eitaa logo
شهداءومهدویت
7.2هزار دنبال‌کننده
7.9هزار عکس
1.9هزار ویدیو
27 فایل
دفتر نوشته‌هایم را سفید می‌گذارم مولا جان! بی تو بودن که نوشتن ندارد درد دارد … (یارب الحسین اشف صدرالحسین بظهور الحجة) 🤲 ادمین تبادل: @Yassin_1234 شنوای حرفهاتون هستیم @Yare_mahdii313 مدیرکانال: @shahidbakeri110
مشاهده در ایتا
دانلود
ــ مقدّمه اوّل من اين است: آيا اين آيه قرآن را شنيده اى كه خدا مى گويد: (ع)إِنَّ الَّذِينَ يُؤذُونَ اللَّهَ وَ رَسُولَهُ لَعَنَهُمُ اللَّهُ فِى الدُّنيَا وَ الاَْخِرَةِ وَ أَعَدَّ لَهُمْ عَذَابًا مُّهِينًا (ع). ــ بله. قرآن سوره احزاب آيه 57 مى گويد: "هر كس پيامبر را آزار بدهد، خدا در دنيا و آخرت آنان را لعنت مى كند". ــ آيا قبول دارى اگر كسى پيامبر را خشمناك و غضبناك كند، او را آزار داده است. ــ آرى! ــ برادر! مقدّمه دوم من را بشنو! آيا اين حديث را شنيده اى كه پيامبر فرمود: "دخترم، فاطمه پاره تن من است، هر كس او را بيازارد مرا آزرده است، هر كس او را غضبناك كند، مرا غضبناك كرده است". ــ بله. اين حديث در كتاب هاى معتبر ما نقل شده است، اين حديث حتّى در كتاب "صحيح بخارى" هم آمده است و تو مى دانى كه "صحيح بخارى"، بهترين كتاب ما مى باشد. ــ يعنى اين حديث صحيح است و اشكالى ندارد؟ ــ بله. حديث صحيح است. ــ امّا مقدّمه سوم، در كتاب "صحيح بخارى" اين حديث نقل شده است كه وقتى فاطمه از ابوبكر ارث خود طلب نمود، ابوبكر از پرداخت آن به فاطمه خوددارى كرد. براى همين، فاطمه از ابوبكر خشمناك شد و ديگر فاطمه هرگز با ابوبكر سخن نگفت. ــ خوب، حالا حرف اصلى تو چيست؟ ــ اگر سه مقدّمه مرا قبول كردى. حالا من همه اين سه مقدّمه را كنار هم مى گذارم: فاطمه از ابوبكر غضبناك و خشمناك بود (مقدّمه سوّم)، هر كس فاطمه غضبناك كند، پيامبر را غضبناك كرده است و او را اذّيت نموده است (مقدّمه دوم). هر كس پيامبر را اذّيت كند، خدا او را در دنيا و آخرت لعنت مى كند. (مقدّمه اوّل). من بيش از اين توضيح نمى دهم، تو خودت بنشين و فكر كن! ببين به چه نتيجه اى مى رسى. اگر ما بعضى از ياران پيامبر را لعن مى كنيم، دليلش واضح است. من از كتاب هاى خود شما براى شما دليل آوردم. آنانى كه فاطمه را آزردند، خدا آنها را لعنت كرده است! 💐🏴💐🏴💐🏴💐🏴💐🏴 eitaa.com/joinchat/4178706454Ca0d3f56e59
علمدار حسین(علیه السلام)....🕊🌱 التماس دعاے شهادتـــ🌹 @shohada_vamahdawiat
پیر میخانه ما....🕊🌱 التماس دعاے شهادتـــ🌹 @shohada_vamahdawiat
به کجا چنین شتابان 😢😢😢😢
هدایت شده از ❣کمال بندگی❣
دوستان عزیزم سلام شبتون بخیر بخاطر عزاداری سید و سالار شهیدان حضرت اباعبدالله الحسین علیه السلام تا روز بعد از عاشورا تبادل نداریم لطفا درخواست تبادل نکنید🖤🖤 این روزها و شب ها خادمان کانال رو دعا کنید🖤🖤 التماس دعای فرج 🌹🌹 🏴🏴🏴🏴🏴🏴
شرف را تا ابد پاینده کردی شهادت را به خونت زنده کردی تسلی تا دهی قلب پدر را به پیش تیر قاتل خنده کردی @shohada_vamahdawiat <======🏴🌻🏴======>
┄┅─✵💔✵─┅┄ اِلهی یا حَمیدُ بِحَقِّ مُحَمَد یا عالی بِحَقِّ علی یا فاطِرُ بِحَقِّ فاطمه یا مُحْسِنُ بِحَقِّ الحسن یا قدیمَ الاِ حسان بِحَقِّ الحُسَیْن عَجِّلْ لِوَلیِّکَ الْفَرَجَ صاحبَ العصرِ والزَّمان 🌹💖🦋🏴🏴🇮🇷🇮🇷🇮🇷🇮🇷🇮🇷
﷽❣ #سلام_امام_زمانم ❣﷽ با خیال رخ زیبای تو ای راحت جان فارغ از دیدن روی دگرانیم هنوز تا که تو کی برسی زین سفر دور و دراز حیف و صد حیف که از بی خبرانیم هنوز #اللﮩـم_عجـل_لولیـڪ_الفـرجــــ ➥ @shohada_vamahdawiat
🍀 ﷽ 🍀 🍁 ..... با پاهایی که خسته تر از همیشه وزن بدنم را تحمل میکرد سمت اتاق دکتر رفتم . دکتر با دیدن من تعجب کرد . خیلی وقت بود که دیگر نیازی به حضور من در مطب دکتر افکاری نبود . رادوین تمام جلسات درمانش را خودش به تنهایی میآمد .دکتر با دیدنم اخمی کرد از تعجب و پرسید : _چیزی شده خانم عالمیان ؟! نفس عمیقی کشیدم تا حرف هایم از یادم نرود و بعد همان طور که کنار میز دکتر ایستاده بودم گفتم : _امروز خیلی اتفاق بدی افتاد یعنی راستش من امروز ... داروهای رادوین رو پیدا کردم ....و متوجه شدم که خیلی وقته که داروهایش را مصرف نمی کنه و راستش ... همین امروزم یه دعوا با هم داشتیم ... من از خونه اومدم بیرون و ترجیح دادم اول با شما صحبت کنم دکتر. سری تکان داد و گفت : _خیلی کار خوبی کردید ... اما در مورد داروها ... به خودش که چیزی نگفتید؟ فوری جواب دادم: _ نه اصلا چیزی نگفتم . دکتر همراه نفس بلندی که کشید ، لبخندی به لب آورد . لبخندی که قبل از شنیدن حرفش مرا آرام کرد: _ من بهش گفتم که داروهاشو کنار بذاره ... همسر شما به مرحله ای رسیده که باید دُز داروهاش رو کم میکردیم ... ما هفته ای این کار را شروع کردیم بعد روزانه و حالا به جایی رسیده که باید داروهاش کلا قطع بشه ... باید بتونه خودش با عصبانیتش مقابله کنه ... امروز که با هم دعوا کردید ، چطور بود؟ در حالی که حلقه های نگاهم در صورت دکتر خشک شده بود ، لبانم به زحمت از هم باز شد : _شما بهش گفتید داروها رو قطع کنه؟! دکتر لبخندی زد و گفت: _ بله ... ۵ ساله که ایشون مریض من هستن ، مریضی که با نظم و انضباط جلسات رو مرتب آمدن ... داروها رو مصرف کردند ...خوب قرار نیست که تا آخر عمر دارو مصرف کنند ... ما یه جایی به مریض ها این فرصت رو میدیم که اعتماد به خودشان را محک بزنند و ببینند چقدر میتونن خودشون با مریضی شون مقابله کنند و همسر شما الان به این مرحله رسیده . 🦋 🦋🦋 🦋🦋🦋✨ @shohada_vamahdawiat <======🏴🌻🏴======>
🍀 ﷽ 🍀 🍁 ..... دیگر چیزی از حرفهای دکتر را نشنیدم ، چشمانم انگار توی خونه جا مانده بود. درست همون لحظه ای که رادوین فریاد زد و من ازش به دل گرفتم. خدای من اون در تمام لحظات عصبانیتش رو کنترل میکرد ! حتی به من گفت که از جلوی چشماش دور بشم تا مبادا نتونه جلوی این خشم رو بگیره و حرمت ۵ ساله ای که ایجاد کرده بود ، یک دفعه شکسته بشه . اما چه خوب تونست از پس این خشم بر بیاد . انقدر خوب که حالا دیگه هیچ دلخوری ازش نداشتم . یه ذوقی توی دلم بود و اشکی مصر و لجباز توی چشمام . نه میخواستم بخندم ، نه میخواستم گریه کنم . مونده بودم بین یه دوراهی که از ذوق بخندم یا از غم گریه کنم. نفهمیدم چی گفتم و چطور از دکتر تشکر کردم و دکتر چطور نصیحتم کرد. انگار شده بودم مثل یک رباتی که فقط یکسری کلمات را ادا میکنه اما هیچ احساسی نسبت به این کلمات نداره . از مطب دکتر که بیرون آمدم ، حالم خیلی بد بود ، بد بود برای خودم که زود قضاوت کردم و چه خوب شد که به رادوین نگفتم که چرا داروهاش رو خودسرانه کنار گذاشته . من اشتباه کردم . اشتباه تصور کردم ، اشتباه قضاوت کردم . زود و عجولانه تصمیم گرفتم ، اما هنوز بحث و شبهه در مورد آیدا برجا بود . نمیدونستم تصمیم رادوین در مورد آیدا چیه . نمیدونستم واقعا آیدا از روی صداقت گفته بود یا از روی نیرنگ و فریب . باید همه چیز رو دست زمان می سپردم . وقتی زمان تونست به من ثابت کنه که رادوین چقدر خوب توانسته خشم اش رو کنترل کنه ، و چقدر خوب تونسته درمانشو ادامه بده و به جایی برسه که داروهاش قطع بشه ، پس حتما زمان هم میتونست به من ثابت کنه که قلب رادوین با منه یا با آیدا ؟ 🦋 🦋🦋 🦋🦋🦋✨ @shohada_vamahdawiat <======🏴🌻🏴======>
صدا ۰۰۱-۱.m4a
5.77M
یا علی اصغر امام حسین علیه السلام کمک @shohada_vamahdawiat <======🏴🌻🏴======>
هدایت شده از ❣کمال بندگی❣
هاى مدينه بسيار تاريك است. امام و جوانان بنى هاشم به سوى قصر حركت مى كنند. اكنون به قصر مدينه مى رسيم، امام رو به جوانان مى كند و مى فرمايد: "من وارد قصر مى شوم، شما در اين جا آماده باشيد. هرگاه من شما را به يارى خواندم به داخل قصر بياييد". امام وارد قصر مى شود. امير مدينه و مروان را مى بيند كه كنار هم نشسته اند. امير مدينه به امام مى گويد: "معاويه از دنيا رفت و يزيد جانشين او شد. اكنون نامه مهمّى از او به من رسيده است". آن گاه نامه يزيد را براى امام مى خواند. امام به فكر فرو مى رود و پس از لحظاتى به امير مدينه مى گويد: "فكر نمى كنم بيعت مخفيانه من در دل شب، براى يزيد مفيد باشد. اگر قرار بر بيعت كردن باشد، من بايد در حضور مردم بيعت كنم تا همه مردم با خبر شوند". امير مدينه به فكر فرو مى رود و درمى يابد كه امام راست مى گويد، زيرا يزيد هرگز با بيعت نيمه شب و مخفيانه امام، راضى نخواهد شد. از سوى ديگر، امير مدينه كه هرگز نمى خواست دستش به خون امام آلوده شود، كلام امام را مى پسندد و مى گويد: "اى حسين! مى توانى بروى و فردا نزد ما بيايى تا در حضور مردم، با يزيد بيعت كنى". امام آماده مى شود تا از قصر خارج شود، ناگهان مروان فرياد مى زند: "اى امير! اگر حسين از اين جا برود ديگر به او دسترسى پيدا نخواهى كرد". آن گاه مروان نگاه تندى به امام حسين(ع) مى كند و مى گويد: "با خليفه مسلمانان، يزيد، بيعت كن"، امام نگاهى به او مى كند و مى فرمايد: "چه سخن بيهوده اى گفتى، بگو بدانم چه كسى يزيد را خليفه كرده است؟". مروان از جا برمى خيزد و شمشير خود را از غلاف بيرون مى كشد و به امير مدينه مى گويد: "اى امير، بهانه حسين را قبول نكن، همين الآن از او بيعت بگير و اگر قبول نكرد، گردنش را بزن". مروان نگران است كه فرصت از دست برود، در حالى كه امير مدينه دستور حمله را نمى دهد. اين جاست كه امام، ياران خود را فرامى خواند، و جوانان بنى هاشم در حالى كه شمشيرهاى خود را در دست دارند، وارد قصر مى شوند. مروان، خود را در محاصره جوانان بنى هاشم مى بيند و اين چنين مى شنود: "تو بودى كه مى خواستى مولاى ما را بكشى؟". ترس تمام وجود مروان را فرا مى گيرد. مروان اصلاً انتظار اين صحنه را نداشت. او در خيال خود نقشه قتل امام حسين(ع) را طرح كرده بود، امّا خبر نداشت كه با شمشيرهاى اين جوانان، روبرو خواهد شد. همه جوانان، منتظر دستور امام هستند تا جواب اين گستاخى مروان را بدهند؟ ولى امام سخن مروان را ناديده مى گيرد و همراه با جوانان، از قصر خارج مى شود. مروان نگاهى به امير مدينه مى كند و مى گويد: "تو به حرف من گوش نكردى. به خدا قسم، ديگر هيچ گاه به حسين دست پيدا نخواهى كرد". امير مدينه به مروانِ آشفته مى گويد: "دوست ندارم همه دنيا براى من باشد و من در ريختن خون حسين، شريك باشم". مروان ساكت مى شود و ديگر سخنى نمى گويد. <=====●○●○●○=====> eitaa.com/joinchat/177012741Cffe22f43ef
تشخیص.mp3
5.02M
🎙 ▪️تشخیص▪️ ⚠️ یادآوری یک مسئله مهم به تمام به خصوص جوانان و نوجوانان 📣 گوش دهید و برای تمام مخاطبین خود ارسال کنید. 👤 🏴🏴🏴🏴
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
دل تنگ من ... به گمانم : عاشق تر از من نداری در این آخرالزمانه که هر روز دلم بیشتر از دیروز برایت تنگ می شود تنگ ... عاشقانه نمی نویسند برایت ؟ دل بد مکن آقا : ماه محرم است و انسان های زمین عزا دارند و حال و هوای عشقبازی با حسین ترا دارند ..!! ببخش مولاجان : هوای زمین گرم است و سوزان و انسان ها را به شکایت کِشانده اما من لذت می برم از این همه گرما : میدانی چرا ؟ در این گرمای سوزان زمین : قلب م گرم تر می شود به حضور تو : احساس می کنم : عشق تو از ماورای وجودم به هستی ریخته و شور میزند بر دنیا .. گرم است بازار عاشقی من با تو در این زمانه که لحظه ها و ثانیه هایم : آتشین است به یادت .. مرا که می شناسی : بهانه بسیار دارم برای عاشقی کردن که تو باشی و من باشم و این عاشقانه ها که برایت بخوانم و بنویسم تا کمی از غربت غیبت ت کم کنم .. می دانم تنها مانده ای مولای من اما من هم یکی از همین انسان های زمین م که نمی توانم ترا تنها ببینم که غیبت : سخت می گذرد برایت .. عاشورا نزدیک است و من مشتاقانه در انتظار تو هستم : شنیده ام اهل آسمان و زمین برای تکریم به دیدارت می رسند : خوش به حال آنها که میهمانِ آستانِ عشقِ تو هستند در دلم "قدر " می خواهد با مهدی ... دلم می خواهد ، نظر بر نامه اعمالم داری : ببینی عاشقی روسیاه تر از من نداری اما نامه ام همه به نام مهدی ست ... عشق ت جاری ست در لحظه هایم ... نام ت : ذکرِ مدام من است در زمین تا بیایی .. زهرا کمالی @delneveshte_hadis110    <====🍃🏴🏴🍃====>
دوست خوبم! ديگر به آخر كتاب نزديك مى شويم، ما تا اينجا به امام خود سلام داده ايم و بر مصيبتش اشك ريخته ايم و بيزارى خود را از دشمنانش اعلام نموده ايم. اكنون ديگر وقت آن است دعا كنيم، پس با هم دست به دعا برمى داريم و چنين مى گوييم: بار خدايا! چه كنم! دلم بيقرار است، مى ترسم اين آخرين ديدار من با حسين تو باشد! از تو مى خواهم باز هم توفيقم دهى تا حسين تو را زيارت كنم، باز هم به ديدارش بيايم. بار خدايا! از تو مى خواهم تا مرا با شيوه زندگى حسين(ع) آشنا سازى و در عمل به آن ياريم كنى و مرا به آيين او بميرانى، مردنى كه آغاز زندگى دوباره باشد. زندگى من زندگى محمّد و آل محمّد باشد، مردن من به شيوه آنان باشد، خوب مى دانم هر كس به شيوه آنان بميرد به زندگى جاودانه دست يافته است. خدايا! آمده ام تا از حسين تو مدد بگيرم تا مرا همچون ياران او قرار بدهى، مانند كسانى كه لبخند رضايت بر لب هاى امام زمان خود نشاندند. خدايا! مرگ مرا به گونه اى قرار ده كه امام زمانم، مسلمانى مرا بپذيرد و چند قدمى همراه جنازه من، زمزمه "لا اله الا الله" سر دهد، باشد كه رحمت تو بر من نازل شود. آرزوى من اين است، مى خواهم همواره و هميشه در مسير محمّد و آل محمّد باشم. ●●●□□□□□●●● eitaa.com/joinchat/4178706454Ca0d3f56e59
هدایت شده از ❣کمال بندگی❣
سلام عزیزان عزاداریهاتون قبول باشه ان شاءالله...... امیدوارم مارو هم فراموش نکرده باشید شدیدا محتاج دعای خیرتون هستیم‌‌‌‌‌‌‌...🖤🖤🖤 امشب شب علی اکبر علیه السلام هست خیلی ها التماس دعا دارند فراموششون نکنید🖤🖤🖤 ماهم قابل باشیم شما رو دعا می‌کنیم التماس دعای فرج 🏴🏴🏴🏴 @kamali220
خا.mp3
1.8M
💢 🎤 شبتون امام حسینی 🦋💖🌹🏴🏴🏴🏴🏴
AUD-20210214-WA0002.mp3
1.82M
تجدید عهد روزانه با امام زمان (عج) 🤍 ❤️ با صدای استاد : 👤فرهمند 🌤 الّلهُـمَّ عَجِّــلْ لِوَلِیِّکَـــ الْفَـــرَج 🌤 التماس دعای فرج @shohada_vamahdawiat <======🏴🌻🏴======>