺮﻭ ﺗﻐﺎﻓﻞ ﮐﺮﺩﻩ ﺑﻮﺩ ﮐﻪ ﺍﯾﻦ ﮐﺎﺭ ﺭﺍ ﻧﮑﺮﺩﻩ ﺑﻮﺩ . ﻭﻟﯽ ﺍﮔﺮ ﺍﯾﻦ ﮐﺎﺭ ﺭﺍ ﮐﺮﺩﻩ ﺑﻮﺩ ﭼﻨﺪ ﺳﺎﻝ ﺩﯾﮕﺮ ﻗﺮﺍﺭ ﺑﻮﺩ ﺧﺮﻣﺸﻬﺮ ﺁﺯﺍﺩ ﺷﻮﺩ؟ ﮐﺴﯽ ﻧﻤﯽﺩﺍﻧﺴﺖ 🌸🌿🌸🌿🌸🌿🌸🌿🌸
🌺ﺧﺎﻃﺮﻩ ﯼ ﺩﻻﻭﺭﯼ ﮔﺮﺩﺍﻥ ﺳﻠﻤﺎﻥ ﺑﻪ ﻓﺮﻣﺎﻧﺪﻫﯽ ﺷﻬﯿﺪ ﺣﺴﻦ ﻗﺠﻪ ﺍﯼ 🌹ﺟﻤﻌﻪ ﺩﻫﻢ ﺍﺭﺩﯾﺒﻬﺸﺖ 1361 ﻣﺮﺣﻠﻪ ﺍﻭﻝ ﻋﻤﻠﯿﺎﺕ ﺑﯿﺖ ﺍﻟﻤﻘﺪّﺱ ﺩﺭ ﺍﯾﻦ ﺷﺐ ﺗﯿﺐ 27 ﻣﺤﻤﺪ ﺭﺳﻮﻝ ﺍﻟﻠﻪ ﺑﺎ ﺍﻋﺰﺍﻡ ﺭﺯﻣﻨﺪﮔﺎﻥ ﺧﻂ ﺷﮑﻦ ‏« ﮔﺮﺩﺍﻥ ﺳﻠﻤﺎﻥ ‏» ﺑﻪ ﺳﻮﯼ ﺟﺎﺩﻩ ‏« ﺍﻫﻮﺍﺯ _ ﺧﺮﻣﺸﻬﺮ ‏» ﻣﺮﺣﻠﻪ ﻧﺨﺴﺖ ﻋﻤﻠﯿﺎﺕ ﺑﯿﺖ ﺍﻟﻤﻘﺪّﺱ ﺭﺍ ﺷﺮﻭﻉ ﮐﺮﺩﻧﺪ . ﺗﺼﺮّﻑ ﺟﺎﺩﻩ ﺍﺳﺘﺮﺍﺗﮋﯾﮏ ‏« ﺍﻫﻮﺍﺯ _ ﺧﺮﻣﺸﻬﺮ ‏» ﺑﻮﺩ . ﺯﯾﺮﺍ ﺑﺎ ﺷﮑﺴﺘﻦ ﺧﻂ ﺩﺷﻤﻦ ﺩﺭ ﺍﯾﻦ ﻣﻨﻄﻘﻪ، ﻧﯿﺮﻭﻫﺎﯼ ﻣﺎ ﺗﺎﻧﮏ ﻭ ﺍﺩﻭﺍﺕ ﺯﺭﻫﯽ ﻭ ﻣﮑﺎﻧﯿﺰﻩ ﺧﻮﺩ ﺭﺍ ﺑﻪ ﺳﺮﻋﺖ ﺭﻭﯼ ﺟﺎﺩﻩ ﻣﺴﺘﻘﺮ ﻣﯽ ﮐﺮﺩﻧﺪ ﻭ ﺑﻪ ﺳﻮﯼ ﺧﺮﻣﺸﻬﺮ ﺑﻪ ﺣﺮﮐﺖ ﺩﺭ ﻣﯽ ﺁﻭﺭﺩﻧﺪ . ‏« ﮔﺮﺩﺍﻥ ﺳﻠﻤﺎﻥ ‏» ﺣﻮﺍﻟﯽ ﺳﺎﻋﺖ ﺩﻩ ﺷﺐ ﺑﺎ ﻋﺒﻮﺭ ﺍﺯ ﺭﻭﺩ ﮐﺎﺭﻭﻥ ﻭ ﺭﺳﯿﺪﻥ ﺑﻪ ﺟﺎﺩﻩ ﺑﺎ ﺩﺷﻤﻦ ﺩﺭﮔﯿﺮ ﺷﺪﻧﺪ . ﺁﻥ ﻫﻢ ﺩﺭ ﺷﺮﺍﯾﻄﯽ ﮐﻪ ﮔﺮﺩﺍﻧﻬﺎﯼ ﺩﯾﮕﺮ ﭘﺸﺖ ﺧﻂ ﻣﻨﺘﻈﺮ ﺑﻮﺩﻧﺪ ﺗﺎ ﺑﺎ ﺷﮑﺴﺘﻪ ﺷﺪﻥ ﺧﻂ ﺗﻮﺳﻂ ﮔﺮﺩﺍﻥ ﺗﺤﺖ ﺍﻣﺮ ‏« ﺣﺴﯿﻦ ﻗﺠﻪ ﺍﯼ ‏» ﺑﺘﻮﺍﻧﻨﺪ ﺍﺯ ﺳﻤﺖ ﭼﭗ ﻭ ﺭﺍﺳﺖ ﺩﺷﻤﻦ ﻭﺍﺭﺩ ﻋﻤﻞ ﺷﻮﻧﺪ. ⬇️⬇️⬇️⬇️⬇️⬇️
ﻫﺎﯼ ﮔﺮﺩﺍﻥ ﺳﻠﻤﺎﻥ ﺩﺭ ﻫﻤﺎﻥ ﻟﺤﻈﺎﺕ ﺍﻭﻝ ﺭﺳﯿﺪﻥ ﺑﻪ ﺧﻂ ﺩﺷﻤﻦ، ﺣﻮﺍﻟﯽ ﺳﺎﻋﺖ ﯾﺎﺯﺩﻩ ﻭ ﻧﯿﻢ ﺷﺐ ﮔﺮﻓﺘﺎﺭﻩ ﺣﻠﻘﻪ ﻣﺤﺎﺻﺮﻩ ﻧﯿﺮﻭﻫﺎﯼ ﻋﺮﺍﻗﯽ ﺷﺪﻧﺪ . ﺍﺭﺗﺶ ﻋﺮﺍﻕ ﺍﺯ ﺣﺴّﺎﺳﯿﺖ ﻣﻨﻄﻘﻪ ﺑﺎ ﺧﺒﺮ ﺑﻮﺩ، ﺑﻪ ﻫﻤﯿﻦ ﺩﻟﯿﻞ ﺩﻭ ﺗﯿﭗ ﺗﻘﻮﯾﺖ ﺷﺪﻩ ﺯﺭﻫﯽ ﻭ ﻣﮑﺎﻧﯿﺰﻩ ﺭﺍ ﺑﻪ ﻣﻨﻄﻘﻪ ﺩﺭﮔﯿﺮﯼ ﻓﺮﺳﺘﺎﺩ . #‏ﺣﺎﺟﯽ ﺟﺎﻥ ! ﺧﻂ ﺭﺍ ﺷﮑﺴﺘﯿﻢ .... ﻭﻟﯽ ﺣﺎﻻ ﺁﻓﺘﺎﺩﯾﻢ ﺗﻮﯼ ﺣﻠﻘﻪ، ﺩﺍﺭﻥ ﺍﺯ ﭘﺸﺖ ﺳﺮﻭ ﺭﻭﺑﺮﻭ ﺑﭽﻪ ﻫﺎﻣﻮﻧﻮ ﻣﯽ ﮐﻮﺑﻨﺪ،ﻣﻔﻬﻮﻣﻪ؟ ....! ‏» ﺍﯾﻦ ﺻﺪﺍﯼ ﻣﻀﻄﺮﺏ ﺍﻣّﺎ ﻣﺤﮑﻢ ﺑﻮﺩ ﮐﻪ ﺍﺯ ﭘﺸﺖ ﮔﻮﺷﯽ ﺑﯽ ﺳﯿﻢ ‏« ﭘﯽ . ﺁﺭ . ﺳﯽ ‏» ﺑﻪ ﮔﻮﺵ ‏« ﺣﺎﺝ ﻫﻤﺖ ‏» ﻣﯽ ﺭﺳﯿﺪ . ﺣﺎﺟﯽ ﻟﺤﻈﻪ ﺍﯼ ﺳﮑﻮﺕ ﮐﺮﺩ، ﺑﻌﺪ ﺑﻼﻓﺎﺻﻠﻪ ﺑﺎ ﺑﯽ ﺳﯿﻢ ﺭﻭﯼ ﮐﺎﻧﺎﻝ ﺩﻭ ﺗﯿﭗ ﻣﺠﺎﻭﺭ ﯾﻌﻨﯽ ‏« ﻧﺠﻒ ﺍﺷﺮﻑ ‏» ﻭ ‏« ﻋﺎﺷﻮﺭﺍ ‏» ﺭﻓﺖ. ⬇️⬇️⬇️⬇️⬇️
🌷 ﮐﻪ ﺣﺎﺝ ﻫﻤّﺖ ﺑﺎ ﻓﺮﻣﺎﻧﺪﻫﺎﻥ ﺍﯾﻦ ﺩﻭ ﺗﯿﭗ ﺍﻧﺠﺎﻡ ﺩﺍﺩ؛ ﮔﺮﺩﺍﻧﻬﺎﯼ ﻧﺠﻒ ﻭ ﻋﺎﺷﻮﺭﺍ ﻫﻢ ﺍﺯ ﺩﻭ ﺟﻨﺎﺡ ﺑﻪ ﺧﻂ ﺯﺩﻧﺪ ﻭ ﺩﺭﮔﯿﺮ ﺷﺪﻧﺪ ﻭﻟﯽ ﺧﻂ ﺷﮑﺴﺘﻪ ﻧﺸﺪ،😔 ﺯﯾﺮﺍ ﻗﻠﺐ ﺩﺳﺖ ﺩﺷﻤﻦ ﺑﻮﺩ ﻭ ﺣﺮﮐﺘﻬﺎﯼ ﺟﻨﺎﺣﯽ ﻓﺎﯾﺪﻩ ﺍﯼ ﻧﺪﺍﺷﺖ . ﺳﻮﯼ ﺩﯾﮕﺮ ﺑﺪﻟﯿﻞ ﻧﺰﺩﯾﮑﯽ ﺑﯿﺶ ﺍﺯ ﺣﺪّ ﮔﺮﺩﺍﻥ ﺳﻠﻤﺎﻥ ﺑﺎ ﺩﻭ ﺗﯿﭗّ ﻣﺤﺎﺻﺮﻩ ﮐﻨﻨﺪﻩ ﺍﻣﮑﺎﻥ ﺍﺳﺘﻔﺎﺩﻩ ﺍﺯ ﺁﺗﺶ ﭘﺸﺘﯿﺎﻧﯽ ﻧﺒﻮﺩ؛ ﺯﯾﺮﺍ ﺍﺣﺘﻤﺎﻝ ﺯﯾﺮ ﺁﺗﺶ ﮔﺮﻓﺘﻦ ﻧﯿﺮﻭﻫﺎﯼ ﺧﻮﺩﯼ ﺯﯾﺎﺩ ﺑﻮﺩ . ﻭﺿﻊ ﺗﺎ ﺳﺎﻋﺖ ﺩﻭ ﻭ ﻧﯿﻢ ﺷﺐ ﺍﺩﺍﻣﻪ ﺩﺍﺷﺖ ﻭ ﺍﻭﺿﺎﻉ ﺑﺴﯿﺎﺭ ﻭﺧﯿﻢ ﺷﺪ . ﺑﻪ ﺟﺎﯾﯽ ﮐﺸﯿﺪ ﮐﻪ ﺣﺎﺝ ﻫﻤﺖ ﺍﺯ ﻣﺸﻮﺭﺕ ﺑﺎ ﺣﺎﺝ ﺍﺣﻤﺪ ﻣﺘﻮﺳﻠﯿّﺎﻥ ﺗﺼﻤﯿﻢ ﮔﺮﻓﺖ ﮔﺮﺩﺍﻥ ﺗﺎﺯﻩ ﻧﻔﺴﯽ ﺭﺍ ﺑﻪ ﺻﺤﻨﻪ ﻧﺒﺮﺩ ﺍﻋﺰﺍﻡ ﮐﻨﺪ✋ ﻗﺒﻞ ﺍﺯ ﺍﯾﻦ ﮐﺎﺭ ﻗﺮﺍﺭ ﺷﺪ ﮔﺮﺩﺍﻥ ﺳﻠﻤﺎﻥ ﺑﻪ ﻫﺮ ﻗﯿﻤﺘﯽ ﺑﻪ ﻋﻘﺐ ﺑﺮﮔﺮﺩﺩ . ﻫﻤﯿﻦ ﺩﻟﯿﻞ ﺣﺎﺝ ﻫﻤّﺖ ﺭﻭﯼ ﮐﺎﻧﺎﻝ ﺣﺴﯿﻦ ﻗﺠﻪ ﺍﯼ ﺭﻓﺖ : : ‏« ﺣﺴﯿﻦ ﺟﺎﻥ ....! ﺑﺎﯾﺪ ﺑﺮﮔﺮﺩﯼ ﻋﻘﺐ ...😔 ⬇️⬇️⬇️⬇️⬇️⬇️
: ‏« ﺍﮔﺮ ﻣﻦ ﺗﻮﺍﻥ ﺷﮑﺴﺘﻦ ﺧﻂ ﻣﺤﺎﺻﺮﻩ ﭘﺸﺖ ﺳﺮﻡ ﺭﺍ ﺩﺍﺷﺘﻢ ﭼﺮﺍ ﺑﺮﮔﺮﺩﻡ ﻋﻘﺐ؟ﺧﺐ،ﺧﻂ ﺟﻠﻮ ﺭﺍ ﻣﯽ ﺷﮑﻨﻢ ﻣﯿﺮﻭﻡ ﻃﺮﻑ ﺧﺮّﻣﺸﻬﺮ «! ﻣﮑﺎﻟﻤﻪ ﺣﺎﺝ ﻫﻤّﺖ ﻭ ﺣﺴﯿﻦ ﺩﻗﺎﯾﻘﯽ ﻃﻮﻝ ﮐﺸﯿﺪ ﮐﻪ ﺳﺮ ﺍﻧﺠﺎﻡ ﺣﺴﯿﻦ ﺩﺭ ﺟﻮﺍﺏ ﺍﺻﺮﺍﺭﻫﺎﯼ ﺑﯽ ﺍﻣﺎﻥ ﺣﺎﺝ ﻫﻤّﺖ،ﺣﺮﻑ ﺁﺧﺮﺵ ﺭﺍ ﺯﺩ ﻭ ﮔﻔﺖ : ‏« ﺣﺎﺟﯽ ﺟﺎﻥ ! ﯾﮏ ﮐﻼﻡ ﺑﺮ ﻧﻤﯽ ﮔﺮﺩﻡ😔 . ﺷﻤﺎ ﻫﻢ ﻫﺮ ﮐﺎﺭﯼ ﮐﻪ ﺩﻟﺘﺎﻥ ﺧﻮﺍﺳﺖ ﺑﮑﻨﯿﺪ . ﻭﺍﻟﺴّﻼﻡ .«! ﺣﺎﺝ ﻫﻤّﺖ ﻫﻢ ﻗﯿﺪ ﺍﯾﻦ ﻣﮑﺎﻟﻤﻪ ﺑﯽ ﻓﺎﯾﺪﻩ ﺭﺍ ﺯﺩ ﻭ ﺑﻼﻓﺎﺻﻠﻪ ﻫﻤﺮﺍﻩ ﺗﻌﺪﺍﺩﯼ ﻧﯿﺮﻭ ﻭ ﺩﻭ ﺑﯽ ﺳﯿﻢ ﭼﯽ ﺭﺍﻫﯽ ﺧﻂ ﺷﺪ . ﺷﻨﺒﻪ،ﯾﺎﺯﺩﻫﻢ ﺍﺭﺩﯾﺒﻬﺸﺖ ﺑﻮﺩ ﮐﻪ ﺣﺎﺝ ﻫﻤّﺖ ﻭ ﻫﻤﺮﺍﻫﺎﻧﺶ ﺣﻠﻘﻪ ﻣﺤﺎﺻﺮﻩ ﺭﺍ ﺑﻄﻮﺭ ﻣﻌﺠﺰﻩ ﺁﺳﺎﯾﯽ ﺷﮑﺴﺘﻨﺪ ﻭ ﺑﻪ ﻣﺤﻞّ ﺍﺳﺘﻘﺮﺍﺭ ﮔﺮﺩﺍﻥ ﺳﻠﻤﺎﻥ ﺭﺳﯿﺪﻧﺪ . ﺑﻮﺩ ﮐﻪ ﺣﺎﺝ ﻫﻤّﺖ ﺩﻟﯿﻞ ﺍﺻﺮﺍﺭﻫﺎﯼ ﺣﺴﯿﻦ ﺑﺮ ﻣﺎﻧﺪﻥ ﺭﺍ ﻓﻬﻤﯿﺪ؛ﺗﻌﺪﺍﺩ ﻧﯿﺮﻭﯼ ﻗﺎﺩﺭ ﺑﻪ ﺭﺯﻡ ﮔﺮﺩﺍﻥ ﺳﻠﻤﺎﻥ ﺍﺯ ﺳﯿﺼﺪ ﻭ ﭘﻨﺠﺎﻩ ﻧﻔﺮ ﺑﻪ ﺳﯽ ﻭ ﺩﻭ ﻧﻔﺮ ﺭﺳﯿﺪﻩ ﺑﻮﺩ . ﻣﺎ ﺑﻘﯽ ﻧﯿﺮﻭﻫﺎ ﯾﺎ ﺷﻬﯿﺪ ﻭ ﯾﺎ ﻣﺠﺮﻭﺡ ﺩﺭ ﮔﻮﺷﻪ ﺍﯼ ﺍﻓﺘﺎﺩﻩ ﺑﻮﺩﻧﺪ 🌸🌿🌸🌿🌸🌿🌸🌿🌸
ﻫﻤّﺖ ﺯﯾﺮ ﺁﻥ ﺁﺗﺶ ﺳﻨﮕﯿﻦ ﻫﻤﭽﻨﺎﻥ ﺑﻪ ﺣﺴﯿﻦ ﺍﺻﺮﺍﺭ ﻣﯽ ﮐﺮﺩ ﺑﺮ ﮔﺮﺩﺩ ﻭ ﺣﺴﯿﻦ ﺍﻧﮑﺎﺭ ﻣﯽ ﮐﺮﺩ،ﺗﺎ ﺟﺎﯾﯽ ﮐﻪ ﺣﺎﺝ ﻫﻤﺖ ﺑﺮﺍﯼ ﺍﻭﻟﯿﻦ ﺑﺎﺭ ﮔﻔﺖ : ‏« ﻣﻦ ﺑﻪ ﺗﻮ ﺩﺳﺘﻮﺭ ﻣﯽ ﺩﻫﻢ ﺑﺮﮔﺮﺩﯼ ﺣﺴﯿﻦ ﺣﺮﻑ ﺣﺎﺟﯽ ﺭﺍ ﺩﻭﺭ ﺯﺩ ﻭ ﮔﻔﺖ : ‏« ﮔﺮﺩﺍﻧﯽ ﺭﺍ ﮐﻪ ﺑﭽﻪ ﻫﺎﯾﺶ ﺷﻬﯿﺪ ﻭ ﻣﺠﺮﻭﺡ ﺷﺪﻧﺪ ﺩﺭ ﺍﯾﻦ ﻗﺘﻠﮕﺎﻩ ﺭﻫﺎ ﮐﻨﻢ ﻭ ﺑﺮﮔﺮﺩﻡ ﻋﻘﺐ؟ﻧﻪ ﺣﺎﺟﯽ ﺷﻤﺎ ﺑﺮﮔﺮﺩ ﻋﻘﺐ ﻣﺎ ﺑﻪ ﯾﺎﺭﯼ ﺧﺪﺍ ﻣﻘﺎﻭﻣﺖ ﻣﯽ ﮐﻨﯿﻢ .«! ﺑﺎﺯ ﻫﻢ ﺣﺎﺟﯽ ﺟﻠﻮﯼ ﺣﺴﯿﻦ ﮐﻢ ﺁﻭﺭﺩ ﻭ ﺩﯾﮕﺮ ﺣﺮﻓﯽ ﺑﺮﺍﯼ ﮔﻔﺘﻦ ﻧﺪﺍﺷﺖ . ﻫﻤّﺖ ﺑﻌﺪ ﺍﺯ ﺩﻗﺎﯾﻘﯽ ﮐﻪ ﺑﺎ ﺩﻭﺭﺑﯿﻦ ﻣﻮﺍﺿﻊ ﺩﺷﻤﻦ ﺭﺍ ﻣﻮﺭﺩ ﺑﺮﺭﺳﯽ ﻗﺮﺍﺭ ﺩﺍﺩ ﺑﺎ ﻭ ﺑﭽﻪ ﻫﺎﯼ ﮔﺮﺩﺍﻥ ﺧﺪﺍﺣﺎﻓﻈﯽ ﮐﺮﺩ ﺗﺎ ﺑﻪ ﻋﻘﺐ ﺑﺮﮔﺮﺩﺩ . ﺑﺮﺍﯼ ﺑﺮﮔﺸﺘﻦ ﺑﺎﯾﺪ ﺩﻭﺑﺎﺭﻩ ﺍﺯ ﺣﻠﻘﻪ ﻣﺤﺎﺻﺮﻩ ﻋﺒﻮﺭ ﻣﯽ ﮐﺮﺩﻧﺪ . ﺣﺎﺝ ﻫﻤّﺖ ﻭ ﻫﻤﺮﺍﻫﺎﻧﺶ ﺩﺭ ﻣﯿﺎﻥ ﺁﻥ ﺁﺗﺶ ﺳﻨﮕﯿﻦ ﺑﺎ ﻫﺮ ﻣﺼﯿﺒﺘﯽ ﺧﻮﺩ ﺭﺍ ﺑﻪ ﻋﻘﺐ ﺭﺳﺎﻧﺪﻧﺪ . ﻫﻮﺍ ﮐﻢ ﮐﻢ ﺭﻭﺷﻦ ﻣﯽ ﺷﺪ ﻭ ﻭﺿﻌﯿّﺖ ﺧﻄﺮﻧﺎﮎ ﺗﺮ ! 🌸🌿🌸🌿🌸🌿🌸🌿🌸
ﺑﺎ ﺭﻭﺷﻦ ﺷﺪﻥ ﻫﻮﺍ ﺁﺗﺶ ﻫﻮﺍﭘﯿﻤﺎﻫﺎ ﻭ ﻫﻠﯿﮑﻮﭘﺘﺮﻫﺎ ﻫﻢ ﺑﺮ ﻣﻨﻄﻘﻪ ﺍﺿﺎﻓﻪ ﻣﯽ ﺷﺪ . ﻫﺸﺖ ﺻﺒﺢ ﯾﺎﺯﺩﻫﻢ ﺍﺭﺩﯾﺒﻬﺸﺖ ﺑﻮﺩ ﮐﻪ ﺣﺎﺝ ﻫﻤّﺖ ﺩﺳﺘﻮﺭ ﺩﺍﺩ ﮔﺮﺩﺍﻧﻬﺎﯼ ﻋﻤّﺎﺭ ﻭ ﺍﻧﺼﺎﺭ ﻭﺍﺭﺩ ﻋﻤﻞ ﺷﻮﻧﺪ ﻭ ﺑﻪ ﻫﺮ ﻃﺮﯾﻘﯽ ﺣﻠﻘﻪ ﻣﺤﺎﺻﺮﻩ ﺩﺷﻤﻦ ﺭﺍ ﺑﺸﮑﻨﻨﺪ . ﺑﻪ ﯾﺎﺭﯼ ﺧﺪﺍ ﺳﺎﻋﺖ ﺩﻭﺍﺯﺩﻩ ﭘﺲ ﺍﺯ ﭼﻬﺎﺭ ﺳﺎﻋﺖ ﺩﺭﮔﯿﺮﯼ ﺍﯾﻦ ﺩﻭ ﮔﺮﺩﺍﻥ ﺗﻮﺍﻧﺴﺘﻨﺪ ﺣﻠﻘﻪ ﻣﺤﺎﺻﺮﻩ ﺭﺍ ﺑﺸﮑﻨﻨﺪ ﻭ ﺑﻪ ﻣﻮﺍﺿﻊ ﮔﺮﺩﺍﻥ ﺳﻠﻤﺎﻥ ﺑﺮﺳﻨﺪ . ﻧﯿﺮﻭﻫﺎﯼ ﺍﯾﻦ ﺩﻭ ﮔﺮﺩﺍﻥ ﺑﻪ ﺑﭽﻪ ﻫﺎﯼ ‏« ﮔﺮﺩﺍﻥ ﺳﻠﻤﺎﻥ ‏» ﺭﺳﯿﺪﻧﺪ؛ﺣﺘﯽ ﯾﮏ ﻧﻔﺮ ﺍﺯ ﺁﻧﻬﺎ ﻫﻢ ﺯﻧﺪﻩ ﻧﻤﺎﻧﺪﻩ ﺑﻮﺩ . ﺧﻮﺩ ﺣﺴﯿﻦ ﻫﻢ ﺩﺭ ﺁﺧﺮﯾﻦ ﻟﺤﻈﺎﺕ ﺑﻪ ﻃﻮﺭ ﻣﻈﻠﻮﻣﺎﻧﻪ ﺍﯼ ﺷﻬﯿﺪ ﺷﺪﻩ ﺑﻮﺩ . ﺑﭽﻪ ﻫﺎﯼ ﮔﺮﺩﺍﻥ ﺳﻠﻤﺎﻥ ﺧﻮﺏ ﺍﯾﺴﺘﺎﺩﮔﯽ ﮐﺮﺩﻧﺪ !!!.... 🌸🌿🌸🌿🌸🌿🌸🌿🌸