eitaa logo
🌷دایرةالمعارف شهدا🌷
235 دنبال‌کننده
10.9هزار عکس
3.6هزار ویدیو
14 فایل
⭕این کانال حاوی مطالب مربوط به شهدای انقلاب ، شهدای جنگ تحمیلی ، شهدای ترور ، شهدای محور مقاومت و شهدای مدافع حرم می باشد. شامل زندگی نامه و ابعاد شخصیتی شهدا🌷 🆔 @shohada_tmersad313 ❤زندگی زیباست اما شهادت زیباتر❤
مشاهده در ایتا
دانلود
4_5970052267116594024.mp3
13.92M
🌸من كه دلداده ى آل‌پيغمبرم من غلام‌زاده‌یِ زاده‌یِ حیدرم🌸 🎙حاج ‌محمود كريمى 🌹ميلاد‌ حضرت‌ عباس عليه السلام مبارک باد 🆔 @shohada_tmersad313
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
سلام یکشنبه دهم فروردین ماه 🌸امروز میلاد 🎊علمدار حسیـن است 🌸میلاد علمدار 🎉وفادار حسیـن است 🌸گر بود علی 🎊محرم اسرار محمـّد 🌸عباس علی 🎉محرم اسرارحسیـن است ولادت حضرت ابوالفضل مبارک 💐
🌷🌷🌷 یادنامه اے براے سـردار شهیـ🕊ـد غلامرضا سمائــــی ((سالـروز زمینے شدن شهید)) •••▪️🕊🌷🕊▪️•••
🌷🌷🌷 🔰زندگینامه سردار شهيـ🕊ـد غلامرضا سمائے در تاريخ 10 فروردين 1338 در خانواده اي مذهبي در شهرستان فيض آباد مه ولات خراسان رضوي چشم به دنيا گشود. در 3 سالگي مادرش را از دست داد بعد از طي دوره ابتدايي و راهنمايي در اوايل نوجواني به تهران جهت كار و تحصيل مهاجرت نمود و در حين تحصيل در رشته رياضي فيزيك به صورت شبانه در دبيرستان شهنايي تهران در شركت راديو الكتريك ايران نيز مشغول به كار شد در سال 1350 در تهران در جلسات مذهبي شركت و در كنار كار در كارخانه و درس شبانه به پخش كتب و نوار هاي مذهبي مبادرت مي كرد ودر سال 1355 پس از آشنايي با نهضت امام خميني به تكثير نوار و اعلاميه حضرت امام اقدام مي كرد. •••▪️🕊🌷🕊▪️•••
👆👆👆 و جزو افرادي بود كه اولين تظاهرات شبانه را در سال 1357 از مسجد امام حسين (ع) در ميدان امام حسين تهران(فوزيه سابق) بعد از سخنراني عبدالرضا حجازي و حجت الاسلام حسن روحاني و عبدوس به سمت پيچ شميران شروع و مراكز فساد و فحشا را به آتش كشيدند. شهيد سمائي در همان سال ها به خاطر پخش نوار حضرت امام (ره ) و اطلاعيه عليه نظام شاهنشاهی در دبيرستان شبانه محمد طاهر بهادري تهران شناسايي و به براي فرار از دست مامورين ساواك به زادگاهش فيض آباد هجرت كرد و مجدد در اول بهمن 57 به تهران بازگشته و به فعاليت ضد رژيم مشغول شد. با آمدن حضرت امام (ره) و با پيروزی انقلاب در 22 بهمن كميته مسجد امام رضا (ع) در شرق تهران را با حدود 200 نفر فعال كرده و با گشت زنی و نظم و انضباط آن قسمت از شهر. را بر عهده می گيرند. •••▪️🕊🌷🕊▪️•••
👆👆👆 همز مان با حمله دشمن بعثي به ايران اسلامي در دومين روز مهر 1359 به خرمشهر عازم و با راهنمايي شهيد جهان آرا و مهندس غرضي اولين خط پدافندي را در دارخوين جاده آبادان به اهواز ايجاد كرده و فعاليت در مسئوليت هايي همچون محور محمديه ، دار خوين به سمت مسئول اطلاعات سپاه شادگان منصوب و با آموزش مردم عرب منطقه اولين خط تماس را از نيروهاي بومي در مقابل صدام فراهم كرد ايشان به مدت 2سال در سپاه خوزستان در اولين عمليات فرماندهي كل بعد از عزل بني صدر و حصر آبادان ، فتح المب ن و طريق القدس شركت داشت . در سال 62 در فيض آباد ازدواج كرده و از سپاه خوزستان به سپاه مشهد انتقالي مي گيرد و بعد 4ماه دوباره به جبهه اعزام و درلشكر 5 پياده نصر واحد اطلاعات عمليات مشغول خدمت مي شود و در عملياتهاي والفجر 3، والفجر 4 و خيبر شركت كرد. •••▪️🕊🌷🕊▪️•••
👆👆👆 در سال 65 برادر ايشان علي اكبر سمائي در جبهه دار خوين به درجه رفيع شهادت نائل مي شود و به همين خاطر به مدت 9ماه به تربت حيدريه منتقل و مسئوليت بسيج شهرستان تربت حيدريه را عهده دار مي گردد سردار شهيد سمائي از سال 64 تا سال 71 در توپخانه 61 محرم در جنوب و غرب در سمت هاي فرمانده گردان ، مسئول اطلاعات و عمليات و جانشين ستاد مشغول خدمت بود و با توجه استقرار گروه توپخانه در تربت تا سال 77 در تربت حيدريه ساكن بود و با درخواست سردار شوشتري در سال 77 همراه با نا امني 4 ساله شرق كشور توسط طالبان و مزدوران سازمان سيا مسئوليت فرماندهي توپخانه لشكر 5نصر را به عهده گرفت. و توان توپخانه را از 1گردان به 6 گردان توپخانه ارتقا داد. •••▪️🕊🌷🕊▪️•••
👆👆👆 سردار سمايي پس از جنگ تحميلي مسئوليت هايي را در سپاه پاسداران به عهده گرفت اما با وجود اين كه به سن بازنشستگي رسيده بود با شروع جنگ سوريه آرام ننشست و به صورت داوطلبانه به عنوان نيروي مستشارعازم جبهه سوريه شد تا مدافع حرم عقيله بني هاشم باشد. شهيد غلام رضا سمايي بالاخره در پنجمين روز از آبان ماه سال 1395 و پس از عمري مجاهدت در حين عمليات مستشاري در حومه حلب در بعد از ظهر روز سوم ابان ماه سال 95 در اثر برخورد يك موشك كورنت به سنگر از ناحيه دو پا و يك دست و سر به شدت مجروح شد از تل بازو به بيمارستان محلي و سپس به بيمارستان حلب و دمشق منتقل ودر ساعت يك بامداد روز 4 آبان 95 به آرزوي ديرينه اش كه همانا شهادت در راه خدا بود نائل شد ومزد سال ها رزمندگي اش را گرفت و به درجه رفيع شهادت نائل آمد. •••▪️🕊🌷🕊▪️•••
🌷🌷🌷 🔰ڪارشناس و نخبه ے نظامے يكي از هم سنگران شهيد سمائي كه اوايل جنگ مسئوليت جانشيني شهيد سمايي در بسيج تربت حيدريه را عهده دار بود،شهيد را يك كارشناس و نخبه نظامي كه براي تمامي ماموريت ها داراي برنامه بود توصيف مي كند و مي گويد در زماني كه ايشان مسئوليت بسيج شهرستان را بعهده گرفته بود در پيگيري فعاليتها و برنامه ها فردي جدي و قاطع بود.و اين جديت در پيگيري امور و ثبات قدم در پذيرش مسئوليت ها باعث شده بود تا سردار سمايي به يك الگوي مديريتي در بسيج تبديل شود. غلامحسين نخعي مي افزايد : در مسايل نظامي گري يك كارشناس و نخبه بود، بطوريكه در تمامي برنامه ها اعم از اطلاعات و عمليات و همچنين توپخانه و آتشباردر دوران سال 8دفاع مقدس نظرات كاربردي داشته و با برنامه عمل مي كرد. اين پيشكسوت دفاع مقدس به ناامني اشرار در دهه 70 اشاره كرد و گفت: شهيد سمايي در سپاه هشتم و در كنار شهيد شوشتري به عنوان يك هدايت گر نظامي نقش موثري در سرنگوني اشرار منطقه داشت. مصطفي فتوحيان يكي ديگر از همرزمان اين شهيد بيان داشت: سردار سمايي انساني متفكر و نخبه نظامي بود كه براي ماموريت هاي سخت و طاقت فرسا برنامه داشت و در اين شرايط سني كه همگان انتظار دارند انسان بايد استراحت كند اما شهيد سمائي خلاف اين عقيده را داشت و با پذيرش مسئوليت هاي سخت و طاقت فرسا به مانند موج دريا هيچگاه آرام نداشت. •••▪️🕊🌷🕊▪️•••
🌷🌷🌷 🔰خاطرات يڪے از همرزمان شهيد در سوريه اولين روز حضور سردار، او را ديدم كه ساعت صبح 66 با كلاه مشكي، آماده و بي سيم به دست ايستاده و با عجله مي گويد: برويم. تعجب كردم و پرسيدم: اين موقع كجا برويم؟ جواب داد: ديده بان دارم بايد بروم به آ نها سر بزنم. از اول كه آمده بود، به ما گفته بودند مراعات سن وسال ايشان را بكنيم. وقتي خودش اين موضوع را فهميد، ناراحت شد. پس از چند روز همكاري با سردار متوجه شديم انرژي اش بيشتر از ماست. هر روز تمام تجهيزات را برمي داشت و به ديده بان سرمي زد. روز اول كه رفت، ساعت9 شب برگشت. گفتيم از اين به بعد شب ها زودتر برگرديد. شهيد جواب داد: من براي سركشي ميروم و ممكن است بعضي شب ها در كنار ديده بان ها بمانم واينجا نيايم. •••▪️🕊🌷🕊▪️•••
🌷🌷🌷 🔰در آرزوے شهادت (از زبان همسر شهيد) ايشان تا سن 12 سالگي در فيض آباد تحصيلات را ادامه دادند و بعد از آن به همراه برادر بزرگشان به تهران مي روند و شبانه به تحصيلات ادامه مي دهند و با شروع انقلاب فعاليت هاي انقلابي دارند و در زمان جنگ اولين دفعه از تهران عازم خرمشهر مي شوند و به گفته ي خودشان در خرمشهر 70 نفر بودند كه از شهر دفاع مي كردند. شهيد حدود9سال از زمان رسمي ديرتر بازنشست شدند و بعد از بازنشستگي هم فعاليت هايشان ادامه داشت و به عنوان خادم امام رئوف حضرت علي ابن موسي الرضا(ع) نيز مشغول خدمت بودند. تا اينكه ايشان گفت كه مي خواهند به سوريه بروند و ما هم گفتيم كه مانعي ندارد و شهادت حق شماست شما بايد شهيد بشويد و در نبايد بستر بميريد. هميشه مي گفت: همه رفتند و ما مانديم و از همه عقب افتاديم .يك روز آمد و گفت ساكم را ببند كه مي خواهم كارم را درست كنم و به سوريه بروم ولي هر روز كارها عقب مي افتد تا اينكه يك روز آمد و گفت كارها انجام شد . چون ظاهرا از مشهد موافقت نمي كردند و از تهران پيگيري كرده بود . چهار يا پنج نوبت به مدت كوتاه رفته و برگشته بودند و حتي ما متوجه نشده بوديم ولي اين نوبت گفته بودند كه بايد مدارك و عكس بياوري و نمي خواستند كه قضيه رو شود ولي با درخواست مدارك اعضاي خانواده متوجه شديم كه ايشان مي خواهند به سوريه بروند. در آخرين نوبت حضور در سوريه حدود 40روز آنجا بود و روزي يك دفعه تماس داشتند و تا حدود38 روز اين روال ادامه داشت .يكي دو روز بود كه خبري نشد ولي گفته بود كه من ، 2روز ديگر مي آيم و قرار بود كار را به آقاي حيدري يكي از دوستان قديمي شان بسپارند و وقتي كه براي توجيه ايشان مي روند تركش مي خورند كه بعد از دو سه روز اقاي حيدري هم شهيد شدند و من هميشه براي شهادت ايشان آماده بودم . خانم عابد زاده مي گويد من در هشت سال دفاع مقدس هميشه آماده خبر شهادت بودم ولي خودش مي گفت : شما دعا مي كنيد كه من شهيد نمي شوم يا قابل نيستم ؟ و من گفتم چون بچه ها هم كوچك هستند من به خدا مي گويم كه شما باشيد فعاليت كنيد و كمك كنيد ولي بالاي سر بچه ها باشيد . و ايشان هم مي گفتند خدا شما را بيشتر از ما دوست دارد كه گوش به حرف شما مي كند وگرنه من روزي 50 دفعه خمپاره و موشك به دورو برم مي افتد ولي اثري نمي كند و من با خودم گفتم نكند لياقت شهادت را ندارم . من به ايشان گفتم اگر شما در بستر بميريد حيف است وحق شما ضايع مي شود. در روز هاي آخر خبري از ايشان نداشتيم تا اينكه ساعت 4بعد از ظهر بود كه زنگ زدند و گفتند آقا زاده ها منزل تشريف دارند كه به آنها گفتم هر چه هست به من بگوئيد آمادگي من از آنها بيشتر است و مي دانستم مي خواهند چه بگويند چرا كه خوابش را ديده بودم و گفتم شما راحت باشيد ميدانم ايشان شهيد شده اند و روزي هم كه خبر شهادتشان را دادند هم بچه ها و هم من خبر شهادت را با جان و دل پذيرفتيم. •••▪️🕊🌷🕊▪️•••
🌷🌷🌷 🔰نحوه شهادت برادر رضا يكي از هم رزمان شهيد در سوريه مي گويد:در مهپا بوديم و ظهر ايشان آمد كه يكي از ديده بان فاطميون را به منطقه اي كه جديد آزاد شده بود ببرند در منطقه تل الرخم و قرار بود بعداز ظهر دستگاه ليزر كراس ناپل را به آنجا ببريم و ليزر بزنيم ولي ايشان گفته كه رضا امروز نمي خواهد شما بيايي و استراحت كن و مهپا باش و فردا مي رويم كار را انجام مي دهيم. من در مهپا بودم كه بعدازظهر حدود چند ساعت يكي از ديده بان هاي ايراني بنام آقاي سليمي كه بچه نجف آباد بود بي سيم زد كه كجائي؟ و به او گفتم كه من در مهپا هستم و وي گفت يك سري پيش ما مي آيي و اگر آمدي يك ماشين امدادهم با خودت بياور و شك كرديم كه اتفاقي افتاده است ولي چون نه هول كرده بود و نه در صدايش لرزه اي بود با يكي از بچه ها ماشين را برداشتيم و به سمت تل بازو رفتم و اين همزمان شده بود با تك دشمن كه مي خواست تل بازو را باماشين پس بگيرد . و يك بار ديگر ايشان را صدا زدم و گفتم 'هادي هادي رضا' گفتم كجائي كه ديدم فقط پشت بي سيم مي گويد يا حسين يا حسين و با خودم گفتم كه اين يك اتفاق عادي نمي تواند باشد و اين يا حسين گفتن ها و در اين حين حاج محمود هم بي سيم زد كه كجائي و من گفتم مي روم دنبال سردار سمائي و به خاطر اينكه حجم آتش زياد بودوحتي پياده هم رفته بوديم گير كرديم و نه راه پس داشتيم ونه راه پيش كه حاج محمود به موبايلم زنگ زد و گفت كجائي حاجي گفت من گير كردم نه مي توانم جلو بروم و نه مي توانم برگردم بايد چكار كنم و ايشان گفت فعلا همانجا باش و بعد از چند دقيقه همين آقاي سليمي بي سيم زد كه من ايشان را از تل بازو پايين آوردم و جاي ديده بان فاطميون هم امن است و وقتي آتش خمپاره ها تمام شد عقب آمديم و گفتم سمائي چي شد و گفت كه ايشان بيمارستان است و وقتي صدا مي كرديم با حاج محمود بوديم ايشان را صدا مي كرديم چشمش را باز كرد و ما را مي ديد گفتند بايد منتقل بشود بيمارستان حلب بدنشان پرتركش بود و نمي توانست صحبت كند و تركش در دهانش نيز خورده بود . ايشان را به بيمارستان حلب منتقل كردند و ساعت حدود ساعت1بود كه دكتر ايشان تماس گرفت كه ايشان رابه اتاق عمل برديم و كاري از دست ما بر نيامد و شهيد شدند. •••▪️🕊🌷🕊▪️•••
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
روز شهید بهت تبریک گفتیم دیروز که روز پاسدار بود بهت تبریک گفتیم و امروز که روز هست رو هم بهت تبریک میگیم . . .😔 حاجی جان توی دنیا چه مدالی باقی مونده بود که به دستش نیاوردی...؟ ای فخر شهدا ای فخر جانباز ها ای فخر پاسدار ها سردار دل ها جانباز دفاع مقدس شهید 🆔 @shohada_tmersad313
امشب ای اهل دعا روح دعا می آید پسر خامس اصحاب کسا می آید مؤمنین گرد هم آیید به محراب دعا صف ببندید که مولای شما می آید 🎊ولادت امام سجاد علیه السلام بر شما خوبان مبارک🎊
وقتی به آقا روح الله اصرار میکردم که چرا توی شهر خودمون کار نمیکنی!! این طوری کمتر به ماموریت میری و رفت و آمد هم برات راحتره❗️ میگفت: خانم، من برای پشت میز نشستن وارد نشدم☝️ نباید به سپاه به عنوان یک شغل نگاه کرد، بلکه وظیفه و تکلیفی روی دوش ماست، سپاه یعنی ↩ آماده باش برای (عج)✨ نقل قول از همسر شهید روح الله صحرایی 🌹 🆔 @shohada_tmersad313
❤️ناگهان باز دلم یاد تو افتاد، گرفت.... شبتون شهدایی🌹 🆔 @shohada_tmersad313
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
صبح ڪہ نـہ! تمام بہ خیر مے‌شود اگر سایہ ای از خلوصتان بر اعمالم افتد... 🌷 🆔 @shohada_tmersad313