پدر شهید سجاد طاهرنیا با غمی نهفته در دل و شهامتی وصف ناپذیر که برگرفته از افتخار آفرینی پسر شهیدش است سخن را آغاز میکند. سجادم در 23 فروردین سال 1364 در خیابان سردار جنگل رشت در بیمارستان آریا به دنیا آمد.
وی ادامه میدهد: سه فرزند دارم؛ یک دختر که همسرش پاسدار است و یک پسر که طاها نام دارد. سجادم فرزند دوم خانواده است.
🌸🌿🌸🌿🌸🌿🌸🌿🌸
سجاد در دوران نوجوانی آشنایی کامل به مسجد و منبر داشت و از نوجوانی همراه با من در مراسمات مختلف مهدیه رشت و سخنرانیها با اشتیاق و شور زیادی شرکت میکرد. سجاد از همان کودکی در سنین 8 سالگی علاقه خاصی به مسجد داشت و هنگامی که بزرگتر شد نیز در پایگاه بسیج مسجد صاحب الزمان(عج) محله یخسازی رشت که محل زندگیمان است فعالیت میکرد.
🌸🌿🌸🌿🌸🌿🌸🌿🌸
پدر شهید طاهرنیا با کشیدن آه عمیقی از دل میگوید: سجاد بسیار مهربان و خانواده دوست بود و به مال دنیا دلبستگی نداشت و علاقه فراوانی به کمک به افراد تهیدست داشت و در جوانی و نوجوانی الگو جوانان اطراف خود بود؛ ساده زیستی, عشق به ولایت و پاسداری از دین اسلام و آرمانهای انقلاب, اصول اصلی زندگی او بود.
🌸🌿🌸🌿🌸🌿🌸🌿🌸
پدر شهید طاهرنیا با اشاره به اینکه شهید در قم ساکن بود افزود: سجاد در سال 87 ازدواج کرد و به خواسته خودش مراسم عقدش را در مسجد جمکران قم برگزار کردیم. او راضی نبود که برایش مراسم عروسی گرفته شود و تأکید داشت که اگه قرار است جشنی برگزار شود در مهدیه رشت این مراسم برگزار شود.
🌸🌿🌸🌿🌸🌿🌸🌿🌸
دستے تو را از شاخہ ام
چید و نمے دانست!
#گلها 🌺
پس از #پرپر شدن
هم #عطرشان باقے ست...
#شهیدسجادطاهرنیا
🌸🌿🌸🌿🌸🌿🌸
پدر شهید طاهرنیا سادگی در پوشش و قناعت را از اصول اخلاقی پسر شهیدش عنوان کرد و افزود: همیشه در پوشش و غذا کم خرج بود و قناعت در زندگی را موجب برکت میدانست و در تمام زندگی قناعت و ساده زیستی را پیش میگرفت.
🌸🌿🌸🌿🌸🌿🌸🌿🌸
پدر شهید طاهرنیا با بیان اینکه سجاد یک نیروی زبده و آموزش دیده عملیاتی بود گفت: کارهای او همیشه زبانزد مسئولان و فرماندهانش بود. روحیه کاری قوی و حس مسئولیت پذیری داشت و تا هنگامی کارش به اتمام نمیرسید محل کارش را ترک نمیکرد. در اکثر اوقاتی که با منزلش در قم تماس میگرفتم همسرش میگفت که هنوز در محل کار است و به خانه نیامده.
🌸🌿🌸🌿🌸🌿🌸🌿🌸
پدر شهید میگوید: روحیه شهادت طلبی در سجاد به وضوح پیدا بود به گونهای که فرماندهان و دوستانش به شوخی از او میخواستند که از آنها فاصله بگیرد و به او میگفتند که چهرهاش نورانی است و اگر کنار ما قرار بگیری ممکن است ترکشی به ما اصابت کند.
🌸🌿🌸🌿🌸🌿🌸🌿🌸