🔸خبرشهادت شهیدنوری ورفتن موسی
خبر شهادت شهید نوری را که شنید شروع کرد به گریه کردن.
می گفت شرمنده بچه هایی می شوم که با من برای رفتن به سوریه اسم نوشتند و آنها رفتند و من ماندم. بعد از اتمام ماموریت شیراز قرار بود یک هفته مرخصی داشته باشد. فردای همان روز بلند شد و لباس هایش را پوشید. گفتم: کجا؟ گفت رزمایش داریم.
کم طاقت بودن من سبب شده بود که لحظه های آخر ماموریت هایش را به من بگوید.
چند روزی بود احساس می کردم می خواهد چیزی بگوید، اما نمی تواند.
صبح برای رفتن به محل کار آماده می شدم که گفت می خواهم بروم تهران؛ اسم تهران را که شنیدم دلم به یک باره فروریخت.
شروع کردم به گریه کردن.
چون زودتر از او از خانه زدم بیرون. نشد از زیر قرآن ردش کنم.بعدازظهر بود که رسیدم خانه.صدای کلید که در قفل در پیچید حسابی خوشحال شدم از اینکه ماموریت اش به هم خورده، اما آقا موسی انتخاب شده بود برای این راه.
فردای آن روز نزدیکهای ظهر زنگ زدم برای احوال پرسی که گفت: در مسیر تهران است؛هرچند روز یک بار تماس می گرفت.آنقدر دلتنگ اش بودم که با انگشت های دستم روزهای نبودنش را می شمردم.
ادامه⬇️⬇️⬇️⬇️⬇️
آخرین مرتبه که تماس گرفت خیلی گریه کردم، ازپایان نامه ام پرسید، ولی اصلا آن موقع پایان نامه مهم نبود، وقتی می خواست خداحافظی کند گفت:راضی باش تا شما هم شریک باشی.دلم لرزید.تماس که قطع شد، گفتم: خدایا من راضی راضی ام. نذر کرده بود که برای سلامتی آقا موسی زیارت جامعه کبیره بخواند آن هم هر روز.
می گفت:شب جمعه فراموش کردم بخوانم،شنبه هم همین طور.28 روز بود رفته بود. پنجشنبه 14 آبان سال 94 موسی به خواسته اش رسید.
🌹🥀🌹🥀🌹🥀🌹
💠شهید آوینی:
شهدا، شاهد بر باطن و حقیقت عالمند و هم آنانند ڪه به دیگران حیات می بخشند.
#شهید_موسی_جمشیدیان
🌹🥀🌹🥀🌹🥀🌹
🔸دلتنگی فاطمه زینب روی تابوت
اوایل خیلی سراغ پدرش را می گرفت. من حرفی از شهادت به اونزده بودم، اما یک بار که از خانه بیرون آمدیم خودش گفت که می دانم بابای من شهید شده است.
به هرحال هنوز بچه است. شب وداع خیلی دوست داشتم که یک گل از گل های تابوت را بردارم. اما ازدحام جمعیت اجازه نداد.
آخر شب که رسیدیم خانه، صدای زنگ در آمد.
یکی از همسایه ها یک شاخه از گل های تابوت را برایم آورده بود. خیلی عجیب بود، چون من به کسی نگفته بودم که گل می خواهم.
یکی از نزدیکان خواب آقا موسی را دیده بود که در یک دستش فاطمه زینب بوده و در دست دیگرش دختری که خیلی پریشان به نظر می آمده و می گفته که نگران فاطمه زینب نباشید،او را سپردم به حضرت رقیه(سلام الله علیها).
این را هم گفته بود اگر به سراغ من می آیید فقط با وضو باشید، نیازی به آوردن گل نیست.
🌹🥀🌹🥀🌹🥀🌹
پدرم ....
من به آغوش تو
محتاج تر از نان شبم 💔
بابای خوبم دل بستم به صبوری که جزاین چاره ندارم😭
#شهید_موسی_جمشیدیان_و_دختر_نازش
🌹🥀🌹🥀🌹🥀🌹
🔸شهداقبل ازشهادت شهید هستند!
موسی هربارکه دردوره شیراز بودیم.میرفت خانه و برمیگشت .برای بچه هادست پربر می گشت.هرمیوه ای که فصلش بود و توی باغشون بودبرای بچه ها می آورد.
موسی روی نماز اول وقت خیلی حساس بود و همه ی تلاش خودش را می کرد که نماز اول وقت بخواند.
سر کار هم که بود کار را رها می کرد و نماز جماعت راه می انداخت.این اواخر رفتارش به کل تغییر کرده بود.
انگار میدیدم و میفهمیدم که قرار است شهید شود.شهدا قبل از اینکه شهیدشوند دراین دنیا شهید می شوند.
🌹🥀🌹🥀🌹🥀🌹
✍ما از
سوختن نمے ترسیم
ڪہ چون پروانہ ها
عاشق نوریم
وهرجاڪہ نور ولایت است
گرد آن حلقہ می زنیم.
#شهید_موسی_جمشیدیان_🌷
🌹🥀🌹🥀🌹🥀🌹
🔸توجه به خانواده شهدا
خیلی به فکر خونواده های شهدا بودن وهمش تو خوشیهامون یادآوری میکردن که الان همسر وفرزندان دوستاشون که شهید شدند چیکار میکنند .
یادمه وقتی روح الله کافی زا ده شهید شد اومدن خونه خیلی ناراحت بودند سمج شدم که چه اتفاقی افتاده بغضشون ترکید وزدن زیرگریه وگفتن روح الله شهید شد قرار بود ما باهم بریم سوریه ولی من توفیق نداشتم
وقتی خبر شهادت علیرضا نوری رو دادن به ایشون مشهد بودیم نشست روی پله و مثل ابر بهار گریه میکرد گفت الان خانمش وبچش چیکار میکنند چطور تحمل میکنند میرفت حرم وساعتها اونجا میموند انگار دیگه موندن تو این دنیا بر اش معنی نداشت ؛
خصوصیتی که همکارانشون هم روی اون تاکید میکنند بردبارومظلوم بودند .
🌹🥀🌹🥀🌹🥀🌹
🔸درخواست دعا برای شهادت
ان روزها شهید کاظمی تازه شهیدشده بود. پدر و مادرش راهی کربلا بودند.
دم اتوبوس دستان مادرش را گرفت و گفت:مادر دعا کن من هم شبیه شهیدکاظمی عاقبت به خیر و شهیدشوم.
مادرش خشکش زد، مانده بود جواب موسی را چه بدهد.گفت :کور شوم و نبینم ان روز را که تو نباشی.چشمانش پر از اشک های نریخته بود.فقط کافی بود یک پلک بزند تا چشمانش بارانی شوند و سربخورند برروی گونه هایش.
موسی تا ناراحتی مادر را دید گفت:مادر باشهادت عاقبت به خیر می شوم.پس دعاکن من عاقبت بخیر شوم. مادرش گفت:پسرم برای عاقبت به خیری ات و یک عمر زندگی پر برکت دعا میکنم.
و چندسال بعد دعای مادر درحق موسی به اجابت رسید و موسی عاقبت به خیر شد.
حاج موسی برای ماهم در بهشت دعاکن.
🌹🥀🌹🥀🌹🥀🌹
آی شهدا🌷
در این شلـــ ــوغی دنیــــا
فراموشتــان نکردیم
در شلوغــی قیامت
فراموشمــــــــان نکنید😔😭
#شهید_موسی_جمشیدیان
🌹🥀🌹🥀🌹🥀🌹