eitaa logo
🌷دایرةالمعارف شهدا🌷
235 دنبال‌کننده
10.9هزار عکس
3.6هزار ویدیو
14 فایل
⭕این کانال حاوی مطالب مربوط به شهدای انقلاب ، شهدای جنگ تحمیلی ، شهدای ترور ، شهدای محور مقاومت و شهدای مدافع حرم می باشد. شامل زندگی نامه و ابعاد شخصیتی شهدا🌷 🆔 @shohada_tmersad313 ❤زندگی زیباست اما شهادت زیباتر❤
مشاهده در ایتا
دانلود
🌷🌷🌷 محمد حسین در ۱۵ اسفند ۱۳۶۵ مصادف با پنج رجب ۱۴۰۷ هجری قمری چشم به جهان گشود. در همان نوزادی به بیماری سختی مبتلا شد که سه بار عمل جراحی شد. محمدحسین در شرایطی به دنیا آمد که دو دایی شهید و یک عموی اسیر در دست بعثیان خاطراتش را رقم می زد. پدرش پاسدار، رزمنده و جانباز؛ مادرش، خواهر دو شهید که همین امر باعث شد با فرهنگ ایثار و شهادت رشد کند. مراحل تحصیل را تا دیپلم به پایان رسانید سپس به کسوت لباس سبز قامتان پرافتخار سپاه درآمد. شهید محمدحسین علاقه شدیدی به مسائل نظامی داشت؛ آخرین مدل سلاح های سبک و سنگین دنیا را از اینترنت دریافت می کرد و با مهندسی معکوس با پیچیدگی آنها آشنا می شد و در صورت ضرورت در بسیج و تداوم آموزش سپاه تدریس می کرد؛ کم کم شایستگی خودش را نشان داد تا لیاقت استادی آموزش سلاح های پیشرفته و به روز را دریافت کرد. •••▪️🕊🌷🕊▪️•••
🌷🌷🌷 در میادین مختلف و مراسمات و یادبودها حاضر بود؛ در یادواره شهدا، عضو فعال و مبتکر ؛ در یادمانهای دفاع مقدس، در مراسم اعتکاف در ساخت و ساز مسجد و حسینیه و… خلاصه هرجا خلاء ای احساس می کرد آنجا را با حضور ش پر می کرد؛ چه مسائل نظامی، چه فرهنگی یا اجتماعی و عبادی و خانوادگی… در سال ۱۳۸۶با خانواده ای مذهبی و پاسدار از نسل سادات شهرستان طالقان، روستای اورازان ازدواج کرد. دو عموی همسرش بنام های سید حسن و حسین میرنوراللهی به شهادت رسیده بودند. حاصل این ازدواج دو فرزند به نامهای محمدمحسن و زینب است؛ و یک مسافر در راه که دیگر چهره پدر را نمی بیند… •••▪️🕊🌷🕊▪️•••
🌷🌷 محمدحسین عاشق ولایت بود؛ حضور همیشگی چفیه بر دوشش نشان از همرنگی با مقام معظم رهبری داشت . با دیدن شرایط خاص سیستان و بلوچستان دوبار به ماموریت داوطلبانه به آن مناطق رفت و سپس برای کمک به مدافعان حرم به سوریه اعزام شد. بار اول در سال ۹۴ به مدت ۳ ماه در سوریه حضور داشت اما در بازگشت به وطن ، بدون همرزم شهیدش ، محمد طحان، کاملا در نقطه غیرت و قدرت ادامه راه شهدا قرار گرفت. برای بار دوم هم داوطلبانه ، عازم منطقه حلب سوریه شد و مسئولیت فرماندهی گروهان را در خط پدافندی به عهده گرفته بود که سرانجام در صبح پنج شنبه ۲۶ فروردین ۱۳۹۵ مصادف با ۶ رجب (سالروز ایام ولادتش به قمری) ساعت ۸:۳۰ بر اثر اصابت گلوله ۱۰۶ دشمن ، پرواز کرد. •••▪️🕊🌷🕊▪️•••
🌷🌷🌷 📜فرازی از وصیت‌نامه مراقب دشمنی دشمنان و منافقان باشید چرا که شما هرزمان که توانستید خصلت گرگ و روباه و خوک را عوض کنید می توانید دشمنی آمریکا و انگلیس و آل سعود را هم از بین ببرید؛ بدانید ولایت مطلقه فقیه عین ولایت امام زمان (عج) و پیامبر اعظم (ص) و ولایت خداوند است؛ هرکس که این ولایت را در آشکارا و پنهان قبول ندارد و فکر می کند که دیکتاتوری است؛ بدانید که با این کار تمام زندگی خود را زیر سوال برده و زندگیش باطل و بر باد فنا استوار است. عزیزان و همکاران گرامی بروید با ولایت مطلقه فقیه آشنا شوید و با ریشه و وجود آن شناخت پیدا کنید و گرنه بدانید اگر آشنا نشوید دیر یا زود پایه های اعتقادتان متزلزل می شود و نابود می شوید. •••▪️🕊🌷🕊▪️•••
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
ماجرای نوه‌های سردار سلیمانی و بیمارستانی که تخت خالی نداشت حاج نه فقط یک فرمانده نظامی، بلکه به حق، سردار دلها بود
انالله و اناالیه راجعون متاسفانه شب گذشته مادر شهید مدافع حرم ، دار فانی را وداع گفت و به فرزند شهیدش پیوست نماز لیله الدفن امشب فراموش نشود. نام مرضیه فرزند قاسم آقا محمدیان.
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
⚘﷽⚘ شهــادت یعنی متفاوت به آخر رسیدن ؛ و گرنه مرگ پایان همه قصه‌هاست... همہ گویند ازجــان گذشت اما من گویمت چگونہ از دلـــ گذشت ؟! ای ڪسی ڪه مصداقِ تُعِزُّ مَنْ تَشَاء خداوندی... تو را با خدا چہ عهدی بود ڪه از این ڪرامت برخوردار شدی؟ نام شهید برازنده توست ای شهید ڪه خونِ تو سَبَب بیداری خواب زده هایِ عالمِ غفلت است سبب بیـدارشـدن مـن...😔 از ڪدام خواستہ های دِلَت گذشتی تا اینگونہ گمنام و ناگاه بیایی و از مردم دلبری ڪنی ... 🌷 🆔 @shohada_tmersad313
+ سید ابراهیـم میگفت دفعه اول که به سوریه اعزام شدم در عملیات تدمر خمپاره درست خورد کنار من ولی به من چیزی نشد.. _گفتم شاید مشکل مالی دارم خدا نخواسته شهید بشم.. + آمدم ایران و مباحث مالی خودم را حل کردم.. _ دفعه دوم که رفتم سوریه،باز خمپاره خورد کنار من و به من چیزی نشد.. گفتم شاید وابستگی به خانواده و بچه هاست که نمیذاره شهید بشم.. آمدم ایران و از بچه ها دل بریدم.. + و برای بار سوم که به سوریه اعزام شدم در عملیاتے ترکش خوردم و مجروح شدم ولی شهید نشدم.. _ به ایران که آمدم نزد عارفی رفتم و از او مشکلم را پرسیدم.. ایشان گفتند: من کان لله كان الله له تو براے خدا به جبهه نمی روی برای شهادت می روی… +نیتت را درست کن خدا تو را قبول می کند.. _ پدرش می گفت : این دفعه آخر مصطفی (سيدابراهيم) عجیب بال و پردرآوره بود دیگر زمینی نبود.. رفت و به آرزويش رسيد.. 🆔 @shohada_tmersad313
شهید صیاد شیرازی: «ای کاش می‌توانستم نیمی از لباسم را ارتشی و نیمی از آن را سپاهی کنم.» کمتر کسی می دانست؛ او «جانباز ۷۰ درصد» بود پنج بار زخمی شد ۲۲ ترکش در بدن داشت ترکش گلویش را دریده بود... راوی: همسر شهید 🆔 @shohada_tmersad313
📸 عکس یادگاری با مینی کاتیوشا ... در این عکس یکی از طرح‌های ابتکاری رزمندگان مشاهده می‌ شود که گلوله‌ی موشک‌انداز ۱۰۷میلیمتری(مینی‌کاتیوشا) را بر روی اینگونه چهارپایه ها تعبیه و با استفاده از باطری بی‌سیم یا خودرو آن را شلیک می کردند. 🆔 @shohada_tmersad313
: « این قدر این مرد صلابت و شجاعت وشهامت داشت که انسان به حالش غبطه می‌خورد. به خدا وجود پاکش انگار ذره‌ای ترس از مرگ نداشت. یک سرمایه بزرگ برای انقلاب بود ، یک فرمانده غنی و بزرگ مانند مالڪ‌اشتر، جسور و بی باک در هنگام رزم. آن قدر با بچه‌های بسیج اخلاقش خوب بود که همه شیفته‌اش شده بودند. در او ذره ای از وابستگی به دنیا پول ، ثروث، خانواده، منصب و مقام وجود نداشت. این عزیز شربت شهادت را نوشید ، ما بسیار یادش‌ خواهیم کرد و یادش را در ادامه راهش به اثبات خواهیم رساند.» ۲۷حضرت‌رسولﷺ ۱ 🆔 @shohada_tmersad313
🌷🌷🌷 ڪـ🕊ـبوتران حـرم بی بی ✍روایتی از زندگی شهید مدافع: ««علی رضا صفر پور جاجرمی🌹 🔅به مناسبت اسمانی شدن شهید •••▪️🕊🌷🕊▪️•••
🌷🌷🌷 شهید صفرپورجاجرمی ۳فرزند دارد، ۱ پسر و ۲ دختر، او متولد ۴۵/۶/۳۰ بود که در تاریخ ۸۲/۹/۳۰ از خدمت بازنشسته می شود. وی پس از گذشت ۱۲ سال از بازنشستگی خود بنا بر احساس وظیفه داوطلبانه به جبهه حق علیه باطل در سوریه اعزام شد و در جمعه ۲۷ فروردین ۹۵ به درجه رفیع شهادت نائل آمد. •••▪️🕊🌷🕊▪️•••
👆👆👆 شهیدعلیرضا صفرپور از ابتدای دفاع مقدس وارد جبهه می شود و به مدت ۲۰ ماه به صورت بسیجی و داوطلبانه در جبهه های ۸ سال دفاع مقدس جنگید تا در سال ۶۳/۱/۲۸ به عضویت سپاه پاسداران انقلاب اسلامی درآمد، او در لباس سبز پاسداری نیز به مدت ۳۲ ماه در جبهه حضور پیدا کرد و ۳۰ درصد جانبازی نشان افتخاری است که از این دوران به یادگار داشت. •••▪️🕊🌷🕊▪️•••
🌷🌷🌷 🔅نقل از دوست شهید سنگین ترین مشکلات برایش چیزی نبود و همیشه به مشکلات و مصائب صبورانه نگاه می کرد، مایوس و ناراحت نمی شد و لبخند از لبش نمی افتاد. •••▪️🕊🌷🕊▪️•••
🌷🌷🌷 🔅نقل از دوست شهید در دل بچه ها جا داشت و هیچ گاه از کارهای سخت و مشکل فرار نمی کرد،حتی سخت ترین ماموریت ها و کارها را او بود قبول می کرد و فداکاری و ایثار شاخصه بارز رفتار او بود. •••▪️🕊🌷🕊▪️•••
: اسیر زمان شدہ ایم مرڪب شهــادت از افق می آیـد تا سوار خویش را بہ سفر ابدی ڪربلا ببرد . . . 🔸تاریخ ولادت: ۱۳۶۳/۱۱/۰۹ 🔸محل ولادت: کرج 🔸تاریخ شهادت: ۱۳۹۴/۰۱/۲۷ 🔸محل شهادت: حلب_سوریه 🕊🍃
جملہ معروفش را زیاد شنیدیم مسلمانان دارند برای برای میگفت میروم هرقدر از دستم بربیاید درمقابل می ایستم ◻️تاریخ ولادت: ۱۳۴۸/۰۸/۱۵ ◻️محل ولادت: تبریز ◻️تاریخ شهادت: ۱۳۷۵/۰۱/۲۶ ◻️محل شهادت: جنوب لبنان
شهدای مدافع حرم دوتا پاداش دارند: یکی مهاجرت یکی مجاهدت حضرت امام خامنه ای💟 🌹
✍دست نوشته شهید محرم ترک، شهید مدافع حرم: 🔺امروز از ساعت چهار عصر به یکباره دلم گرفت، به یاد دخترم فاطمه و همسرم که امروز تقریبا هشتاد روز است که آنها را ندیده ام افتادم💔 🔺عکسها و فیلمهایی که از فاطمه داشتم را نگاه میکردم و در دلم به یاد (س) افتادم و این که چه کشید این خانم سه ساله😔... 🔺در همین حال بودم که یکباره تلفن به صدا درآمد، با صدای تلفن حدس زدم حتما همسرم هست که تماس گرفته! 🔺حدسم درست بود ولی بدون این که صحبتی کند گوشی را به دخترم داد دیدم که گریه امانش نمیدهد!گفتم چی شده خانم طلا، باباجانی؟ دختر بابا چی شده چرا گریه میکنی⁉️ 🔺گفت: بابایی دلم برات سوخته کی میایی😔، من دوسِت دارم، بیا بابایی دیدم حال فاطمه خیلی بد بود شروع کردم به نوازشِ فاطمه خواستم حواسش را پرت کنم، گفتم: برای بابایی شعر می خونی؟ 🔺در حالی که فاطمه متوجه نشود آرام اشک می ریختم، اشکم برای سه ساله امام حسین بود برای وقتی که بهانه بابا را گرفت و سر پدر را برایش آوردند...😭 شادی روح مطهرشان صلوات🌹
💠روایت ازدواج سردار سلیمانی از زبان پدر شهید مدافع حرم محسن کمالی دهقان در یک مراسمی که قرار بود سردار قاسم سلیمانی آنجا سخنرانی کند ما هم حضور داشتیم. خودم را به یکی از نزدیکان او رساندم و گفتم حرفی دارم. سردار سلیمانی تا کنون منزل شهدای مدافع حرم در شهر‌های مختلف رفته، اما تا به حال به خانه هیچ یک از شهدای استان البرز نیامده است. از او خواستم پیام مرا به حاج قاسم برساند. مدتی گذشت تا اینکه ۸ فروردین سال ۹۸ مردی با خانه ما تماس گرفت و گفت قرار است فردا سردار سلیمانی به منزل شما بیایند. باورم نمی‌شد و بسیار هیجان زده و خوشحال بودم. زنگ خانه ما به صدا درآمد، خودم در را باز کردم. سردار بسیار ساده و بدون هیچ تشریفاتی با راننده شان تشریف آورده بودند. یک ماشین پراید و یک تیبا هم همراهشان بود که آن‌ها هم بالا نیامدند. البته راننده هم پایین منتظر ماند و حاج قاسم تنها وارد منزل شد. به قدری صمیمی که گویی سال‌ها با هم رفت و آمد نزدیک داشته ایم. یک ساعتی دیدارشان طول کشید و با تک تک پسر‌ها و داماد‌ها دست دادند. همسرم پرسید چرا با خانواده تشریف نیاوردید؟ و از سردار خواهش کرد یک بار با آن‌ها بیاید. حاج قاسم گفت راستش همسر من خیلی جایی نمی‌رود، اما یک دختر دارم که برای خودش چریک است با او می‌آیم. منظورشان زینب خانم بود. نمی‌دانم بحث به کجا رفت که همسرم از سردار خواست ماجرای ازدواجش را بیان کند. سردار سلیمانی گفت: زمان جنگ در اهواز بودم که همان ایام خواستگاری رفتم و با همسرم خیلی ساده زندگی مان را شروع کردیم.
💎🌿💎🌳💎🌿💎 💎💎🌿🌳🌿💎💎 🌿🌳🌿🌳🌿🌳🌿 💎💎💎💎💎💎💎 🌿🌳🌿🌳🌿🌳🌿 💎💎💎💎💎💎💎 🌿🌳🌿🌳🌿🌳🌿 💎💎💎💎💎💎💎 قسمت 1⃣ در سال 1348 به دنیا آمد. شهر تبریز میزبان اولین قدم های کودکی اش شد. 7 ساله بود که به مدرسه رفت و تحصیلاتش را تا اخذ مدرک دیپلم ادامه داد. عاشق امام و جبهه و شهادت بود ولی حیف که دیر به عرصه رسیده و فرصت طلایی را از دست داده بود؛ فرصت و امکان شهادت در راه خدا را. تنها کاری که فکر می کرد آبی بر آتش درونش بریزد، رفتن به قم و ملحق شدن به جرگه ی طلبگان و شاگردان امام زمان (عجل الله تعالی فرجه شریف) است تا بلکه فرجی به دست او حاصل شود و او را به آرزویش برساند. صمد خود را شدیداً سرگرم درس خواندن و مطالعه کرد؛ با دست نوشته ها و آثار شهید دکتر چمران و گروه چریکی او آشنا شد و علاقه اش دوچندان گردید. تأثیری که دکتر چمران در سیدصمد گذاشت، فوق العاده بود و او را در تصمیم قبلی اش ثابت قدم تر کرد او هم مثل شهید چمران، در سر اندیشه ی رفتن به لبنان را می پروراند؛ همان اندیشه ای که باعث شد در تابستان سال 1369 محل خدمت نظام وظیفه را ترک گفته و سعی کند از مرز ترکیه خارج شده و به سوی کشور آرزوهایش سفر کند؛ کاری که باعث شد تنبیه شود. او داشت خود را برای شهادت مطهر می کرد. طی چهار سال تحصیل در حوزه ی علمیه ی قم مکاتباتی هم با آیت الله خامنه ای، پیشوا و مرجع خود داشت و حرف دلش را با ایشان درمیان می گذاشت..
قسمت 2⃣ او در تاریخ 4/6/1374 آزاد شد و نیروی آن صمد را فارغ البال به سوی آرمانش هدایت کرد. ابتدا به سوریه رفت و از آن جا وارد لبنان شد تا در کنار سایر برادران دینی مقابل ظلم صهیونیست بایستد. صمد در یکی از دست نوشته اش این گونه نگاشته: « مسلمانان دو قبله دارند، کعبه برای عبادت و قدس برای شهادت»صمد مدت 8 ماه در جبهه ی لبنان جنگید و یک دستش را در راه دفاع از اسلام به پیشگاه احدیت تقدیم کرد و بالاخره در تاریخ 26/1/1375 در سنّ 27 سالگی ملکوت را مقابل چشمانش دید و با آغوش باز پذیرایش شد ولی بر آستان حضرتش بی سر و بی دست باید رفت. او ابایی نداشت و سر و دست را با کمال میل تقدیم کرد. 5 روز بعد پیکر خون آلودش را به خانواده تحویل داده و در گلزار شهدای وادی رحمت تبریز به خاک سپردند .