🍀 ﷽ 🍀
#ارغــــــــوانــــــ🍁
#پارتـــ_صد_چهل_نه....
_هیچی ...
_بگو دخترم من میخوام کمکتون کنم.
زیر چشمی به رادوین خیره شدم. زیر پوششی از غرور ، با
آن ژست تکیه زده به پشتی مبل و پا روی پا انداخته همراه
اخم گره خورده و عصبانیت توی صورتش سرش را از من
برگردانده بود.چکار باید میکردم .بغضم گرفت .علنا با آن
رفتارش داشت به من میگفت که حسابم با کرام الکاتبینه
اگر حرفی بزنم . با همان بغضی که داشت خفه ام میکرد
گفتم:
_گفتن من چه فایده داره دکتر ...باید خودش حرف بزنه
...که نمیزنه.
دکتر آهی سرداد و گفت:
_شما حرفتو بزن شاید اونم به حرف اومد.
بغضم شکست. شاید نباید میشکست ولی نشد. اما با
شکستش ، نگاه رادوین روی صورتم ماند.
خیره در چشمان پر جذبه و تهدیدگرش گفتم:
_دوستش دارم اقای دکتر...شاید هر کسی جای من بود بعد
همه ی اون بلاها متنفر میشد ولی من دوستش دارم...بخدا
بخاطر خودش اصرار کردم بیاییم اینجا...اگه برگردیم و
بخاطر این حرفام هم کتک بخورم بازم بهش میگم
دوستش دارم ولی میترسم یه روز به خودم بگم تا کی
عشق یه طرفه ...من کتک بخورم و دم از عشق بزنم و
دلخور نشم ولی اون حتی حاضر نشه بخاطر من به یه دکتر
بره ؟!...و الان فکر میکنم به مرز همین حرفا رسیدم...دارم
به خیلی چیزا فکر میکنم...به طلاق ...یا اینکه اصلا ...اگه
هم حاضر به طلاقم نشه...بذارم و بی صدا برم.
دکتر نفس بلندی کشید و سرش را سمت رادوین چرخاند:
_خب پسرم ...حرفای همسرتو شنیدی ...مجبورت نمیکنم
که جواب بدی ...ولی فکر کن...اگه همین حالا هم تصمیم
به درمان بگیری من باید همسرتو بفرستم پیش یه مشاور تا
تاثیرات مخرب این رفتارهای غیر ارادی تورو که میدونم
ناخواسته بوده ولی روی همسرت اثر گذاشته ، درمان کنه...
این جلسه که سکوت کردی ، برو و هر وقت خودت
خواستی درمان بشی یه نوبت ازم بگیر.
بی معطلی برخاست که دکتر هم همراهمان برخاست و
گفت:
_ولی به فکر خودت و جوونیت باش... دنیا ارزش نداره
خودت و همسرت اینقدر اذیت بشی ، مخصوصا که
همسرت باردارم هست.... هر چی زودتر درمانت رو شروع
کنی به نفع اون بچه هم هست که وقتی به دنیا اومد ، از
تاثیرات این حملات عصبی تو ، اثر نپذیره.
🦋
🦋🦋
🦋🦋🦋✨
#لافتاالاعلیلاسیفالاذوالفقار
#کانالشهداءومهدویت
@shohada_vamahdawiat
<======💖🌻💖======>