eitaa logo
🌷دایرةالمعارف شهدا🌷
229 دنبال‌کننده
10.9هزار عکس
3.6هزار ویدیو
14 فایل
⭕این کانال حاوی مطالب مربوط به شهدای انقلاب ، شهدای جنگ تحمیلی ، شهدای ترور ، شهدای محور مقاومت و شهدای مدافع حرم می باشد. شامل زندگی نامه و ابعاد شخصیتی شهدا🌷 🆔 @shohada_tmersad313 ❤زندگی زیباست اما شهادت زیباتر❤
مشاهده در ایتا
دانلود
در تاریخ ٧٤/١/٢٦ در خانواده ای متدین ومذهبی در تهران متولدشدم 😊دوفرزندبودیم ،من وخواهرم من فرزند دوم خانواده بودم🖐 دانش آموخته ي دبيرستان علوم و معارف اسلامی امام صادق عليه السلام ودانشجوی سال سوم فقه و حقوق اسلامی در مدرسه عالی شهيد مطهری بودم😊🖐 ━━━💠🌸💠━━━
شهید ۲۰ ساله بودم و مجرد😊 شهیدموردعلاقه ام ،شهیدرسول خلیلی بودند💐 دوتا از دایی هام شهیددفاع مقدس بودند. ━━━💠🌸💠━━━
مؤمن، مهربان،😊دلسوز، خوش اخلاق، خنده رو، 😊شوخ طبع، متبسم، دست و دلباز، خلوص نيت در انجام وظايف ديني و امور خير، اعتقاد راسخ به اصل نظام جمهوري اسلامي ايران و اصل ولايت فقيه، آگاه و بصير نسبت به امور سياسي جامعه، غيرتمند نسبت به خاندان عصمت و طهارت و همچنين اطرافيان خود، ارادت خاص به شهدا مخصوصاً شهداي مدافع حرم داشتم 😊 ━━━💠🌸💠━━━
بہ دوچیز خیلےحساس بودم🖐 1_ موهام😊 2_ موتورم☺️ قبل از رفتن بہ سوریہ هم موهامو تراشیدم ،وهم موتورمو بہ دوستم بخشیدم😉 بدون هیچ وابستگے رفتم🖐 ‌ لحن عجیبی در کلامم داشتم😊 دائم میگفتم شهادت بال نمیخواد حال میخواد ☺️آخر روی دامن"حضرت زهرا" چشمامو بستم و به آرزوم رسیدم 🖐 ━━━💠🌸💠━━━
آرزوم شهادت بود😊 این هم سنگ قبرم هست که خودم،برای خودم ساخته بودم 😊🖐 ━━━💠🌸💠━━━
تاکید داشتم که به عنوان منتظر واقعی نباید شعار گونه رفتار کرد وفقط دهان را با ذکر (اللهم عجل لولیک الفرج) پر کرد باید رزم بلد بود وجنگیدن دانست امام زمان (عج) جنگجو لازم دارد آیا وقتی که ظهور کند می توانیم در سپاه حضرت خدمت کنیم؟ روی لباسهام حساس بودم ومی خواستم درحین سادگی رنگ ومدلش تک باشه😊 سلیقه مادر راقبول داشتم ودر پوشش خودم دقت می کردم..دنبال لباس های مارک دار نبودم اما خوش پوش وخوش سلیقه بودم😊 ━━━💠🌸💠━━━
ارادت خاصی به امام و مقام معظم رهبری داشتم ، ولایتمدار بودم و می گفتم حضرت آقا،علی زمانه است و ولی امر ماست و هر چه می گوید ما باید بگوییم چشم🖐 بیانات آقا را قشنگ گوش می داد و دقت می کردم، یک بار آقافرموده بودند ما به سوریه کمک می کنیم.گفتم: پس وقتی حضرت آقافرمودند کمک می کنیم، وظیفه ماست که به عنوان انسان برویم و کمک کنیم چون آقا مطلق بیان کرده و هیچ قیدی و بندی نیاورده است..پس من که آموزش دیده ام و خیلی چیزها را بلدم باید بروم و کمک کنم🖐 ━━━💠🌸💠━━━
بعضی شبها نیمه های شب بیدار می شدم و با نور موبایلم قرآن سفید کوچکم را در دست گرفته و قرائت می کردم 😊 🔹 با قرآن خیلی مأنوس بودم و ماهیانه 3بار ختم قرآن می کردم🔹 با اینکه 20 بهار از عمرم گذشته بود در وصیت نامه ام سفارش کرده بودم که برایم تنها 5 روز روزه و 20 نماز صبح قضا بشه☺️. پیامک می فرستادم برای مادرم که "حلالم کن و دعا کن که شهید شوم"😭😭 ━━━💠🌸💠━━━
به روایت از مادربزرگوارم:↪️ دوران کودکی اگر از جایی حرف زشت یاد میگرفت و در خانه تکرار می کرد به او می گفتم: دهانت کثیف شده برو آن را بشورچون بچه بود باور می کرد و دهانش را می شست یک بار حرف زشتی را دوبارتکرار کرد. سری اول شست و برگشت سری دوم آن فحش را مجدد گفت تشر زدم که دهانش را خوب نشسته است .این بار رفت و با مایع و صابون دهانش را کف آلود کرد و شست و پیش من آمد و گفت که حالا دهانم تمیز شده. ⬇️⬇️⬇️⬇️
دوساله بود که او را همراه خودم برای نماز عیدفطر به مسجد محل بردم مسجد دوقدمی خانه،وسط کوچه بود.قبل از شروع نماز کلی خوراکی و اسباب بازی جلویش گذاشتم تا مشغول شود. در قنوت رکعت اول حواسم به سمت محمدرضا کشیده شد،از لای انگشتان دستم نگاهش کردم.بچه خوش خوراکی بود،خوراکی‌هایش را مشت می‌کرد و می‌خورد 😊و در همان چند دقیقه اول همه را نوش‌جان کرده بود☺️ خیالم راحت بود که مشغول است. اواخر رکعت اول بود که متوجه شدم محمدرضا نیست.😔😔 ⬇️⬇️⬇️⬇️
بانگرانی نمازم را تمام کردم ،از صدای اعتراض نمازگزاران متوجه شدم دسته‌گلی به آب داده است☺️ شرمنده شدم ،چادرم را سرم کشیدم و سریع رفتم،محمدرضا را از صف اول بغل کردم و به سرعت از مسجد خارج شدم حتی کفش‌ها م را هم نپوشیدم و پابرهنه به خانه برگشتم. محمدرضا همه مهرها را برده در صف اول روی هم سوار کرده بود و داشت با آنها بازی می‌کرد‌.چون بچه بازیگوشی بود کنترلش سخت بود و من دیگر تا وقتی که تشخیص دادم او را با خودم مسجد و هیئت نبردم،اما مسجد و هیئت را به خانه آوردم و روی اعتقادات بچه ها کار کردم. ⬇️⬇️⬇️⬇️
پسرم محمدرضا خیلی راحت اموال شخصی که داشت را به دیگران می بخشید..از جمله خصوصیات اخلاقی اش این بود.مثلا ؛ یک موقع از دانشگاه برمی گشت، زیپ لباسش را طوری تا بالا کشیده بود که معلوم نباشد، زیر لباسش چی پوشیده ، چرا که یک لباس کهنه تنش بود ،وقتی می شستم می دیدم یک تی شرت کهنه ناشناس است که با لباس نوی خودش معاوضه کرده بود..حتی کت وشلواری که برای عروسی خواهرش خریده بود را هم به یکی از دوستانش که به شهرستان می رفت بخشید. ⬇️⬇️⬇️⬇️