ای جان جانان من؟!
تویی محول الاحوال..
و احسن الحال من..
#نوروز_با_طعم_شیرین_چشمهایت
#شهید_آقا_سجاد_طاهرنیا
🌸🌿🌸🌿🌸🌿🌸
قرار بود چند وقت دیگه پسرم به دنیا بیاد 👶اما دیگه طاقت موندن نداشتم صدای کودکان شیعه رو میشنیدم و باید میرفتم🚶اما فرمانده مخالف بود چون از شرایطم خبر داشتن و منم که مرخصی بودم خودم مرخصی لغو کردم که حتما باید منم بیام 😁خلاصه اومدم خونه تا اجازه همسرمو بگیرم همسرم راضی نمیشدن میگفتن بمون بعد به دنیا اومدن پسرمون برو اما من دیگه تاب موندن نداشتم با این که عاشقانه دوسشون داشتم اما تحمل بی حرمتی به حرم خانم زینب وشهادت خواهران و برادر دینبم را نداشتم باید میرفتم گریه کردم التماس کردم همسرمم گریه میکرد اما نهایت رضایت داد👌✌️به شوخی گفت نری شهید بشیا 😇
🌸🌿🌸🌿🌸🌿🌸🌿🌸
صبح روز تاسوعا عملیات داشتیم آتش سنگینی بوددر حرکت بودیمکه ناگهان موشکی کنارم اصابت کرد و از ناحیه پهلو پامجروح شدم 🤕دایما ذکر یا زهرا رومیگفتم و در مسیر بیمارستان به ارزوی همیشگیم رسیدم ☺️اره رفقا مهمان سفره ارباب بی کفن آقا امام حسین شدم خدایا شکرت مرگم رو شهادت قرار دادی 😇
🌸🌿🌸🌿🌸🌿🌸🌿🌸
پدر شهید سجاد طاهرنیا با غمی نهفته در دل و شهامتی وصف ناپذیر که برگرفته از افتخار آفرینی پسر شهیدش است سخن را آغاز میکند. سجادم در 23 فروردین سال 1364 در خیابان سردار جنگل رشت در بیمارستان آریا به دنیا آمد.
وی ادامه میدهد: سه فرزند دارم؛ یک دختر که همسرش پاسدار است و یک پسر که طاها نام دارد. سجادم فرزند دوم خانواده است.
🌸🌿🌸🌿🌸🌿🌸🌿🌸
سجاد در دوران نوجوانی آشنایی کامل به مسجد و منبر داشت و از نوجوانی همراه با من در مراسمات مختلف مهدیه رشت و سخنرانیها با اشتیاق و شور زیادی شرکت میکرد. سجاد از همان کودکی در سنین 8 سالگی علاقه خاصی به مسجد داشت و هنگامی که بزرگتر شد نیز در پایگاه بسیج مسجد صاحب الزمان(عج) محله یخسازی رشت که محل زندگیمان است فعالیت میکرد.
🌸🌿🌸🌿🌸🌿🌸🌿🌸