eitaa logo
🌷دایرةالمعارف شهدا🌷
228 دنبال‌کننده
10.9هزار عکس
3.6هزار ویدیو
14 فایل
⭕این کانال حاوی مطالب مربوط به شهدای انقلاب ، شهدای جنگ تحمیلی ، شهدای ترور ، شهدای محور مقاومت و شهدای مدافع حرم می باشد. شامل زندگی نامه و ابعاد شخصیتی شهدا🌷 🆔 @shohada_tmersad313 ❤زندگی زیباست اما شهادت زیباتر❤
مشاهده در ایتا
دانلود
🍃 🌹تکبیر🌹 🔶((سال ۶۱ پادگان ۲۱ حضرت حمزه؛ آقای «فخرالدین حجازی» آمده بود منطقه برای دیدار دوستان.🍃💐 🔹طی سخنانی خطاب به بسیجیان و از روی ارادت و اخلاصی که داشتند، گفتند: «من بند کفش👞 شما بسیجیان هستم.»😳 🔸یکی از برادران نفهمیدم خواب بود یا عبارت را درست متوجه نشد، از آن ته مجلس با صدای بلند و رسا در تأیید و پشتیبانی از این جمله تکبیر گفت.🙃🤔 جمعیت هم با تمام توان الله‌اکبر گفتند و بند کفش بودن او را تایید کردند!))👌😂😂 🆔 @shohada_tmersad313
مےگفتـــــ : مݩ یڪ چیزے فهمیده ام! خـــــدا شـــــ‌هادتـــــ را همیشھ بھ آدم هایي داده ڪ در ڪار، سختڪوش بوده اند... 🆔 @shohada_tmersad313
🌷 🌹 🌷....شنیده بودم غواص ماهری هم هست. قرار بود گردان‌ های خط شکن از محور اروند عبور کنند. او که مسئول شناسایی بود، برای این کار ٣٠ بار از اروند رود عبور کرد؛ زیر پای دشمن رفت، شناسایی کرد و برگشت.... 🌹خاطره اى به ياد طلبه شهید حسن یزدانی ❌ الانم بعضى مسئولين زير پاى دشمن ميرن واسه ى....!! 🌹 🆔 @shohada_tmersad313
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
🌷 🌹 !! 🌷می گفت: می خواهم یه هدیه بفرستم جبهه. به خاطر کوچیکیش که رد نمی کنید؟ همه، همدیگر را نگاه کردند، گفتتند: نه قبول می کنیم، حالا چی هست هدیه ات؟ 🌷به نوجوان سیزده، چهارده ساله ای اشاره کرد و گفت: پسرم ...!!! ❌ قاسم هاى كربلاى ايران 🌹 🆔 @shohada_tmersad313
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
4_479550733734117541.mp3
4.11M
🔻 قرآن کریم 🔸به روش تندخوانی (تحدیر) 🔹با صدای استاد 🆔 @shohada_tmersad313
✨ اميدوارم كه پس از شهادت من، ❣ راه تمام شهدا را دنبال نمائيد و به نداى امام، لبيك بگوييد.....🌸 🌹 🆔 @shohada_tmersad313
🌹خبرنگار سمج🌹 (خیلی قشنگه حتما بخونین😂) ((آوازه اش در مخ کارگرفتن و صفرکیلومتر بودن و پرسیدن سؤال هاى فضایى به گوش ما هم رسیده بود. بنده خدا تازه به جبهه آمده بود وفکر میکرد ماها جملگى براى خودمان یک پا عارف و زاهد وباباطاهر عریانیم و دست ازجان کشیده ایم.راستش همه ما براى دفاع از میهن مان دل از خانواده کنده بودیم اما هیچکدام مان اهل ظاهرسازى و جانماز آب کشیدن نبودیم.مى دانستیم که این امر براى او که خبرنگار یکى از روزنامه هاى کشور است باورنکردنى است.شنیده بودیم که خیلى ها حواله اش داده اند به سر خرمن و با دوز و کلک از سر بازش کرده بودند.اما وقتى شصتمان خبردار شد که هماى سعادت بر سرمان نشسته و او کفش و کلاه کرده تا سروقت مان بیاید. نشستیم و فکرهاى مان را یک کاسه کردیم و بعد مثل نوعروسان بدقلق«بله» را گفتیم. طفلک کلى ذوق کرد که لابد ماها مثل بچه آدم دو زانو مى نشینیم و به سؤالات او پاسخ مى دهیم.از سمت راست شروع کرد که از شانس بد او یعقوب بحثى بود که استاد وراجى و بحث کردن بود. - برادر هدف شما از آمدن به جبهه چیست؟ - والله شما که غریبه نیستید، بى خرجى مونده بودیم. سرِ سیاه زمستونى هم که کار پیدا نمیشه.گفتیم کى به کیه، مى رویم جبهه و مى گیم به خاطر خدا و پیغمبر آمدیم بجنگیم. شاید هم شکم مان سیر شد هم دو زار واسه خانواده بردیم!😂 نفر دوم احمد کاتیوشا بود که با قیافه معصومانه و شرمگین گفت:«عالم و آدم میدونن که مرا به زور آوردن جبهه.چون من غیر از این که کف پام صافه و کفیل مادر و یک مشت بچه یتیم هستم، دریچه قلبم گشاده، خیلى از دعوا و مرافه مى ترسم! تو محله مان هروقت بچه هاى محل با هم یکى به دو میکردند من فشارم پایین مى آمد و غش مى کردم.😅حالا از شما عاجزانه مى خواهم که حرف هایم را تو روزنامه تان چاپ کنید.» خبرنگار که تندتند مى نوشت متوجه خنده هاى بى صداى بچه ها نشد! شاید مسئولین دلشان سوخت و مرا به شهرمان منتقل کنند مش على که سن و سالى داشت گفت:«روم نمى شود بگم، اما حقیقتش اینه که مرا زنم از خونه بیرون کرد.گفت:« گردن کلفت که نگه نمى دارم.اگرنرى جبهه یا زودبرگردى خودم چادرم را مى بندم دورگردنم و اول یک فصل کتکت میزنم وبعد میروم جبهه و آبرو برات نمى گذارم.» منم از ترس جان و آبرو از اینجا سر درآوردم.»😁 خبرنگار کم کم داشت بو مى برد.چون مثل اول دیگر تندتند نمى نوشت. نوبت من شد. گفتم :«از شما چه پنهون من مى خواستم زن بگیرم اما هیچ کس حاضر نشد دخترش را بدبخت کند و به من بدهد پس آمدم این جا تا ان شاءالله تقّی به توقّى بخورد و من شهید بشوم و داماد خدا بشوم. خدا کریمه! نمى گذارد من عزب و آرزو به دل و ناکام بمانم!» خبرنگار دست از نوشتن برداشت. بغل دستى ام گفت:« راستش من کمبود شخصیت داشتم.هیچ کس به حرفم نمى خندید.تو خونه هم آدم حسابم نمى کردند چه رسد به محله. آمدم این جا شهید بشم شاید همه تحویلم بگیرند و برام دلتنگى کنند.» دیگر کسى نتوانست خودش را نگه دارد و خنده مثل نارنجک تو چادرمان ترکید. ترکش این نارنجک خبرنگار را هم بى نصیب نگذاشت.))😂 🆔 @shohada_tmersad313
🔴سنگری_از خون 👤شهید_کاظم_ روسفید تقوا_تقوا_تقوای خدا را پیشه کنید🍃 ای شماهایی که با بدحجابی قلب این امت صاحب شریعت#و قلب پیامبر اکرم را به درد می آورید ای فکر کنید و خود را از میان این گرداب نجات دهید 🍃برگردید که برگشت شما،برگشت به اسلام است.همیشه در باز است و هنوز دیر نشده🍃و خداوند توابین را دوست دارد 🆔 @shohada_tmersad313