eitaa logo
🌷دایرةالمعارف شهدا🌷
229 دنبال‌کننده
10.9هزار عکس
3.6هزار ویدیو
14 فایل
⭕این کانال حاوی مطالب مربوط به شهدای انقلاب ، شهدای جنگ تحمیلی ، شهدای ترور ، شهدای محور مقاومت و شهدای مدافع حرم می باشد. شامل زندگی نامه و ابعاد شخصیتی شهدا🌷 🆔 @shohada_tmersad313 ❤زندگی زیباست اما شهادت زیباتر❤
مشاهده در ایتا
دانلود
لباس دامادی سال ۱۳۸۰به تن کردم 😍همسرم با وجود بیکار بودنم قبول کردن با هم ازدواج کنیم سال ۸۳زندگی مشترکمون در یک اتاق اجاره ای شروع کردیم☺️سال ۸۲ بود که تصمیم گرفتم واردسپاه بشم ✌️ 🌸🌿🌸🌿🌸🌿🌸
ثمره ازدواجم دو فرزند گلم هستن ان شاالله پیرو راهم هستنو نمیذارن اسلحم زمین بمونه ☺️عزیزای دل ❤️ بابا خیلی دوستون دارم😍 🌸🌿🌸🌿🌸🌿🌸
بشنوید از همسر مهربون و صبورم ⬇️⬇️⬇️⬇️⬇️⬇️
سلام بر دوستداران راه و سیره شهدا ممنون از دعوتتون☺️با وجود سختی های زیادی که تو زندگی داشتیم روز به روز به عشقمون اضافه میشد😍برای اولین باری که به پابوس اقا امام رضا(ع)رفتیم تصمیم گرفتیم هر دو حلقه هامونو به استان مقدس امام رضا (ع)هدیه کنیم تا ضامن خوشبختی ما تو زندگی بشن ☺️امام رضا خودشون ضامن خوشبختیم شدن و هیچوقت با تموم سختی های زندکی ناراضی نبودم😊 🌸🌿🌸🌿🌸🌿🌸🌿🌸
زمستان سال نود و یک دعوت شدیم خانه‌ی یکی از اقوام که از قضا ماهواره هم داشتن😔 همین موضوع باعث شد تا رضا درباره اهداف شبکه‌های ماهواره‌ای واسه صاحب‌خانه و بقیه صحبت کنه. توضیحاتی در مورد چگونگی تشکیل این شبکه‌ها،منابع مالیشون،اهدافشون و حامیانشون داد ، توی اون مهمونی تعدادی از افراد حاضر که از لحاظ نسبی رابطه دوری با ما داشتن هم بودن و صحبت‌های رضا را هم گوش می کردن. چند نفری شروع کردن به مسخره کردن رضا😢 که فلانی ، توی فلان جا مغز تو شستشو دادن ، تو کله شما کردن که ماهواره فلان و فلان…. بعد از مهمانی ، من با رضا تند برخورد کردم که چرا شروع می‌کنی از این حرف‌ها می‌زنی که بخوان مسخره‌ات کنن ؟ و کلی توپ و تشر !!!! اما رضا این جوری جواب داد: من وظیفه‌ام را انجام دادم 😊دیگه اون دنیا از من نمیپرسن که چرا دیدی و میدونستی اما چیزی نگفتی.من کار خودم و کردم ، به وقتش این حرف‌ها جواب می‌ده. خیلی برام جالب بود ، اون اصلاً به این فکر نمی‌کرد که دارن مسخره‌اش میکنن ، فقط به فکر انجام وظیفه‌اش بود☺️ 🌸🌿🌸🌿🌸🌿🌸🌿🌿
ماه شعبان بود که تصمیم کرفتم راهی سوریه بشم البته قبلشم ماموریت داخلی و خارجی زیاد میرفتم اما سوریه داوطلبانه بود ☺️بشنوید خاطره ای از من یک روز قبل شهادت😇⬇️⬇️
فقط رضا و سید روزه می گرفتن مخصوصا رضا به گونه ای برنامه ریزی می کرد که توی هر منطقه مدت زمان شرعی روحضور داشته باشه☺️ تا روزه هاش رو بگیره. براش خیلی مهم بود این مسئله. به یاد دارم که سحری هایی که رضا می خورد اصلا نمیشد بهشون گفت سحری،😢 یک غذای بسیار ساده و با مقدار کم. گاهاً هم میشد نان و خرما. اما رضا توی اون شرایط سخت، گرمای شدید منطقه و همچنین فشار زیاد کارهایی که بر دوشش بود ، بر روزه گرفتن مقید بود.👌 خیلی عجله ای برای افطار کردن نداشت، نماز مغرب و عشا رو اول وقت می خوند بعد میومد سر سفره افطار، البته بخاطر شرایط تغییر مکان بچه ها خیلی ها روزه نبودن و برای همین خاطر هم من برام خیلی مهم بود که از افطار برای رضا یه مقداری نگه دارم تا وقتی اومد بخوره😋. یه بار که یکی از اهالی برای بچه ها غذای گرم آورده بود باز رضا برایش نماز اول وقت مهم بود، هرچند از اون غذا شاید چند لقمه ای بیشتر سهم رضا نشد. نیمه شب از خواب بلند شدم ، دیدم باز رضا مثل هرشب در حال خواندن نماز شب ☺️ نمیدونم چرا اون شب برام تماشای رضا فرق می کرد. اصلا یک جورایی محو تماشای رضا شده بودم مثل هرشب ، آرام و بی صدا با تمام سختی های موجود در منطقه ، رضا یه محوطه امنی برای خودش به نام نماز ساخته بود ، با تمام جدیت و تحکم اخلاقی ای که داشت ، توی نماز آرام بود😊. وقتی نمازش تموم شد و رفت سراغ کارهای مربوطه اش و من موندم و صبح فردا که خبر شهادت رضا رو برایم آوردن😔 سه شب قدر آخر رضا رو باهاش بودم ، چقدر شبهای خاصی بود ، قرآن به سر گرفتیم ، عزاداری کردیم ، به درگاه خدا ناله کردیم و العفو گفتیم ، دریغ از اینکه رضا شب بیست و سوم از خدا گرفت ، رضا از خدا امضای آخرش را گرفت 😇و فردا صبحش بال در بال ملائک به عرش رفت. هیچوقت سادگی و پرتلاش بودن رضا روفراموش نمی کنم. هیچوقت از یادم نمیره که رضا حتی برای لحظه ای از شرایط سخت اونجا گلایه نکرد. هم روزه اش رو می گرفت، هم به کارهای تخصصی اش می رسید، هم به مناطق سر می زد و هم شاگردانش را آموزش می داد.💪 🌸🌿🌸🌿🌸🌿🌸🌿🌸
خلاصه منم یازده مرداد سال ۹۲همزمان با روز قدس با زبون روزه به ارزوی همیشکیم رسیدمو شربت شیرین شهادتو نوشیدم 😋😇بشنوید از ماجرای شهادتم ⬇️⬇️⬇️⬇️
بعد از خوردن سحری، نزدیک‌های صبح بهم خبر دادن که دوستانم تو کمین گرفتار شدن و تعدادی مجروح 🤕 یکی ازرفقانم شهید شده😇 برای کمک و برگردونمدن مجروهین و دوست شهیدم به همراه فرماندهمون به منطقه رفتیم✌️ اونجا بعد از از درگیری از ناحیه سینه و پهلو با سه گلوله قناسه مجروح شدم 🤕 🌸🌿🌸🌿🌸🌿🌸
بچه‌ها مارو سوار وانتی میکنن و به بیمارستانی که در اون نزدیکی بوده میرسونن👌 پشت وانت بودم و سر یکی از مجروحین رو پام به بیمارستان رسیدیم ، مجروحین رو با برانکارد به بیمارستان برن☺️ منم با پای خودم به بیمارستان رفتم که از شدت خونریزی داخلی که بخاطر از بین رفتن جگر، کبد و شکستن استخوان سینه‌ام بودم اسمونی شدم 😇به خانواده‌اش گفته بود «من اسیر نمیشم، پیکرم برمیگرده و سالم به نزد شما میام» " به قولم عمل کرد و پیکرم سالم برگشت🙃 🌸🌿🌸🌿🌸🌿🌸🌿🌸
شهد شیرین شهادت به تو ارزانی باد آه ازاین مردن شیرین دهانم آب افتاد 🌸🌿🌸🌿🌸🌿🌸